من سالهای زیادی در طی شکنجه و آزار به طور غیرقانونی زندانی بودهام. اغلب برایم سوال بود که چرا همیشه شکنجه میشوم. نهایتاً جواب را درون فا یافتم و به این درک رسیدم که هر کسی که افکارم با آن همسو باشند، آن کسی است که برای سرپرستی از من میآید. به عقب که نگاه میکنم، من افکار بشری بسیاری داشتم، که به کیهان کهن تعلق داشتند. برای مثال، وقتی در بین شکنجه و آزار و سختیها بودم، به طور غریزی دربارهی اینکه چگونه با آن باید روبرو شوم، با آن برخورد کنم و چه موضعی باید بگیرم فکر میکردم. حالا که متوجه این شدهام، وقتی چیزهای مشابهی پیش میآید، میتوانم به این فکر کنم که استاد و فا با من هستند و من فقط نظرم و ترتیبهای استاد را خواهم پذیرفت. بنابراین، امور همیشه در آخر به طور شایسته حل و فصل میشوند. از طریق مطالعه فای عمیقتر و نگاه به درون، به این درک رسیدهام که افکار بشری ریشههای عمیقی دارند، و اگر ما ذهن آرامی نداشته باشیم، اولین فکر ما همیشه بشری خواهد بود. اکنون میخواهم درک خودم از دو نوع از افکار را در میان بگذارم.
استاد به ما آموخته است که موجودات در گذشته در مورد فای کیهان نمیدانستند. براساس درک ناچیز من، در حین فرایند شکلگیری، ایستایی، انحطاط، و نابودی کیهان قدیم، بخصوص با آگاهی از خطر حتمی ازهم پاشیدگی کیهان قدیم، موجودات از روی غریزه طبیعیشان سعی میکنند خودشان را نجات دهند، و تلاش برای انجام آن دقیقاً تجلی نمونهای از خودخواهی موجودات کیهان قدیم است. لایهلایههای برنامه ریزیهای ایجاد شده که توسط نیروهای کهن شکل گرفته، بزرگترین مانع را برای اصلاح فا شکل داده است، و منجر به از بین رفتن خود نیروهای کهن شده است. اگر همه موجودات درباره هستی فای کیهان میدانستند و معتقد بودند که آنها توسط فای بزرگ نجات پیدا میکردند، و هیچ کاری علیه اصلاح فا انجام نمیدادند، آنگاه همه موجودات نجات داده میشدند. بنابراین، با فهم بیشتر، وقتی مشکلات، محنتها، و مداخله در حین آزار و اذیت پیش میآید همه افکاری از ما که درباره حفاظت از خود است ریشه در افکار نیروهای کهن دارد که سعی میکنند خودشان را به طور غریزی نجات دهند، چیزی که شکلی از خودخواهی است و با کوتاهیهایی که دارد ناکامل و دارای نقص است. این نوع ذهنیت مناسب روش تفکر نیروهای کهن بوده است، بنابراین موجودیت آن به طور مستمر طول کشیده است.
اگر کهنه از بین نرود جدید ظهور پیدا نمیکند. براساس درک و فهم من، فرایند رها شدن از ذهنیت کهن ما، رشد و پرورش دیدگاههایی نو و جدید براساس کیهان جدید است. کل کیهان قدیم براساس خودخواهی است که هیچ کسی نمیتواند از آن فرار کند، شامل مریدان دافا، اما استاد روشهایی دارد. استاد به ما گفته است که اعتبار بخشی به فا کنیم. درک شخصی من این است که تفکر "اعتبار بخشی به فا"، میبایست به درون هر ذره فکر مریدان دافا نفوذ کند و فقط از این طریق میشود خودخواهی عمیق ریشه کرده در ما به طور کامل جایگزین شود.
از آموزش فای استاد در "مسیر خودتان را درست بپیمایید"، من این را درک کردم که هیچ موجودی، هیچ فایی و هیچ فکری در گذشته اگر که کاملاً با فای بزرگ، حقیقت، نیکخواهی و بردباری کیهان جدید منطبق نباشد، نمیتواند به کیهان جدید وارد شوند و بخشی از آن شوند. بنابراین، وقتی رنج و محنت و تضادها و مشکلات ظاهر میشوند، ما میبایست خودمان را بررسی کنیم چون این قطعی و مسلم است که آنها از طریق وابستگیهای خودمان ایجاد شدهاند. به عنوان مثال، وقتی من زندانی شده بودم، به طور شدیدی شکنجه میشدم - اغلب مورد ضرب و شتم قرار میگرفتم، با چوب من را کتک میزدند، و از خوابیدن برای چند شبانه روز متوالی محروم میشدم. من استقامت کردم و هرگز با اهریمن مصالحه نکردم؛ علاوه بر این، اغلب فا را از حفظ میخواندم و افکار درست میفرستادم. میدانستم که ترس داشتم و نمیدانستم که شکنجه و آزار بعدی اهریمن چه خواهد بود. من نمیدانستم چگونه خودم را در میان چنان آزار و اذیتهایی اصلاح کنم، اما میدانستم که هرگز دافا را کنار نخواهم گذاشت. تحت حفاظت استاد از آن گذشتم. بعدها که نگاهی به عقب انداختم اینها را متوجه شدم. مشکل این بود که من معنای حقیقی اعتبار بخشی به فا را نفهمیده بودم، بنابراین، قادر نبودم از "خود" رها شوم.
استاد این آزار و اذیت را به رسمیت نمی شناسد. اگر یک مرید دافا فرار از آزار و اذیت را در اولویت نگذارد، بلکه به جای آن فا را در هر عمل و هر فکرش بگذارد: "من هر چیزی را که استاد به رسمیت نمیشناسد بهرسمیت نمیشناسم"، اگر فرد بتواند بدون اینکه تکان بخورد به طور محکم و راسخ چنین فکری داشته باشد، سپس آیا هنوز آزار و اذیت اهریمن میتواند ادامه یابد؟ آن فوراً متلاشی خواهد شد. فقط اگر فرد بتواند به طور آرام ذهنش را از وضعیت شکنجهشدن خارج کند میتواند ایمانی پرقدرت و راسخ به فای استاد را رشد دهد، اهریمن را بسیار خرد و ناچیز دیده و هیچ ترسی نداشته باشد.
تفکر آمده از گذشتهی ما گرایش دارد پس از شناختن مشکل با استفاده از روشهایی که برپایهی تجارب و خرد قبلی است موضوع را حل کند. این در بهترین حالت، خرد کیهان قدیم است. اما تفکر اعتبار بخشی به فا بنای خود را بر حل مشکل نمیگذارد، بلکه در عوض بر روی این متمرکز است: داشتن افکار درست از فا و رها کردن "خود". با اعتماد کامل به استاد و فا، فرد با رها کردن همه ترسها، اضطرابها، و نگرانیها، خرد بی حد و مرز دافا را اعتبار بخشیده، با اعتماد بنفس به اعتبار بخشی به دافای پرقدرت و همه جا حاضر خواهد پرداخت. اگر کسی در میان درد و رنج و فشار شدید باشد و توسط عناصر اهریمنی احاطه شده باشد، همه افکار وی تحت چنین شرایطی توسط اهریمن زیر ذرهبین گذاشته خواهد شد. در میان درد و رنج عظیم پرورش افکار نیکخوانه و پاک خیلی سخت خواهد بود، اما اگر کسی بتواند اهریمن را کوچک و ناچیز ببیند و کاملاً از هر بار روانی رها شود، سپس اهریمن خود به خود دیگر وجود نخواهد داشت.