(Minghui.org) پس از تفکر جدی و نگاه به درون، مشکل اساسیام را تشخیص دادم: در مطالعهی فا، نگاه به درون و تزکیهی استوار خودم شکافی داشتم. مصمم شدم که فا را بهخوبی مطالعه کنم و خودم را بهطور استوار تزکیه کنم و از زیر سایهی این شکنجه بیرون بیایم. شروع کردم حالت ذهنیام را اصلاح کنم و با جدیت فا را مطالعه کنم.
-- از نویسنده
من این اقبال را داشتم که فا را در اوایل سال ۱۹۹۶ بهدست آورم. در مسیر تزکیهی اصلاح فا از میان مشکلات و موانع گام برداشتهام. تمایل دارم در اینجا تجربهی تزکیهام را به اطلاع استاد و همتمرینکنندگان برسانم.
بیرون آمدن از زیر سایهی شکنجه و دیدن قدرت فا
در سال ۲۰۰۴، سه بار در اردوگاههای کار اجباری زندانی شدم و چهار بار بازداشت شدم. بهعلت وحشیگریِ آزار و شکنجه از نظر جسمی و ذهنی خسته بودم و مسیرم را گم کردم. بار آخری که از یک اردوگاه کار اجباری آزاد شدم، در گیجی بودم و نمیدانستم چطور در مسیر پیشِ رویم گام بردارم. در وضعیت نااستوار تزکیهام، تحت تأثیر تمرینکنندگان سابقی قرار گرفتم که در مسیری منحرف "روشنبین" شده بودند و مرتکب اشتباه بزرگی شدم. پس از بیداری، جدیت این مشکل را دریافتم و عمیقاً فهمیدم که تزکیه بسیار جدی است. اگر بهخاطر یک فکر نادرست، یک قدم را به اشتباه بردارم، ممکن است به مسیری شیطانی هدایت شده و نابود شوم.
آرام شدم و شروع کردم تا به مسیری که پیموده بودم فکر کنم و آن را بررسی کنم. چطور در مسیری اشتباه گام برداشتم؟ چرا هر بار که به همان مکان آمدم مجدداً سقوط کردم؟ شروع به پیدا کردن وابستگی اساسیام کردم، و با شروع از اولین افکارم در هنگام وارد شدن به دافا، با جدیت خودم را مورد مواخذه و بررسی قرار دادم. سرانجام فهمیدم که وابستگیهای بسیاری دارم از جمله وابستگی اعتباربخشیدن به خودم. اما اساسیترین دلیل، کمبود مطالعهی فا و تزکیهی استوار بود.
هنگامیکه نتوانم فا را با ذهنی آرام مطالعه کنم، قادر نخواهم بود توسط فا ترفیع و تعالی پیدا کنم. بههمین دلیل به هنگام تجربهی آزمونهای سخت در مسیری اشتباه رفتم. هنگامیکه به تزکیهی استوار میرسید وضعیت حتی بدتر بود. من فا و این محنت را با عقاید و تصورات بشری در نظر میگرفتم و برای اداره کردن مسائلی که در تزکیهی مقدس پیش میآمدند ناآگاهانه از ذهنیت و نظرات شکلگرفته توسط فرهنگ حزب کمونیست استفاده میکردم. در چنین وضعیتی، مشکل بود که اشتباهاتم را تصحیح کنم، زیرا به اشتباهم آگاه نبودم.
پس از تفکر جدی و نگاه به درون، مشکل اساسیام را تشخیص دادم: در مطالعهی فا، نگاه به درون و تزکیهی استوار خودم شکافی داشتم. مصمم شدم که فا را بهخوبی مطالعه کنم و بهطور استوار خودم را تزکیه کنم و از زیر سایهی این آزار و شکنجه بیرون بیایم. شروع کردم که حالت ذهنیام را اصلاح کنم و فا را با جدیت مطالعه کنم. با این حال، بهمحض اینکه فا را مطالعه میکردم، با مداخلهی بزرگی مواجه میشدم. هنگامیکه جوآن فالون را برمیداشتم مداخلهی خوابآلودگی را داشتم و حتی گاهی اوقات به خواب میرفتم. استاد تذکرات بسیاری به من داد و من نگران شدم. قادر نبودم خودم را کنترل کنم و فرستادن افکار درست تأثیر کمی داشت. پس از اینکه مقالاتی را از همتمرینکننگان در Minghui.org دیدم که دربارهی اثر معجزهگونهی حفظ کردن فا میگفت، تصمیم گرفتم فا را حفظ کنم. در ابتدا بسیار مشکل بود زیرا حتی پس از اینکه یک جمله را بارها و بارها تکرار میکردم نمیتوانستم آن را به یاد بیاورم.
