(Minghui.org) من 89 سال دارم و همسرم 88 سال دارد. وضعیت سلامتی ما در 13مه1997، زمانی که شروع به تمرین فالون دافا کردیم، بهبود یافت. چیزهای شگفت‌انگیز زیادی برای ما اتفاق افتاده است که علم نمی‌تواند آنها را توضیح دهد و من می‌خواهم تعدادی از آنها را به اشتراک بگذارم.

آب مروارید ما ناپدید شد

چهل و پنج سال پیش آب‌مروارید در چشمانم شروع به شکل‌گیری کرد. چشم‌پزشک گفت: «هیچ دارویی برای درمان آب‌مروارید وجود ندارد، اما به کندی ایجاد می‌شود و یک شبه بینایی‌ات را از دست نمی‌دهی. اما، با افزایش سن، بینایی‌ات بدتر می‌شود. وقتی حتی با عینک قوی هم نتوانستی ببینی، باید جراحی کنی. این تنها راه است.»

از آن به بعد مجبور شدم عینک بزنم. همانطور که دکتر گفت، لنزها ضخیم‌تر و سنگین‌تر شدند تا جایی که برای پل بینی و گوش‌هایم خیلی سنگین شدند. بعد مجبور شدم از ذره‌بین استفاده کنم. تا سال 1996 حتی با ذره‌بین هم نمی‌توانستم ببینم. می‌دانستم زمان جراحی فرا رسیده است، اما مردد بودم زیرا دو دوست کوچکترم بعد از عمل آب مروارید بینایی خود را از دست داده بودند.

در حالی که هنوز در بلاتکلیفی بودم، در مه1997، یکی از بستگان همسرم به دیدن ما آمد و فالون دافا را به ما معرفی کرد. او ما را به کنفرانس تبادل تجربه و تماشای سخنرانی‌های ویدیویی دعوت کرد که توسط استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، در 13مه ارائه شد.

در آن زمان او 80 ساله بود. او گفت که وضعیت سلامتی خوبی نداشت، اما پس از تمرین فالون دافا، قوی‌تر و سالم‌تر شد. او می‌توانست روزی بیش از ۲۴۲ کیلومتر دوچرخه‌سواری کند و دوچرخه‌اش را تا طبقه پنجم حمل کند. تجربه او باورنکردنی به‌نظر می‌رسید، بنابراین تصمیم گرفتیم به کنفرانس برویم.

چه برکتی! سخنرانی‌های ویدیویی استاد به کلی جهان‌بینی ما را تغییر داد و متأسفم که فالون دافا را قبلاً یاد نگرفته بودم. مدت کوتاهی پس از شروع تمرین، تمام مشکلات سلامتی ما از بین رفت. من به‌وضوح می‌دانستم که به این دلیل است که استاد بدن ما را پاک کرده است. ما نمی‌توانستیم بیشتر از این سپاسگزار باشیم.

احساس پاک شدن بدنم هنوز در ذهنم تازه است. من به‌وضوح چند فالون (چرخ قانون) را در زیر ابروهایم و گوشه چشمانم احساس کردم. چشمام خنک و راحت بود. طولی نکشید که توانستم به‌خوبی ببینم. در 80 سالگی توانستم بدون عینک کتاب و روزنامه بخوانم. می‌توانستم روزی هفت یا هشت ساعت بدون احساس خستگی از کامپیوتر استفاده کنم. چون آهسته می‌نویسم، دو روز طول کشید تا این مقاله را با دست نوشتم اما چشمانم اذیت نشد.

اتفاقی مشابه برای همسرم افتاد. بینایی‌اش خوب نبود و مجبور بود چند عینک بزند. پس از تمرین فالون دافا، او ‌توانست بهتر و بهتر ببیند تا این که دیگر نیازی به عینک ندارد. او حتی در مسابقه بینایی سالمندان در مجتمع ما برنده شد.

