26 ژانویه 2000
نام مادرم، ما جین-شیو بود. او در گوانگ- ان- من، شرق شانگ- یی، در منطقه شوآنگ- وویِ پکن زندگی میکرد. دولت چین مرگ او را جزء یکی از «1400 مورد مرگی که به فالون گونگ نسبت داده شدهاند» بهحساب میآورد. خبر مرگ مادرم «براثر تمرین فالون گونگ» در تلویزیون دولتی حکومت چین، منتشر شده است. حالا مایلم در اینجا ماجرای حقیقی مرگ مادرم را بیان کنم.
در سال 1981 که به مدرسه راهنمایی میرفتم، مادرم به دیابت مبتلا شد. در نتیجۀ هر سری از آزمایشهای پزشکیاش چهار علامت «+» دیده میشد. اغلب تپش قلب داشت. او باور داشت که ممکن است بهزودی بمیرد، بنابراین مرا به خاله هوآیم سپرد و از او خواست از خواهر و برادرم و مخصوصاً از من مراقبت کند، زیرا بعد از مرگ او من خیلی کوچک بودم.
مادرم بیش از 10 سال، گرفتار بیماریهایش بود. اگرچه هر روز بیش از 30 قرص تجویز شده مصرف میکرد، اما وضعیتش بدتر و بدتر میشد. در سال 1994 و 1995، 2 بار سکته کرد که منجر به فلج ناقص صورتش شد. ابروهایش بهشدت کج شده بود. چشمانش درخششی نداشتند و صورتش تیره شده بود. گوشههای دهانش نیز کج شده بود. دومین باری که سکته کرد، پزشک گفت که بهبود وضعیت صورتش خیلی مشکل خواهد بود و اگر یک بار دیگر سکته کند، ممکن است بمیرد. مادرم در آستانه مرگ بود.
در بیماریهای مادرم هیچ بهبودی حاصل نشد تا اینکه او در سال 1996 تمرین فالون دافا را آغاز کرد. پس از اینکه ویدئوی سخنرانیهای استاد لی را تماشا کرد، فکر کرد فالون دافا آنقدر خوب است که مایل است این تمرین تزکیه را آغاز کند. پس از مدت کوتاهی، بیماریهای مادرم بهطور معجزهآسایی بهبود یافتند. او مصرف دارو را کنار گذاشت. مرتب تمرینهای فالون گونگ را انجام میداد، کتابهای دافا را مطالعه میکرد و شینشینگ (کیفیت قلب، سرشت ذهن و ارزشهای اخلاقی و غیره) خود را بهبود میبخشید. وضعیت صورتش بهسرعت بهبود یافت و فلج ناقصش ازبین رفت. فقط در عرض 2 یا 3 ماه، ابروهایش تقریباً صاف شدند. برای اولین بار طی این سالها چشمانش میدرخشیدند. گوشههای کج دهانش نیز صاف شدند. صورتش سفید و روشن شد. توانست بسیار سریعتر از قبل راه برود. قبلاً پس از انجام کاری جزئی احساس خستگی میکرد، اما پس از تمرین کردن فالون دافا، حتی پس از نصف روز کار کردن احساس راحتی داشت. مادرم به هر کسی که میدید، میگفت: «فالون دافا خیلی خوب است. حالا میبینی که وضعیت سلامتم بسیار بسیار بهتر از گذشته است. خیلی احساس تندرستی میکنم. دیگر دیابت ندارم.» تعداد زیادی از بستگان، دوستان و حتی همسایگانمان بسیار تحت تأثیر حرفهای او قرار میگرفتند.
ازآنجاکه مادرم پیر بود و قبل از تمرین فالون گونگ، برای سالها مریض بود، نگران بود که آیا میتواند تزکیهاش را در این دوره کوتاه و محدود زندگی کامل کند یا خیر. اما عهد بست که اگر نتواند در این دوره زندگی به کمال برسد، در دوره بعدی زندگیاش به تمرین تزکیه خود ادامه دهد. او درباره این عهدش به من نیز گفت.
تا اواسط سال 1997 هیچ گونه علائم منفی بیماری در مادرم دیده نشد. اتاق من و خواهرم جنب اتاق او بود. یک روز مادرم وقتی در اتاق من بود، خیلی خوب بود. یک دقیقه بعد به اتاق خواهرم رفت و خواهرم شروع کرد به فریاد زدن که دستان مادرم حرکت نمیکند. ما او را خیلی سریع به بیمارستان بردیم. وقتی او در آنجا بستری بود، بیمارستان اعلامیهای منتشر کرد دال بر اینکه مادرم احتمالاً بهزودی میمیرد. مادرم قبل از مرگش بهمدت چند ماه، برای درمان در بیمارستان بستری بود.