چیزی را که استاد در جوآن فالون گفت بهخاطر آوردم،
"وقتی تحمل کردن آن سخت است، میتوانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، میتوانی آن را انجام دهی."
فکر کردم مهم نیست که چقدر سخت است، باید فا را حفظ کنم و هرگز دست نخواهم کشید. بنابراین یکجمله یکجمله حفظ کردم و بهتدریج شروع کردم که سریعتر حفظ کنم. همچنین شگفتزده بودم که اگرچه حفظ کردن فا بهآرامی پیش میرفت اما در این روند بارها به اصول فا روشن و آگاه میشدم.
هنگامیکه سرانجام برای اولین بار حفظ کردن جوآن فالون را به اتمام رساندم، فهمیدم که بهطور کامل تغییر کردهام. ناگهان بسیاری از سؤالاتی را که قبلاً دربارهشان گیج بودم، فهمیدم و قلبم بلافاصله روشن و آرام شد. حالا اهمیت مطالعهی فا را حتی بیشتر میفهمیدم. شروع کردم که جوآن فالون را برای دومین بار حفظ کنم و ادامه دادم تا آن را دوباره بارها و بارها حفظ کنم. هرچه بیشتر حفظ میکردم، خودم را ثابتقدمتر و استوارتر مییافتم. حالا دیگر شمار دفعاتی که فا را حفظ کردهام از دستم خارج شده است.
هنگام حفظ کردن فا، غالباً به خود یادآوری میکنم که بایستی خودم را بهطور استوار تزکیه کنم، و در عین حال الزامات استاد را برای سنجش هرچیز با فا دنبال کنم تا تک تک افکارم را بسنجم.
استاد بیان کرد:
"فا را مطالعه کنید و فا را بدست آورید،
بر این تمرکز کنید که چگونه مطالعه و تزکیه میکنید،
بگذارید تک تک چیزها
با فا سنجیده شود.
فقط آنگاه، بدین شکل،
آن واقعاً تزکیه است".
("تزکیهی استوار" در هُنگ یین)
همیشه این کلمات استاد را در ذهن نگه میدارم.
هنگامیکه جوان بودم، کتابهای بسیاری در ستایش حزب پلید کمونیست چین (ح.ک.چ) میخواندم؛ بنابراین، ایدئولوژی حزب بهمیزان زیادی در ذهنم القا شده بود. پس از خواندن نه شرح و تفسیر دربارهی حزب کمونیست، احساس کردم که ذهنم خالی شده است. احساس میکردم که انگار دیگر نمیدانم چطور صحبت کنم یا بنویسم و قادر نبودم با دیگران ارتباط برقرار کنم؛ این برای یک دورهی طولانی ادامه داشت. تنها پس از اینکه به نوشتن مقالهای در افشای شرارت پافشاری کردم، دوباره بهتدریج تفکر عادی را بهدست آوردم. غیرقابل تصور است که چه تعداد از چیزهای رژیم در ذهنم القا شده بودند و چقدر عمیق توسط آن مسموم شده بودم! از بین بردن آن چیزهای نادرست، پلید و شیطانی در ذهنم آسان نبود.