هر دوی ما معتقدیم که استاد بینایی بهتری به ما دادند، نه برای راحتی ما، بلکه برای تشویق ما به تزکیه بهتر.

موتورسواری

من و همسرم اغلب با موتورسیکلت خود بیرون می‌رویم. افرادی که ما را می‌بینند همیشه شگفت‌زده می‌شوند زیرا به‌ندرت افراد هم سن و سال ما را سوار موتورسیکلت می‌بینیم.

وقتی به ملاقات یکی از دوستان در بیمارستان رفتیم، متصدی پارکینگ تعجب کرد. او گفت: «در اینجا بیش از صد وسیله نقلیه پارک شده است، اما یکی از آنها هم سن و سال شما نیست. الان اکثر مردم وقتی 50 یا 60 ساله می‌شوند، فرزندانشان آنها را به همه جا می‌برند. من وضعیت سلامتی شما را تحسین می‌کنم. چگونه آنقدر سلامت هستید؟» همسرم به او گفت که ما فالون دافا را تمرین می‌کنیم. او برایمان آرزوی موفقیت کرد.

شنیدم که خیلی‌ها چیزهای مشابهی می‌گویند. در واقع، هر دوی ما قبل از شروع تمرین چند مشکل در وضعیت سلامتی داشتیم. همسرم التهاب معده، افتادگی دریچه معده و تصلب شرایین داشت که باعث لاغری او شده بود. او حتی در راه رفتن به تنهایی مشکل داشت. جدا از آب مروارید، من نسبت به او مشکلات وخیم‌تری داشتم، مانند التهاب فرسایشی تحلیل‌رونده معده، افزایش شدید یاخته‌های پروستات، بیماری قلبی، و کیست‌های کلیوی. ناامید شده بودم.

همه آنها پس از شروع تمرین فالون دافا ناپدید شدند. شگفت‌انگیز بود. ما هرگز تصور نمی‌کردیم که بتوانیم به تنهایی با موتورسیکلت تردد کنیم.

ناپدیدشدن تومور معده

در 10آوریل2009 یک توده سخت به اندازه گردو در سمت راست شکمم پیدا کردم. آنقدر درد داشت که نمی‌توانستم بایستم، بنشینم یا دراز بکشم. گاهی اوقات درد باعث می‌شد در رختخواب غلت بزنم. انگار چاقویی بدنم را می‌برید. وقتی درد داشتم نمی‌توانستم جلوی لگد زدنم را بگیرم و با پاره‌کردن ملافه‌ام یک سوراخ بزرگ روی آن درست کردم!

درد ده روز ادامه داشت تا اینکه در روز دهم به یاد آوردم که استاد به هر کدام از ما یک فالون در شکممان داده‌اند. من از فالون خواستم که برای از بین بردن توده و ترمیم بدنم کمکم کند.

به خاطر درد، نتوانستم به عروسی برادرزاده‌ام بروم. بعد از مراسم عقد، دوستان و اقوام به دیدارم آمدند. ساعت 3 بعدازظهر بود. به حمام رفتم و مقدار زیادی خون تازه و قرمز تیره دفع کردم. بلافاصله راحت شدم و توده از بین رفت. می‌دانستم استاد دوباره به من کمک کرده‌اند. جلوی عکس استاد ادای احترام کردم و نتوانستم به اندازه کافی از ایشان تشکر کنم. خانواده‌ام نیز از بهبودی سریع من شگفت‌زده شدند.

در طول این سال‌ها به افراد زیادی درباره این تجربیات گفته‌ام. اینکه چقدر فالون دافا فوق‌العاده است و آزار و اذیت حزب کمونیست چین چقدر وحشتناک است. بسیاری از مردم از این طریق حقیقت را آموختند و ح‌ک‌چ را ترک کردند. امیدوارم پس از خواندن ماجرای من، افراد بیشتری از فالون دافا بهره ببرند.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.