یک زوج تمرین کننده در نزدیکی ما زندگی میکردند. ما معمولاً در خانهی آنها مطالعهی فا داشتیم. سال گذشته، به خاطر برخی از برداشت های مختلف در برخی از مسائل، تضادهایی بین مان ایجاد شد. من احساس میکردم که سخت است که بردباری کنم، از این رو، گروه مطالعهی فا را ترک کردم. اندکی پیشتر، با گروه جدیدی مطالعه ی فا را شروع کردم. آنجا بود که شنیدم شوهر آن تمرین کننده، در اثر بیماری درگذشته است. خیلی شوکه و غمگین شدم. این زیان بزرگی برای تمرین کنندگان مان بود. از دست دادن یک تمرین کننده، به معنای از دست دادن بسیاری از موجودات است که هنوز نجات نیافته اند .
صبح روز بعد، به خانه ی آنهای رفتم. آن خانم گفتند که هنوز وابستگی هایی دارد و بخوبی تزکیه نکرده است . من هم می دانستم که همه نوعی کوتاهی داشته ام، پس سعی کردم که او را درک کنم و با مدارا باشم تا او راحت تر باشد. فکر می کنم مهمترین چیز این بود که در هر شرایطی بتوانیم دیگران را درک کنیم و با مدارا باشیم.
چند روزی سپری شد، و تصمیم گرفتم که دوباره به ملاقات آن تمرین کننده بروم. من فقط برای رفع تکلیف این کار را نکردم. بلکه می خواستم قلب هایمان با هم دیگر در ارتباط باشند. لازم بود آن چیزی را که باعث جدایی ما می شد از بین ببریم و بصورت یک بدن هماهنگ شویم.
شاید استاد قلب پاک مرا دیده بود. صبح روز شنبه، پس از فرستادن افکار درست در ساعت ۶ صبح، حفظ کردن جوآن فالون را شروع کردم، استاد در سُخنرانی دوم می گویند:
"شاكياموني همچنين در مورد تئوري سه هزار دنياي بيکران صحبت کرد".
"او بيان كرد كه، در کهکشان راه شيري جهان ما، سه هزار سياره وجود دارد که موجوداتي با بدن فيزيكي، درست مثل نژاد بشري دارند. او همچنين بيان كرد كه داخل يک سنگريزه سه هزار دنياي بيکران مثل اين دنيا وجود دارد، بهطوري که يك سنگريزه، با داشتن موجودات بشري باهوشي مثل ما و سيارهها، كوهها و رودخانهها، درست مثل يك جهان است. باور کردن آن سخت است. اگر اين درست باشد، پس دربارهاش بينديشيد: آيا در آن دنياها سنگريزه وجود ندارد؟ و در هر يک از آن دانههاي سنگريزه آيا سه هزار دنياي بيکران وجود ندارد؟ پس آيا در آن سه هزار دنياي بيکران سنگريزهاي وجود ندارد؟ و در هر يک از آن دانههاي سنگريزه، آيا دوباره سه هزار دنياي بيکران وجود ندارد؟ بنابراين درسطح تاتاگاتا نميتوانيد انتهاي آنرا ببينيد."
من فهمیدم که حتی در یک دانه ی شن، دنیاهای بی کرانی وجود دارند، و در آن دنیاها، موجودات گوناگون و بی شماری وجود دارند. بعنوان یک تزکیهی کنندهی فای بزرگ، ما باید ظرفیت پذیرش این موجودات بی شمار و متفاوت را داشته باشیم، چه رسد به همتمرینکنندگانمان. کدام تمرین کنندهای بی عیب و نقص است؟ چرا نمیتوانیم با دیگران با مدارا باشیم؟ در آن زمان، من احساس می کردم که در حال شکستن یک پوسته ی بشر بودن هستم. قلب من در حال باز شدن بود. معنای بردباری عظیم را دریافت کردم. و همچنین قداست و مسئولیت هایمان نسبت به عبارت "همتمرینکنندگان" را در یافتم .
به عنوان همتمرینکنندگان، ما باید با هم در دافا تزکیه کنیم، به یکدیگر یادآور شویم که خوب عمل کنیم، یکدیگر را هماهنگ کنیم و با هم پیشرفت کنیم. ما باید دست به دست هم دهیم و در اصلاح فا استاد را یاری کنیم. حقیقتاً همانطور است که استاد می گویند، " تزکیه به شما ارتباط دارد، گونگ به استاد مربوط است." وقتی که استاد دیدند که من برای از بین بردن جدایی بین خودم و این تمرینکننده مشتاق هستم، ایشان در رابطه با فا به من آگاهی دادند. از نجات نیکخواهانه ی استاد تشکر کردم.
وقتی به خانه ی آن تمرین کننده، رسیدم، تضادی بین ما وجود نداشت. و عقیدهی این که چه کسی بهتر یا بدتر است، وجود نداشت. من در اشتیاق تغییر دادن او یا پافشاری بر نظرات خودم نبودم. حقیقتاً منیتام را رها کردم و بدون قید و شرط به درونم نگاه کردم.