هنگامیکه "سرشت بودایی" را در جوآن فالون (جلد ۲) مطالعه و حفظ میکردم، استاد مرا راهنمایی نمود و اجازه داد تا بهتر بفهمم. اگرچه بسیاری از مفاهیم اکتسابی حزب پلید و افکار بد در من القا شده بود، که بر سختی تزکیهام میافزودند، اما سرشت حقیقیام تحت تأثیر قرار نگرفته بود، آن فقط مدفون شده بود. بهمحض این که از این آگاه شدم، شروع کردم تا بهطور مداوم به هر فکری که ظاهر میشد توجه کنم. از فا استفاده میکردم تا افکارم را ارزیابی کنم و اگر مطابق الزامات فا نبودند فوراً آنها را از بین میبردم. به آنها اجازه نمیدادم که در ذهنم بمانند. درحالیکه آنها را از بین میبردم، در همان زمان، افکار درست و خودآگاه اصلیام را قوی میکردم. در طی این روند، واقعاً روشن شدم که فای آموزشداده شده توسط استاد حقیقت است، فای حقیقیای که تزکیه را راهنمایی میکند. با ایمان حقیقی به دافا و توافق با الزاماتش، میتوان قدرت و سرشت فوقطبیعی دافا را دید.
در روند تزکیهی استوار نمونههای بسیاری مانند این را تجربه کردهام. تمایل دارم در این جا یکی از آنها را به اشتراک بگذارم. من بهطرز بیرحمانهای توسط ح.ک.چ شکنجه شدم و تقریباً زندگیم را از دست دادم. پس از اینکه از حبس آزاد شدم، صحنههایی از چیزی که آنجا تجربه کرده بودم در ذهنم حک شده بود. هر زمانکه ماشینهای پلیس یا پلیسها را در خیابانها میدیدم، ذهنم واکنش نشان میداد و یک سری از افکار به ذهنم میآمد. اگر هر نشانهای از دردسر وجود داشت، ذهنم شروع میکرد تا فکر کند چطور آن را اداره کند و غیره. علاوه بر پشیمانی عمیق بهخاطر خوب عمل نکردن و احساس شرمندگی در مقابل استاد، احساس میکردم که انگار با سنگهای شدیداً سنگین به پایین فشرده میشوم و اغلب بهصورت ناخودآگاه با نومیدی آه میکشیدم. اینها تأثیر بسیار زیادی بر خوب انجام دادن سه کارم میگذاشت. از طریق مطالعهی فا فهمیدم این چیزی نبود که استاد میخواست. این آزار و شکنجه توسط نیروهای کهن نظم و ترتیب داده شده و هدف واقعی مداخلهشان نابودی افکار درست مریدان دافا است تا به هدف خودخواهانهشان برسند. این هرگز نمیتواند تصدیق شود. استاد به دفعات بسیار در سخنرانیها ذکر کرد که ما نباید این آزار و شکنجه را تأیید کنیم و ما با هر چیزی از آزار و شکنجه مخالفت میکنیم.
پس از اینکه فا را مطالعه کردم فهمیدم که نباید منتظر بمانم تا آزار و شکنجه اتفاق بیفتد و فقط سپس با آن مخالفت کنم. در عوض بایستی هر فکر منفردی را دربارهی آزار و شکنجه که در ذهنم پدیدار میشود، از بین ببرم. پس از تثبیت این فکر درست، هر فکر مستقیم یا غیرمستقیم را که شاید آزار و شکنجه را تصدیق میکرد حذف کردم و تمامی آن افکاری را که در توافق با الزامات فا نبودند از بین بردم. بنابراین این افکار نادرست هیچ شرایطی را نداشتند تا در ذهنم وجود داشته باشند.
