در طول این دوره از زمان، من با فشار سنگین بیسابقهای روبهرو بودهام. موضوعاتی که لازم بود حل شوند خیلی پیچیده هستند، پرجزئیاتتر از چیزی که بتوان تصور کرد. همچنان که بدون وقفه سخنرانیهای استاد را مطالعه میکردم، برای یافتن وابستگیهای بنیادی که موجب این حالت نادرست بودند به درون نگاه کردهام.
من بخاطر مشاهده اينكه به فا حمله شده و هم تمرين كنندگان مورد آزار و شكنجه قرار گرفته بودند نگران بودم. چه چیزی پشت این نگرانی پنهان شده است؟ اگر ما آن را از چشم انداز یک غیر تمرین کننده ملاحظه کنیم، این یک احساس "مسئولیت " است. هر چند، اگر ما آن را از منظر یک تمرین کننده ملاحظه کنیم، این کافی نیست که صرفاً به استاد و فا باور داشت.
چرا وقتی شکنجه شدن تمرین کنندگان را میبینم احساس درد میکنم؟ چرا اینقدر زیاد در مورد اینکه دیگران در مورد من چگونه میاندیشند و رفتار میکنند اهمیت میدهم؟ در حقیقت، همه اینها دلیل یکسانی دارند. آنها برای "احساس" هستند و افکار احاطه کننده مشکلات، همگی بر زمینه احساس بنا شدهاند. از خودم پرسیدم چرا با تحمل کردن سختیهای بسیار، لایه به لایه از کیهان به سهقلمرو پایین آمدم. آیا آن بسبب داشتن احساسات نسبت به سهقلمرو میباشد؟ آیا چسبیدن به آن احساسات در حال مداخله با تمرین تزکیه و تلف کردن زمان تزکیه من نیست؟ آیا سهقلمرو برای اغفال موجودات بشری خلق نشد؟ به هر حال سهقلمرو برای، اغفال تمرین کنندهها خلق نشد. همه چیز در سهقلمرو در واقع دروغین است، شامل رفتارهای تمام تمرین کنندگانی که در بین مردم عادی مشاهده کردهام. در واقع قسمت تزکیه شده تمرین کنندگان، حقیقتی است که در سهقلمرو قرار ندارند. بنابراین مهم نیست که آنچه دیدهام با ادراک من مطابقت دارد یا نه، چون که آن تماماً دروغین است. از آنجا که دروغین است، پس چرا نگران تمیز دادن در بین آنها باشم، خواه مطابق ادارک فکری من باشد یا نه؟ مهم نیست که چه کسی با من خوب یا بد رفتار میکند-- مردم همه مانند هم هستند. بنابر این من با همه با یک روش مهربان یکسان رفتار خواهم کرد. اگر تمام ذهن و نیروی خود را در چیزهای سطحی صرف کنم، اراده مرا در کمک به استاد در اصلاح فا ضعیف و کم رنگ خواهد کرد.
من باید در هر لحظه بجای استفاده از ادراک بشری، مشکلات را از منظر یک موجود الهی ملاحظه کنم. وقتی به مشکلات برمیخورم، باید فکر کنم یک موجود الهی یا یک بودا چگونه با این موضوع برخورد میکند، معلم میخواهد من با این موضوع چگونه برخورد کنم، و چگونه نگرانیهای معلم را کاهش دهم. آیا تزکیه کنندگان نمیبایست درحالیکه عاری از نفس بوده و دیگران را مقدم در نظر میگیرند خود را تزکیه کنند؟ وقتی که همیشه وضعیت خودم را خیلی سخت در نظر میگیرم، آیا خود را در مرتبه اول قرار نمیدهم؟ آیا این خودخواهانه نیست؟ چه موقع آن ذهنیت سرسخت بشری برای درک دافا را متوقف خواهم کرد؟ آن شبیه تمرینی است که افراد هنوز قادر به نشستن با پاهای ضربدری نیستند و حتی بودیساتواها در حالی که با دستهایشان دهان خود را میپوشانند به آن تمرین کنندگان میخندند. در واقع نگاه کردن بدرون برای یافتن نقاط ضعف خود خیلی مشکل نیست. تا موقعی که شما مصمم میباشید، معلم در هر زمان به شما یادآوری میکنند. نکته کلیدی این است که آیا شما تمایل به چشم پوشی از ادراک بشری دارید و آیا مایل هستید که حقیقتاً خود را تزکیه کنید؟ معلم در سکوت مقدار بسیار زیادی را برای ما بر دوش گرفتهاند. چگونه میتوانم برای معلم تلافی کنم؟ چگونه میتوانم نگرانیهای معلم را در مورد خودم کاهش دهم؟ معلم امیدوار به دیدن چه نتیجهای میباشند؟ درک من اینست که معلم امید دارند که مریدانش تزکیه را سختکوشانه تمرین کنند و افراد بیشتری را نجات دهند. بعنوان تمرین کنندگان دافا، چگونه میتوانیم عهد و پیمان ما قبل تاریخ خود را فراموش کنیم؟
پس از زدودن افکار بشریم، احساس میکنم که خیلی منطقی و سبک هستم. من دیگر مورد مزاحمت و کنترل عوامل سطح بشری نیستم و همچنین دیگر از نظر جسمی یا ذهنی، احساس سنگینی نمیکنم.