با آن تمرین کننده دربارهی آزمایشهای متعدد شین شینگای که من قبلاً با شوهر او داشتم، صحبت کردم. در آن زمان در بحبوبهی تضادهایمان، وابستگی های من به شهرت، علاقه شخصی و احساسات تحریک شده بودند. برخی از اوقات رنج حاصل از آن شدید بود. زمانی که با ذهنی آرام فا را مطالعه کردم، و با تمرین کنندگان تبادل تجربه کردم، به درونم برای وابستگی ها نگاه کردم، و بهتدریج آنها را رها کردم، موقعیت مان بهتر شد. بدین طریق احساس کردم که تمام آن یک توهم بود. واقعاً در دنیای بشری همه چیز یک توهم است. تضادهای بین ما تمرین کنندگان نیز از این مستثنی نمی باشد. هر چیزی که اتفاق می افتد برای کمک به رفع وابستگی هایمان و پیشرفت در تزکیه می باشد.
دریافتم که، سال گذشته، زمانی که تضاد داشتیم و آن تمرین کننده از کارمای بیماری رنج می برد، به درونم نگاه نمی کردم. در عوض به عقاید خودم میچسبیدم . زمانی که حرف های او به گوشم ناخوشایند آمد، نخواستم آن را تحمل کنم و برای اجتناب از از تضادها از آنجا بیرون رفتم. پس از آن بیتفاوت شدم. با شغل و زندگی و تزکیه، مشغول شدم و به آن تمرین کننده اهمیتی ندادم. من برای آن همتمرینکننده افکار درست طولانیمدت نفرستادم.
ناگهان، این تمرین کننده از میان ما رفته بود. بطرز شدیدی مرا شوکه کرده بود. این کاملاً برخلاف آن چیزی بود که استاد می خواست. من در واقع از نظم و ترتیب نیروهای کهن پیروی کردم. نیروهای کهن تضادهایی را میان تمرین کنندگان ترتیب می دهند تا این که ما را از هم جدا کنند و ما را به عنوان یک بدن، ضعیف کنند. بعد سعی می کنند، بصورت تک به تک، به تمرین کنندگان صدمه بزنند. ما چند تمرینکننده ای در ناحیه مان داشتیم. برخی از آنها زندانی شده اند، برخی در اردوگاه های کار اجباری هستند، و یکی از آنها درگذشته است. همتمرینکنندگان، زمان آن است تا بصورت کامل خوشفکر شویم. ما احتیاج داریم که خودخواهی مان را رها کنیم، بصورت کامل نظم و ترتیب های نیروهای کهن را نفی کنیم، در راه هایی که توسط استاد نظم و ترتیب داده می شود گام برداریم، و یک بدن تباهی ناپذیر شکل دهیم. بدین طریق هیچ شکافی برای بهرهبرداری شیطان نداریم.
وقتی که با این تمرین کننده تبادل تجربه می کردم، او با من موافقت می کرد که مهم است که آن چیزهایی که باعث جدایی ما میشود، را پاک کنیم. همچنین فهمیدیم که روابط تقدیری میان تمرین کنندگان کاملاً با ارزش می باشد. اخیراً از طریق مطالعهی فا، فهمیدهام که هیچ چیزی در محیط و اطرف ما اتفاقی نیست. اما هر چیزی در توهم قرار دارد . نبایستی در توهم گم شویم، بر عکس، باید از آنها فراتر برویم، از وضعیتها به عنوان یک آینه برای پیدا کردن وابستگی های خودمان، استفاده کنیم. این چگونگی صعود و ترقی ما از این جامعهی پیچیده ی مردم عادی است.
من در برخی از مواقع در مورد این که چگونه استاد، در هر لحظه ای تمرین کنندگان را نظاره می کنند، فکر می کنم. بایستی همیشه به یاد داشته باشیم که استاد چه در خواست های از ما کردند. وقتی استاد می بینند که مریدانشان، توسط نیروهای کهن از هم جدا می شوند، و قادر نیستند که یک بدن را شکل دهند و بنابراین آنها شکنجه می شوند، عمیقاً رنج میبرند. وقتی استاد می بینند که هر کدام از فکر های ما برای علاقه ی شخصی است و نه برای تزکیه، چگونه می توانند خوشنود باشند؟ آیا استاد از ما نخواسته اند که همگی در تزکیه پیشرفت کنیم؟ تمرین کنندگان اغلب میگویند ، ما نمیخواهیم استاد در مورد ما نگران باشند، اما با این حال، استاد همه کار برای ما انجام داده اند. در آموزش فای ارائه شده به تمرین کنندگان استرالیایی، استاد درباره این صحبت کردند که به تمرینکنندگان امید داشتند اما با ناامیدی روبرو شدند. هر زمانی که در مورد کلمات استاد و به چهره استاد به هنگام بیان آن کلمات فکر می کنم، قلبم به گریه می افتد، چرا که می دانم که استاد را ناامید کرده ام.
برای مدتی، من در تزکیه ام خیلی کوشا نبودم و کمی لغزش داشتم، برخی اوقات نمی توانستم که به استانداردهای بالا برسم، در برخی اوقات وابستگی هایی به آسایش، رقابت جویی، و حسادت داشتم. مایلم که امروز همهی آنها را افشا کنم تا همه آنها را کاملاً از بین بروند.
همتمرینکنندگان؛ در نیکخواهی بی کران استاد، بیایید که حقیقتاً خودمان را تزکیه کنیم؛ خودمان را در هر فکرمان پاک کنیم، با هر یک از اعمالمان با درخواستهای استاد هماهنگ شویم، سه کار را به خوبی انجام دهیم، و سریع پیشرفت کنیم، تا این که بتوانیم با استاد به خانه مان برگردیم!