فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

درک کردن سرشت فوق‌‏طبیعی دافا با معقولیت

30 اوت 2011

اخیراً موقعیتی پیش آمد که از من خواسته شده بود ابعاد معنوی فالون دافا را به یک محقق علوم مذهبی توضیح دهم. ما نزدیک یک ساعت و نیم برای گفتگو وقت داشتیم، موضوع صحبت به سادگی پیش آمد. پروفسور پشت سر هم  درباره‌‏ی نگرش دافا نسبت به جهان، رابطه‌‏ی ما با خداوند، اینکه ما چه برداشتی از خودمان داریم، و اینکه استاد چگونه خود را در دنیای انسانی معرفی می‌‏کند، از من سوال می‌‏پرسید.

این وضعیت برای من فرصت تزکیه‌‏ی قابل توجه‌‏ای ارائه می‌‏کرد. چالشی که با آن روبرو بودم قابل فهم کردن آموزش‌‏های دافا برای یک فرد غیرتمرین‌‏کننده، به هنگام صحبت درباره‌‏ی اصول سطح بالا، بود. نمی‌‏توانستم فقط بگویم، “ اوه، تو این را نمی‌‏توانی بفهمی”. باید راهی پیدا می‌‏کردم تا سوالاتش را پاسخ دهم.

در مرحله خاصی در حال صحبت درباره‌‏ی این بودم که مسیح، شاکیامونی و لائوذی تقریباً در یک زمان برای نجات مردم آمدند. پروفسور گفت که شاکیامونی و لائوذی خود را الهی در نظر نمی‌‏گرفتند، و این نسل‌‏های بعدی بودند که آن‌‏ها را الهی کردند! در اینجا او با دانشی که مطالعه کرده بود مرا به مبارزه طلبید. اشتباه کردم و گفتم، “اوه، این فقط دانش تحقیقاتی است. بگذارید سر این مطلب گیر نکنیم”. او گفت، “چرا درباره‌‏اش صحبت نکنیم؟ شما از کجا این اطلاعات را می‌‏دانید؟”

خوب، من گفتم که، به واضح‌‏ترین دلیل، معلم ما در خصوص این مطلب صحبت کرده‌‏اند ( و در نتیجه آن را به طور کامل به عنوان حقیقت قبول دارم) و همچنین مقالات دیگری خوانده‌‏ام که مهر تأییدی بر این نظر هستند، برای همین در مورد اعتبار آن سوالی برایم پیش نیامده. همچنین این ایده را مطرح کردم که بین شرق و غرب از نظر درک رستگاری تفاوتی وجود دارد، و شاید آنچه که شاکیامونی و لائوذی آموزش دادند این بود که چگونه به خود حقیقی‌‏تان بازگردید، که همچنین به معنی رستگاری و رهایی است. علی‌‏رغم روشن‌‏گری‌‏های من، فکر می‌‏کنم هنوز هم مردد شده بود که من به طور غیرعقلانی در حال دنبال کردن دافا بودم.

همچنین سعی کردم توضیح دهم که چگونه شخص بهتری شده بودم، و اینکه چیزهای بسیار زیادی هستند که تجربه کرده‌‏ام و بر مبنای تجربه می‌‏دانم که صحت دارند. چیزی که متوجه آن نبودم این است که او به شیوه‌‏ای که صحبت می‌‏کردم اعتراض داشت. از آنجایی که این پروفسور ما خیلی به اعتبار دادن به ارزش تجربه‌‏ی انسانی و وجود انسانی وابسته بود، احساس کرد که من به نوعی داشتم بشریت‌‏مان را انکار می‌‏کردم.

علی‌‏رغم اینکه توضیح دادم که من زندگی معمولی‌‏ای را می‌‏گذرانم، و او می‌‏دانست که من به مدرسه می‌‏روم و غیره، به نوعی این کافی نبود. زمان در حال پایان یافتن بود. من موضوع میلیون‌‏ها تمرین‌‏کننده حاضر در سراسر دنیا را مطرح کردم، و اینکه آن‌‏ها چگونه در مواجهه با آزار و شکنجه، به طور صلح‌‏آمیز رفتار کرده‌‏اند. برای او توضیح دادم که چگونه تمامی این تمرین‌‏کنندگان دلایل بسیار محکمی برای عظمت دافا نشان داده‌‏اند. من گفتم، “ تصور کن تمرین‌‏کننده‌‏ای در چین در مقابل شکنجه‌‏گر خود ایستاده و می‌‏گوید "حقیقت- نیک‌‏خواهی- بردباری سرشت جهان است. چرا داری من را شکنجه می‌‏کنی؟"” او گفت، “ این خارق‌‏العاده است”. گفتم، “صدها هزار تمرین‌‏کننده این کار انجام می‌‏دهند”. سپس او گفت، “این چیزی است که می‌‏توانم بفهمم”.

چیزی که من از طریق این تجربه‌‏ی چالش‌‏برانگیز به آن پی بردم، اهمیت اعتباربخشی به دافا از طریق اعمال است، نه کلمات. همچنین، ما باید درک کنیم که دافا در هر سطحی تماماً هماهنگ است. دانش، و بدن‌‏های بشری، و همه‌‏ی چیزها در دنیای انسانی نیز بخشی از دافا هستند. ما نباید هیچ بخشی از فا را در قلب و ذهن خود انکار کنیم، یا در غیر این صورت، منجر به سوءتفاهم از سوی غیرتمرین‌‏کنندگان می‌‏شود. چیزهای بسیار زیادی هست که هنوز هم باید رهای‌‏شان کنیم.

آخرین چیزی که از این جریان باید به آن پی ببریم، سرشت فوق‌‏طبیعی عظیم دافا است. برای افراد عادی، وقتی آن‌‏ها حقیقت را می‌‏فهمند، معقتدم و شاهد بوده‌‏ام که توسط چیزی فوق‌‏طبیعی به حرکت در می‌‏آیند. این در واقع یک تبدیل اسرارآمیز است که به وقوع می‌‏پیوندد. در مورد تمرین‌‏کنندگان، درجه‌‏ای که ما توسط فا تبدیل می‌‏شویم بسیار عظیم‌‏تر است. پذیرفتن دافا به معنی پذیرفتن کلمات استاد بلندمرتبه‌‏ی‌‏مان به عنوان حقیقت است، و این یعنی رها کردن تمامی چیزهای خودمان در طول تاریخ، شامل تمام نظم و ترتیبات نیروهای کهن در مورد زندگی ما. رها کردن همه‌‏ی وابستگی‌‏ها افتادگی و فروتنی فراوانی می‌‏برد. هم‌‏زمان که ما همه‌‏چیز را رها می‌‏کنیم، باید به طور کامل معقول باقی بمانیم.

فکر می‌‏کنم مقاله‌‏ی "فرزانه"، نوشته‌‏ی استاد لی از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر، جمع‌‏بندی‌‏ای برای بعضی از معانی عمیق‌‏تر آنچه که سعی دارم بگویم باشد:

 “ او در این دنیا و در بالا در آسمان مأموریتی الهی دارد. او تقوا و شرافتی وافر دارد و همچنین قلبی از شفقت و بردباری را حفظ می‌‏کند، او پر از آرمان‌‏های بی‌‏نظیر است، درحالی که جزئیات کوچک را در نظر می‌‏گیرد. با دانشی گسترده از قوانین و اصول، قادر است تردیدها را روشن کند. او با عرضه کردن رستگاری به دنیا و مردم آن، لیاقت و شایستگی خود را به‌‏طور طبیعی بنیان می‌‏گذارد.”