اگرچه گفتن این آسان است، اما انجام دادنش مشکل است. در طی روند تزکیهی آن افکار بد، واقعاً احساس کردم آنها موجودات زندهای هستند که قادرند برای افزایش آزار و شکنجه حقههایشان را تغییر دهند. برای نمونه، هنگامیکه یک تمرینکننده تبادل تجربهای را دربارهی مقابله با آزار و شکنجه در مکان بازداشت میخوانَد، شاید فکر کند، "اگر من با این موقعیت مواجه شده بودم چه میکردم؟ اگر من آن تمرینکنندهای بودم که بازداشت شده بود چطور به سؤالات مأمور پلیس پاسخ میدادم"؟ و غیره. اگر کسی با قراردادن خودش در موقعیت شکنجه شدن، مشکلاتی را تصور کند و این افکار را از بین نبرد، این معادل پذیرفتن آن است. اگر کسی عقاید بشری داشته باشد، عوامل شیطانی از آن استفاده خواهند کرد. در ابتدا این نبرد نامرئی بسیار شدید بود، اما دست نکشیدم و در از بین بردن این افکار پافشاری کردم. بهتدریج آنها کمتر و کمتر شدند. گاهی اوقات هنگامیکه احساس میکردم فکری درست نیست، کلمهی میِه (از بین بردن) را بیرون میفرستادم و فکر نابود میشد. گاهی اوقات هنگامیکه افکار درستم ظاهر میشدند میتوانستم احساس کنم که فوراً چیزی توسط استاد در یک آن برداشته میشد. واقعاً سحرآمیز بود.
استاد بیان کرد:
"بگذارید برایتان بگویم که در حقیقت، ماده و ذهن هر دو یک چیز هستند". (جوآن فالون)
"برای یک تمرینکننده، نیت ذهنی او به تواناییهای فوقطبیعی فرمان میدهد که کارهایی را انجام دهد. برای مردم عادی، نیت ذهنی آنها به چهار دست و پا و اعضای حسیشان فرمان میدهد که کار کنند، درست مثل ادارهی تولید در کارخانه است: رئیس اداره برای هر بخش از قسمتهای بخصوص دستورهایی صادر میکند که وظایفشان را اجرا کنند. همچنین مثل مرکز فرماندهی ارتش است: ادارهی فرماندهی دستور میدهد و تمام ارتش را برای انجام مأموریت هدایت میکند." (جوآن فالون)
استاد به روشنی اصول فا را توضیح دادهاند که چگونه مریدان دافا بایستی از افکار درست استفاده کنند تا شیطان را از بین ببرند. هنگامیکه به طور استوار تزکیه کردم، توانستم حقیقتاً به معانی عمیقتر فا آگاه شوم.
همانطور که شروع کردم تا مداوماً بهطور استوار تزکیه کنم، شینشینگم نیز تعالی یافت و رشد کرد. همانطور که در زمان مواجهه با تضادها به درون نگاه میکنم و وابستگیهایم را از بین میبرم، ذهنم صلحجوتر و افکار درستم قویتر میشود؛ بنابراین اگر با مسائلی روبرو شوم کاملاً بیتأثیر باقی میمانم.
گام برداشتن در مسیر ترتیب داده شده توسط استاد
در طول این چند سال، در کار محلی دافا مانند هماهنگی و کمک در کارهای فنی و سایتهای تهیهی مطالب روشنگری حقیقت شرکت داشتهام. یک سایت تهیهی مطالب را در خانهام ایجاد کردم و توانستم از ابتدا به طور مستقل ادارهاش کنم. با این حال، در آن زمان به تدارکاتی از یک سایت بزرگ تهیهی مطالب تکیه داشتم. طولی نکشید که آن سایت بزرگ به مشکل برخورد؛ تقریباً تمامی تمرینکنندگانی که در آن درگیر بودند بازداشت شدند. ناگهان پروژههای محلی اعتباربخشی به فا تقریباً متوقف شدند. پس از آن، چندین رویداد آزار و شکنجه نیز در ناحیهی ما اتفاق افتاد. در مواجهه با این اوضاع، بسیار نگران بودم.
به این دلیل که برخی از افراد میدانستند که قادرم مطالب روشنگری حقیقت را تهیه کنم، برای آنها به نزدم آمدند. سپس افراد بیشتری دربارهی آن شنیدند و آنها نیز خواستند بیایند و مطالب را بگیرند. به دلیل نیاز، آرزو میکردم که تمرینکنندگان بیشتری تمایل داشته باشند تا سایتهای خانوادگی تهیهی مطالب را ایجاد کنند. در طی آن زمان، زمینلرزهای اتفاق افتاد. در خانه در حال تهیهی مطالب بودم. پسلرزه باعث شد که ساختمان بلرزد اما چاپگر به کار کردن ادامه داد. میدانستم که استاد کنارم بود و مرا محافظت میکرد، بنابراین در هیچ مرحلهای نترسیدم.
