(Minghui.org) وقتی تمرین‌کننده دیگری را تماشا می‌کردم که در خیابان بروشورهای روشنگری حقیقت درباره فالون دافا را از روی زمین جمع می‌کرد، غمگین شدم. به بروشورهایی که تهیه و توزیع کرده بودم فکر کردم. این بروشورها برای نجات موجودات هستند؛ اگر آن‌ها را هم در خیابان به روی زمین بیندازند باید چه‌کار کنم. برای تهیه بروشورها خیلی تلاش می‌کردم. تجهیزات چاپ و مواد مصرفی می‌خریدم، تجهیزات را نگهداری و تعمیر می‌کردم، صفحات را چاپ می‌کردم، آن‌ها را بسته‌بندی می‌کردم و بین هزاران خانوار توزیع می‌کردم. بنابراین با دیدن اینکه مطالب به این شکل هدر می‌روند، کمی احساس افسردگی کردم.

درحالی‌که داشتم افکار درست می‌فرستادم، استاد لی، بنیان‌گذار فالون دافا، صحنه‌ای را به من نشان دادند: درست زمانی که من و هم‌تمرین‌کنندگان می‌خواستیم مطالب را توزیع کنیم، پرنده‌ای بزرگ همانطور که در هنگ یین به تصویر کشیده شده است (بعداً متوجه شدم که آن ققنوس است) بال‌هایش را باز کرد و دوربین نظارتی را مسدود کرد. فهمیدم که استاد مرا تشویق می‌کنند و به من می‌گویند که توزیع بروشورها راهی برای نجات مردم است و من باید این کار را به‌خوبی انجام دهم.

با به‌اشتراک گذاشتن این تجربه با هم‌تمرین‌کنندگان، می‌خواهم این دلگرمی را به آن‌ها بدهم که راه‌های زیادی برای نجات انسان‌ها وجود دارد. اگر نمی‌توانید در صحبت رو در رو با مردم، خوب عمل کنید، راه دیگری را انتخاب کنید. نکته کلیدی این است که شخص باید قلب خود را صرف نجات موجودات کند. ابتکار عمل را به دست بگیرید و با تمام وجود این کار را انجام دهید. استاد همیشه ما را راهنمایی می‌کنند.

استاد دستگاه پخش صوت مرا برگرداندند

یک بار در روز شنبه هنگام ملاقات با خواهرم، خواهرزاده‌ام به من گفت که دوستش در یک زمین زراعی‌ بادام‌زمینی کاشته است ولی این بادام‌زمینی‌ها را نمی‌خواهد. ازآنجاکه ماه اکتبر بود و بادام‌زمینی‌ها به‌زودی می‌پوسیدند، خواهرزاده‌ام از من خواست که برای برداشت آن‌ها همراهش بروم. برنامه‌ریزی کردیم که دوشنبه برویم. اما خواهرزاده‌ام خیلی زود نظرش را تغییر داد و می‌خواست یکشنبه برود.

ما یکشنبه مطالعه گروهی فا داشتیم، بنابراین دچار تردید شدم. اما چون نمی‌توانستم در برابر وسوسه بادام‌زمینی رایگان مقاومت کنم، موافقت کردم که با خواهرزاده‌ام بروم. فکر کردم: «دستگاه پخش صوتم را با خودم می‌برم و درحین جمع‌آوری بادام‌زمینی‌ها به صحبت‌های هم‌تمرین‌کنندگانی که مقالاتی را به اشتراک می‌گذارند گوش می‌دهم.»

آن روز مدتی بادام‌زمینی جمع کردم، سپس دست را در جیبم بردم تا دستگاه پخش صوتم را بیرون بیاورم. اما متوجه شدم که نیست. اطرافم را گشتم و پیدایش نکردم. دیگران گفتند احتمالاً قبلاً در خاک دفن شده است یا شاید اصلاً فراموش کردم آن را بیاورم. بنابراین به جمع‌آوری بادام‌زمینی ادامه دادم.

وقتی به خانه رسیدم به دنبال دستگاه گشتم، اما بازهم نتوانستم آن را پیدا کنم. فکر کردم: «بادام‌زمینی‌هایی که در طول روز جمع کردم، حتی هزینه دستگاه را هم پرداخت نمی‌کنند.» به‌محض اینکه این فکر به ذهنم خطور کرد، آن را رد کردم: «چگونه می‌توانم این مقالات ارزشمند به‌اشتراک‌گذاشته‌شده را با پول مقایسه کنم؟» این فکر را فرستادم که کسی با رابطه تقدیری آن را پیدا کند، به آن گوش دهد و درباره فالون دافا بفهمد و نجات یابد.

درحالی‌که شوهرم بعد از شام مشغول تماشای گزارش هواشناسی بود، شنیدم که در طول شب و روز بعد باران خفیفی خواهد بارید. نگران بودم: «اگر باران ببارد چه اتفاقی برای دستگاهم می‌افتد؟ مقالات تبادل تجربه هم‌تمرین‌کنندگان در آن دستگاه، نقل‌قول‌هایی از فای استاد را داشت. آیا به استاد و فا بی‌احترامی می‌کنم؟» آکنده از غم و اندوه شدم.

با استاد صحبت کردم: «استاد، اشتباه کردم. من نباید برای کسب منفعت، در زمان مطالعه فا به آنجا می‌رفتم. خودم را اصلاح می‌کنم. لطفاً به من کمک کنید دستگاهم را پیدا کنم.»

روز بعد، همه‌جا را گشتم تا دستگاهم را بیابم؛ نتوانستم پیدایش کنم. سپس بادام‌زمینی‌ها را بیرون بردم تا زیر آفتاب خشک شوند. درحالی‌که آن‌ها را بیرون می‌ریختم، دستگاه بیرون افتاد. خیلی هیجان‌زده شده بودم! می‌خواستم فریاد بزنم: «دستگاه برگشت، استاد کمک کردند آن را پس بگیرم! سپاسگزارم، استاد!»

از این تجربه متوجه شدم بدون توجه به اینکه در آینده چه اتفاقی می‌افتد، باید این آموزش استاد را در ذهن داشته باشم:

«دافا را با تمام قلبتان تزکیه کنید،
هیچ‌چیزی نمی‌تواند مهم‌تر باشد.
...» («کسب فا»، هنگ یین)

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.