بعد از جولای ۱۹۹۹، یعنی زمانیکه حزب کمونیست چین آزار و شکنجهی تمرینکنندگان دافا را آغاز کرد، هزاران تمرینکننده پست و مقامها و شغلهای خوبشان، و برخی حتی خانوادهشان را از دست دادند. آنها هر موقعیت اجتماعیای را که قبلاً داشتند از دست دادند، و در چشم غیرتمرینکنندگان به قعر اجتماع هل داده شدند. بسیاری از تمرینکنندگان مجبور شده بودند که برای تهیه نیازهای ضروری زندگی روزانهشان با حداقل دستمزد کار کنند. بهعنوان تزکیهکنندگانی که قادرند بهخاطر حقیقت و راستی حتی از زندگیشان دست بکشند، تحمل این تجارب تلخ، دشوار نیست. ما تمرینکنندگان باید همهی وابستگیهای بشری را رها کنیم.
اما امروزه در چین، مردم فقط ثروت را ستایش میکنند؛ آنها در آرزوی داشتنِ یک خانوادهی شاد و درآمد خوب هستند. بااینحال، تمرینکنندگانی که قبلاً این داراییها را داشتهاند، اکنون پول، قدرت، و حتی زندگی مشترک خود را از دست دادهاند؛ برخی حتی زندگیشان را از دست دادهاند. هر روز، توسط پلیس آزار و اذیت میشوند، تعقیب میشوند و بهطور غیرقانونی دستگیر میشوند. از دیدِ یک غیرتمرینکننده، تمرینکنندگان احمق به نظر میآیند. وقتی تمرینکنندگان به مردم دربارهی اینکه انجام کار خوب با خوشبختی و بهروزی پاداش داده میشود میگویند، آنها بهسختی آن را باور میکنند: "پس چرا تمرینکنندگان هیچچیز ندارند؟" غیرتمرینکنندگان نمیتوانند این حقایق بالاتر را بفهمند، چراکه توجهشان بهسمتِ راحتی و جمع کردن منافع مادی متمرکز است.
کلمات استاد را در "آموزش فا در کنفرانس فای ایالات متحده شرقی" به خاطر آوردم، آنجا که دربارهی لزوم پوشیدن دستکش درطولِ تمرین در فضای آزاد به هنگام زمستان میگویند. اگر ما به مردم بگوییم که ما تمرینکننده هستیم، و درباره فقیر بودنمان نگران نیستیم، ترسی از زندان و شکنجه نداریم، و اینکه میتوانیم هرچیزی را تحمل کنیم، تمرینکنندگان جدید و افراد غیرتمرینکننده ممکن است موافق نباشند یا اینکه درک نکنند. به منظور اینکه یاد گرفتن دافا را برای مردم آسانتر کنیم، باید به "پوشیدنِ دستکش" توجه کنیم (تا به طریقی رفتار کرده باشیم که برای آنها قابل فهم باشد). این حقیقت دارد که ما میتوانیم هر دشواریای را تاب بیاوریم، اما اگر همسر هر تمرینکنندهای او را طلاق میداد و آنها در بیپولی زندگی میکردند، شاید مردم ما را عجیب و غریب درنظر بگیرند یا فکر کنند که ما احمق هستیم. بااینکه یک احمق میتواند تقوای بسیار زیادی جمع کند، بهعنوان تمرینکنندگان دافا نباید اهدافمان را فراموش کنیم: یعنی اعتباربخشیدن به فا، کمک به مردم تا در آینده دافا را یاد بگیرند، و نجاتِ مردم.
ایمان دارم که از این پس، همهی تمرینکنندگانی که آزار و شکنجه شدند باید بهطور کامل و دقیق گذشته خود را مرور کنند: ما بهدنبالِ پول و آسودگی نیستیم، و حتی اگر پول بسیار زیادی داشته باشیم، آن برای اعتباربخشی به دافا و نجات مردم است. اما ما نباید بههیچطریقی فکر کنیم که شکنجه شدن پذیرفتنی است. حتی اگر یک فرد غیرتمرینکننده بارها عبارتِ "فالون دافا خوب است" را تکرار کند میتواند بخت و اقبال خوبی کسب کند، پس چرا تمرینکنندگانی که برای نجات دیگران از همه چیز دست کشیدهاند باید در سختی و فقر زندگی کنند، و مورد تمسخر قرار بگیرند؟ آنهایی که آزار و شکنجهی شدیدی را متحمل شدند، بیشترشان احتمالاً کوتاهیهایی در تزکیه داشتهاند، یا عقاید و تصورات و طرز فکرهای نادرستی داشتهاند. بعد از اینکه وابستگیمان به پول، شهرت و اعتبار، و عواطف و احساسات را از دست بدهیم، مردم تقوای عظیم و لطف و مرحمتِ یک تمرینکننده را خواهند دید. ما در هر کاری که انجام میدهیم، دربارهی اعتباربخشیدن به دافا و نجات مردم فکر میکنیم و از اصول فای راستین پیروی میکنیم. باید این فهمِ غلط که تمرینکنندگان فالون دافا قرار است در بدبختی زندگی کنند را تغییر دهیم.