هنگامیکه فکر امید به ایجاد تعداد بیشتری از سایتهای خانوادگی تهیهی مطالب ظاهر شد، استاد به من کمک کرد. برخی از تمرینکنندگان آمدند تا در مورد آن از من سوال کنند. نظرم را به آنها ارائه دادم و تشویقشان کردم تا مطالب خودشان را تهیه کنند. مسئولیت راهنمایی جنبههای فنی و آموزش دیگران را به عهده گرفتم و در همان حال خودم نیز به یادگیری ادامه دادم. تمرینکنندگان خرید کامپیوترها، چاپگرها و سیدی رایترها را آغاز نمودند و همچنین تکنیکها را یاد گرفتند. بنابراین سایتهای تهیه مطالب یکی پس از دیگری ایجاد شدند. تمرینکنندگان محلی سپس مطالبی را که آنها تولید کرده بودند توزیع نمودند. کسانی که موقتاً قادر نبودند مطالب را تهیه کنند، هنوز قادر بودند به مینگهویی وارد شوند و مقالات را بهصورت آنلاین بخوانند.
در گذشته، هنگامیکه یک تمرینکنندهی محلی بازداشت میشد یا توسط عوامل رژیم شکنجه میشد، قادر نبود آزار و شکنجه را تحمل کند و به علت ترس، تمرینکنندگان دیگر را به آنها معرفی میکرد. حالا بسیاری از ما، وابستگی به ترس را کاهش دادهایم و با هماهنگی بین تمرینکنندگان، شیطان قادر نیست هیچ شکافی را پیدا کند. در نتیجه، حالا در ناحیهی ما، بهندرت آزار و شکنجهی وسیعی اتفاق میافتد. چند تمرینکنندهای که اخیراً شکنجه شدند، اطلاعات تمرینکنندگان دیگر را فاش نکردند.
درکم این است که تا زمانی که الزامات استاد را دنبال کنیم، از فا برای ارزیابی خودمان استفاده کنیم و به استاد و دافا ایمان داشته باشیم، مسیر تزکیهمان وسیعتر و عریضتر خواهد شد. اگر نظم و ترتیبهای نیروهای کهن را دنبال کنیم، از موانع رنج خواهیم کشید و احساس میکنیم که هیچ مسیری پیشِ رویمان وجود ندارد.
کمک به تمرینکنندگان سابق تا به دافا برگردند و با جدیت پیشرفت کنند
استاد نیکخواهمان همیشه دربارهی تمرینکنندگانی که عقب افتادهاند بسیار نگران بوده است و به دفعات بسیار زیاد به مریدان آموزش داده است که به تمرینکنندگان سابق کمک کنند تا به دافا برگردند. من توانستم به دافا برگردم زیرا همتمرینکنندگان دست یاری به سویم دراز کردند. بنابراین، امیدوارم آن تمرینکنندگانی که هنوز گم شدهاند به تزکیهی دافا برگردند. تلاش بسیاری را صرف کردم تا به اطراف بروم و به تمرینکنندگان سابق کمک کنم، نامههایی به آنها نوشتم یا شخصاً ملاقاتشان کردم. برخی به دافا برگشتهاند و من بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم و واقعاً برایشان خوشحال بودم.
یک تمرینکنندهی سابق بود که ده سال پیش در مسیری منحرف "روشنبین" شده بود. سرانجام او را پیدا کردم، اما او نمیخواست که مرا ملاقات کند و مدتی بعد تماس با او را از دست دادم. چند سال پیش، به طور تصادفی فهمیدم که نزدیک خانهام کار میکرد. فوراً رفتم تا او را پیدا کنم، اما او هنوز در وضعیتی بود که مسیری شیطانی را دنبال میکرد. با این حال، دیویدی هنرهای نمایشی شنیون را که به او دادم، رد نکرد و این بار از ملاقاتم اجتناب نکرد. بعدها من و چند تمرینکننده، چند باری با او ملاقات کردیم. اگرچه صحبت ما را نپذیرفت، اما چیزهایی را که به او دادیم رد نکرد. بنابراین، توانستیم به دیدارش ادامه دهیم.