در طول 17 سال پس از اینکه مادرم دچار دیابت شد، بسیاری از بیماران دیابتی که مادرم آنها را میشناخت، مردند. بنابراین مادرم چند بار به من گفت: «فلانی یا فلان شخص اگرچه همگی بعد از من به دیابت مبتلا شدند، اما مردند. فقط من اینقدر طولانی زنده ماندهام. واقعاً خوشبختم که توانستم فالون دافا را یاد بگیرم.»
اگرچه مادرم از ته قلبش میخواست تمرین تزکیه فالون دافا را انجام دهد، اما نمیتوانست بسیاری از وابستگیهایش را رها کند. درکش از فالون دافا تنها براساس تغییر وضعیت سلامتش و اینکه چه احساسی داشت بود، بنابراین در روند تزکیهاش بسیار کند رشد میکرد و قادر نبود زندگیاش را حتی بیشتر از این طولانی کند. پس از یادگیری فالون دافا میتوانست پول را تا حدودی سبک بگیرد و در بازار آزاد، دیگر با سایرین بحث و جدل نمیکرد. اما هنوز بهخاطر دارم که در دوره بستریاش در بیمارستان، درحالیکه روی ویلچر نشسته بود، پولهایش را بررسی میکرد تا برای سفر برگشت پسرش پولی مهیا کند. او بارها به زمین افتاد تا آن پول را پیدا کند. همچین بهخاطر دارم که در اتوبوس، میتوانست تحقیر از جانب سایرین را تحمل کند، اما در بیمارستان وقتی پدرم او را جلوی سایرین سرزنش کرد، او غذایش را روی زمین انداخت. بلافاصله پس از این کار، بازوها و پاهایش قادر به حرکت نبودند. اگرچه قبل از آن بهخوبی بهبود یافته بود.
فالون دافا خصوصیات جهان «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» را تمرین میکند. استاد لی بیان کردند: «چیگونگ عمل تزکیه و چیزی فوقطبیعی است، مثل ورزشهای فیزیکی مردم عادی نیست. بهمنظور بازیافتن سلامتی و افزایش گونگ، باید به شینشینگ (سرشت ذهن، کیفیت قلب، استاندارد اخلاقی) خود تمرکز کنید.» [از سخنرانی اولِ جوآن فالون] استاد لی همچنین بیان کردند: «همچنين شاگرداني با درکي نادرست داريم. آنها فکر ميکنند که وقتي فالون دافا را تمرين ميکنند بيمه ميشوند که بدن فيزيکيشان هرگز نخواهد مرد. روش تزکيه ما هر دوي بدن و ذهن را تزکيه ميکند؛ يک تزکيهکننده ميتواند درحالي که تزکيه را انجام ميدهد زندگي خود را طولاني کند. اما بعضيها با جديت در تزکيه فاي دنياي سهگانهشان پيشرفتي نکردهاند و هميشه در سطحي بهخصوص اين پا و آن پا ميکنند. بعد از سعي و کوشش زياد در حرکت به سطحي ديگر، سپس در آن سطح دوباره اين پا و آن پا ميکنند. تزکيه جدي است، پس اين مشکل است که تضمين شود زندگي فرد در زمان مقدر به پايان نرسد.» (از «یک یادآوری صریح و آشکار» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 1)
بیایید در این باره بیندیشیم، اگر مادرم فالون دافا را تمرین نکرده بود، بعد از 17 سال ابتلا به دیابت، داشتن 4 علامت «+» در نتیجۀ هر سری از آزمایشهایش و دو بار سکته در چنین دوره کوتاهی، چهمدت دیگر میتوانست زنده بماند؟
کمی بعد از اینکه مادرم احساس ناراحتی کرد، ما او را بدون تأخیر به بیمارستان بردیم. او در آنجا تحت درمانهای کافی و مناسب قرار گرفت و دارو مصرف کرد. تحت تزریق قرار گرفت. مشکل ممانعت از درمان پزشکی وجود نداشت. درخصوص نتیجه چطور؟ اما او بازهم مرد. همگی میدانیم که بیمارستان میتواند بیماریهای شخص را درمان کند، اما اگر شخصی قرار است بمیرد، بیمارستان نمیتواند زندگی او را نجات دهد.
اگر بیماری در بیمارستان بمیرد، آیا میتوانیم مرگ او را به بیمارستان نسبت بدهیم. پس چطور میتوانیم درصورت مرگ یک تمرینکننده فالون دافا، مرگ او را به فالون دافا نسبت بدهیم؟ اگر پس از تمرین فالون دافا، هیچ کسی نمیرد، آنگاه همه مردم جهان برای دوری از مرگ، فالون دافا را تمرین خواهند کرد. در چین هر روز چند بیمار جان خود را ازدست میدهند؟
بهعنوان عضو خانواده یکی از این 1400 نفری که جان باختند، این فرصت را غنیمت میشمارم تا حقیقت را به همه اعلام کنم.