بهواسطهی آزار و شکنجه، شغل مناسبی را که داشتم از دست دادم. هنگامی که از شغلی که به آن علاقه داشتم اخراج شدم، و سِمت پراعتبارم را از دست دادم، تعداد خیلی کمی از اطرافیانم درک کردند که چهچیزی اتفاقی افتاده است؛ اعضای خانوادهام خیلی از دست من ناراحت بودند؛ و شوهرم چندین بار مرا تا پای طلاق کشاند. آنها برای آنچه که اتفاق افتاده بود دافا را ملامت میکردند. از آنجایی که آنها افکار منفیای دربارهی فالون دافا داشتند، خودشان هم به طور غیرمستقیم قربانی شده بودند. بعد از سالها رنج و محنت، وابستگی قویام به داشتن حرفهای مناسب، و جاهطلبیام ناپدید شدند. در نتیجه تزکیهام به سطح بعدی ترفیع یافت. من همیشه میخواستم قدرت عظیم دافا را به آنها نشان دهم؛ درنتیجه، از تأیید کردنِ "انتظارات بدبینانهی" آنها سر باز زدم. در چند سال گذشته، زندگی زناشویام محکمتر شده، و همسرم جنگیدن با من را متوقف کرده است. اکنون دافا را حمایت میکند و همدردی نشان میدهد. درنتیجه، حقوقاش دو برابر شده است، و یک خانهی بزرگ و یک ماشین خریدهایم. همچنین صدها هزار یوآن در بانک پسانداز کردیم. من به طور تمام وقت یک خانم خانهدار شدم، در خانه میمانم تا از همسر و فرزندم مواظبت کنم. من به پول وابسته نیستم و میدانستم که همهی داراییام توسط استاد داده شده بود تا به من اجازه دهد محیط تزکیهای طبیعی داشته باشم، و به دافا اعتبار ببخشم. من هیچ ذهنیتی از شور و شوق ندارم، زیرا این چیزهای خوب پیامد طبیعیِ جهتگیریِ درست و انجام سه کار است. هروقت مردم مرا تحسین میکنند، میگویند که فرزند خوبی دارم که در مدرسه شاگرد اول است، همسری دلسوز دارم که پول خوبی درمیآورد، و خانوادهای شاد دارم. من به آنها میگویم که همهی اینها پیامد طبیعیِ این است که یک تمرینکنندهی دافا هستم. این توضیح به مردم کمک کرده است که از دیدگاهی مثبت نسبت به دافا احساس قدرشناسی داشته باشند.
اخیراً، مقالهای خواندم با نامِ"حفظ کردن افکار درست به هنگام مواجهه با وحشیگری پلیس". من همان احساس نویسنده را داشتم. همتمرینکنندگان عزیز، ما واقعاً باید عقاید و تصورات و طرز فکرهایمان را تغییر دهیم، و نباید آزار و شکنجه شدن را دستاوردی تحسین برانگیز در نظر بگیریم! اگر ما قلبمان را بر طبق فا قرار دهیم، استاد به ما بهترین را خواهند داد.
تجربهی تزکیهام این نکته را ثابت کرده است. از آنجایی همیشه سعی میکنم کارها را بر پایهی نجات مردم انجام دهم، تزکیهی خودم نسبتاً هموار و با پشتکار و سختکوشی بوده است. حتی وقتی که با بعضی خطرهای جدی مواجه شدم، استاد نیکخواه از من مراقبت کردند. در نتیجه، من تقریباً با سهولت و موفقیت کارهای دافا را انجام میدادهام.
سطح من محدود است. لطفاً اشتباهات مرا برپایهی فا اصلاح کنید.
نوشته شده در ۵ نوامبر ۲۰۰۹