یکروز آنجا آمد و پس از گفتن چند کلمه ایستاد و گفت که دیگر نمیخواهد در تماس با ما باشد. او نُه شرح و تفسیر و بسیاری از مطالب روشنگری حقیقیت را خوانده بود، اما هنوز بر درک خودش پافشاری میکرد. همانطور که در حال رفتن بود، سریعاً به سمت در رفتم، بازویش را گرفتم و گفتم: "نرو. اگرچه ما هنوز دربارهی چیزها صحبت نکردهایم، شاید علتش این بوده که بیش از حد برایت نگران بودم که حقیقت را درک کنی و در نظر نگرفتیم که آیا تو میتوانی آن را بپذیری. این تقصیر من است، اما تو برای ما مهم هستی و برای ما آسان نبوده که دور هم جمع شویم. امیدوارم که بتوانی اغلب اوقات به مکان من بیایی و ایمان دارم که ما قطعاً میتوانیم با هم صحبت کنیم". همانطور که صحبت میکردم، اشکهایم جاری شد و او خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. کتابها و دیسکهایی را که به او داده بودم برداشت و گفت هنگامی که به خانه برگردد آنها را نگاه خواهد کرد.
من و تمرینکنندگان دیگر به صحبت با او ادامه دادیم. در نهایت، او سرانجام حقیقت را درک کرد. از ح.ک.چ پلید و سازمانهای وابسته به آن بیرون آمد و اعلام کرد که قصد دارد دوباره تزکیه را از سر بگیرد. در همان زمان، مادرش نیز به دافا برگشت. در ابتدا، نمیدانستیم که مادرش نیز فا را قبل از آزار و شکنجه بهدست آورده اما سپس تمرین را متوقف کرده بود. برای کمک به آنها که در سریعترین زمان ممکن خودشان را برسانند، یک گروه مطالعهی فا در خانهاش ایجاد کردیم. برای چند سالی در تماس بودیم و این دو تمرینکننده به سرعت رشد کردند. حالا آنها قادرند پیشقدم شوند و سه کار را انجام دهند. امسال هنگامیکه پسر مدیر کارخانهاش ازدواج کرد، این تمرینکننده نسخههای بسیاری از دیویدیهای شنیون را به مراسم عروسی آورد و به دست همهی افراد حاضر در آنجا داد. او همچنین برای مدیر کارخانهاش و رئیس اتحادیهی کارگران، حقیقت را روشن کرد. مادرش پس از مطالعهی فا از میان چندین آزمون کارمای بیماری گذشت اما قادر بود که بر آنها غلبه کند.
یک تمرینکننده کارمای بیماری جدی را تجربه کرده بود و دیگر نمیتوانست غذا بخورد، اما باور محکمش به دافا مردم را تحت تأثیر قرار داده بود. با این حال، او سرانجام از دافا دور شد. بهواسطهی مادرش که او نیز یک تمرینکننده است، ترتیبی دادیم که فا را در خانهشان مطالعه کنیم، تا به ایجاد یک گروه مطالعهی فا برای آنها و تمرینکنندگان محلی دیگر کمک کنیم.
برای آن تمرینکنندگانی که عقب افتادهاند، اگر چه پشتکار و صبر نیاز است، ما همچنین بایستی خودمان را بهجای آنها بگذاریم. فقط اگر واقعاً صادق و صمیمی باشیم، میتوانیم گرهها را در قلب و ذهنشان بگشاییم. با این حال، گشودن برخی از گرهها مشکل است. چند تمرینکننده در مکانهای دیگر وجود دارند که به شدت شکنجه شدند. پس از آن، یکی پس از دیگری به بودیسم روی آوردند. برای کمک به آنها که به دافا برگردند، دفعات بسیاری برایشان نامه نوشتم و چندین مرتبه شخصاً به دیدارشان رفتم. از آنجا که اغلب اوقات دیدار کردن، آسان و راحت نیست، هنوز باید به آنها کمک کنم تا برگردند. اما از آنها دست نکشیدهام و اخیراً برایشان نامه نوشتهام، با این امید که به دافا برمیگردند.
هنگامی که برای اولین بار رفتم تا یکی از تمرینکنندگان سابق را ملاقات کنم، بهوضوح میتوانستم احساس کنم که در بعدی دیگر موجودات شیطانی وحشتزده شدهاند. در آن زمان، درحالیکه در ایستگاه قطار منتظر قطار بودم، احساس کردم شیطان تلاش میکند تا مرا از پیداکردن سکو متوقف کند و بدین ترتیب سعی کند مانع رفتنم شود، و قادر نبودم که با تلفن تماس بگیرم. شروع به فرستادن افکار درست کردم و از استاد خواستم تا به من قدرت ببخشد. فوراً احساس کردم که آن موجودات شیطانی ناپدید شدند و سپس توانستم آن تمرینکنندهی سابق را ملاقات کنم. هنگامیکه به مکانش رسیدم، دیدم که تمرینکنندهی سابق دیگری نیز همراه او است. هنگامیکه تمرینکنندهی سابق دیگر مرا دید، گفت که احساس ناراحتی میکند.
وقتی او صحبت کرد، دیدم که چیزی در حال کنترل کردنش بود؛ حالت چهرهاش بسیار عصبی شده بود و میدانستم که خود واقعیاش نبود. همانطور که افکار درست میفرستادم به آنچه که آن تمرینکنندهی سابق را کنترل میکرد گفتم، "صحبت نکن، فقط به من گوش کن"! بلافاصله آن خانم آرام شد و دیگر هیچ چیزی نگفت. آن روز خیلی صحبت کردم و آنها هر دو مشتاقانه گوش دادند. روز بعد آنها باید به سر کار میرفتند، بنابراین از من خواستند که هفتهی بعد برگردم. اما هنگامی که دوباره آنجا رفتم، آن تمرینکنندهی سابقی که مالک خانه بود گفت که سرش بسیار شلوغ است و برای من وقت ندارد. بسیار افسوس خوردم که قادر نبودم کمکش کنم تا به دافا برگردد.
استاد لازم دانسته است که ما حتی یک مرید را هم پشت سر رها نکنیم، اما ما به اندازهی کافی انجام ندادهایم. خیلی تأسفبار است که شخص پس از گام برداشتن در مسیری اشتباه، با نیروهای کهن مقابله نمیکند و به دافا برنمیگردد. نیروهای کهن جداری را بهوجود میآورند و باعث میشوند چنین شخصی از دافا دورتر و دورتر شود و از برگشت او ممانعت بهعمل میآورند. هنگامیکه به آنچه استاد برای مریدان و موجودات ذیشعور تحمل کرده است فکر میکنم و همچنین آن افرادی که نابود شدهاند، خیلی غمگین میشوم.
امیدوارم که تبادل تجربهام به همتمرینکنندگان کمک کند که به این موضوع توجه کنند، از تمرینکنندگان سابق و آن موجودات ذیشعوری که میتوانند نجات یابند دست نکشند و نسبت به آنها مسئول باشند. نجات یک شخص میتواند منجر به نجات موجودات ذیشعور بسیار بیشتری شود، درحالی که دست کشیدن از یک شخص میتواند باعث شود زندگیهای بسیاری از دست بروند. امیدوارم آن تمرینکنندگانی که عقب افتادهاند، قادر باشند این مقاله را بخوانند و از خودشان دست نکشند و سریعاً به دافا برگردند.
هنگامیکه بیش از یک دهه سفر تزکیهی اصلاح فایم را بهخاطر میآورم که شامل بسیاری از لغزشها میشود، میدانم که آنها همگی چیزهای خوبی هستند. در هر قدم از مسیر، استاد بزرگوارمان با نیکخواهی مراقب ما است. ما قانون بزرگ کیهان را تزکیه میکنیم؛ بنابراین تمامی چیزهای بد میتوانند به چیزهای خوب تبدیل شوند.
اگر هر مطلب نادرستی وجود دارد لطفاً با مهربانی اشاره کنید.
متشکرم، استاد! متشکرم، همتمرینکنندگان!
از نهمین فاهویی چینی در Minghui.org