(Minghui.org) متوجه شدم که اگر مطالب روشنگری حقیقت را خودم تنها تولید کنم، فقط میتوانم یک برچسب، یک بروشور، یا یک نامه آماده کنم. اما اگر همگی با همدیگر آن را انجام دهیم، قدرتِ حاصله بسیار عظیم است و میتواند شیطان را بازداشته و متلاشی کند. استاد میخواهد که ما با همدیگر کار کنیم تا موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهیم.
-- از نویسنده
درود، استاد بزرگ نیکخواه!
درود، همتمرینکنندگان!
پیش از هر چیز، میخواهم از استاد نیکخواهمان برای فراهم آوردن فرصتی برای رشد تمرینکنندگان دافا در سرزمین اصلی چین تشکر کنم.
من تمرینکنندهای مسن هستم. تزکیه دافا را در ژوئیه سال ۱۹۹۸ شروع کردم. قبل از تزکیه، از بسیاری از بیماریهای مزمن رنج میبردم. برای مدت ۳۰ سال، آرتریت روماتوئید، روماتیسم قلبی حاد، گاستریت آتروفیک سطحی حاد و ضعف شدید اعصاب داشتم. این بیماریها به طور جدی کار و زندگیام را تحت تأثیر قرار داده بودند. حتی در مصرف غذا مشکل داشتم. به هر کجا برای یافتن راهی برای درمان رفتم اما موفق نشدم. بنابراین، مصرف دارو را متوقف کردم و فقط منتظر مرگ بودم. درست در همین هنگام، به طور غیرمنتظرهای با دافا روبرو شدم و تزکیه را شروع کردم. بعد از تمرین آن برای مدتزمان کوتاهی، همهی بیماریهایم ناپدید شد. دافا حقیقتاً خارقالعاده و جادویی است. استاد به من زندگی دوبارهای داده است. از آن زمان به بعد، به منظور جبران شفقت و نیکخواهی استاد زندگیام را وقف این کردهام که بهطور استوار خودم را تزکیه کنم.
در طول چهارده سال گذشته، شادی برکت استاد مهربان و دلسوز و شادی رشد با همتمرینکنندگان، و همچنین درسهای دردناک از آزار و شکنجهی شیطانی و از دست دادن عزیزانم را تجربه کردهام. استاد با دقت و زحمت زیاد از من مراقبت کرده است. در این روند، هرزمان که به خوبی عمل میکردم، استاد من را تشویق و به من یادآوری میکرد که معقول و منطقی باشم و با ثبات قدم در مسیر صالح گام بردارم. هر زمان که به دنبال راحتی بودم یا احساس افسردگی میکردم یا با جدیت تزکیه نمیکردم، استاد با این کلمات مرا هشیار میکرد، "همیشه طوری تزکیه کردن که انگار تازه شروع کردهاید مطمئناً به رسیدن به نهایت مرتبهتان منجر میشود" ("آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی نیویورک بزرگ ۲۰۰۹"). اگرچه استاد را ندیدهام و ایشان هزاران مایل از من دورند، احساس میکنم که استاد نیکخواهمان در همهی اوقات از من محافظت میکند، مراقب من است، و مرا تشویق میکند که رشد کنم.
منطقهی ما در ابتدا پنج یا شش بروشور و مجله برای روشنگری حقیقت داشت. همانطور که آزار و شکنجه پیشرفت کرد، مطالب کمتر و کمتری موجود بودند و در آخر فقط یکی باقی ماند. انتشار نسخهی محلی هفتهنامهی مینگهویی ما برای مدتزمانی طولانی متوقف شد. همانطور که آزار و شکنجه تشدید یافت، و بدون مطالبی برای افشای جنایات آزار و شکنجه، تمرینکنندگان دافا یکی پس از دیگری بازداشت شده، به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شده، و به حبس محکوم شدند. با مشاهده این اوضاع، پر از غم و اندوه بودم.
استاد بیان میکنند،
"افشا کردن افراد بد و پلیسهای شرور و علنی کردن اعمال شیطانیشان، در شوکهکردن و بازداشتن آن افراد شرورِ غیرعقلانی بینهایت مؤثر است." (یادداشت استاد بر مقالهی یک تمرینکننده "شرارتی که بهصورت محلی اتفاق میافتد را برای افراد محلی افشا کنید")
بدون تمرینکنندگانی که کارها را انجام دهند، تولید مطالب روشنگری حقیقت در کل منطقهمان فلج شد.
تهیه مطالب روشنگری حقیقت روندی از تزکیه کردن ترس میباشد
از آنجا که تجربهای در نوشتن مقالات و ویرایش نداشتم، تصمیم به ایجاد روشی برای تهیهی مطالب روشنگری حقیقت گرفتم. به منظور رهایی تمرینکنندگان از آزار و شکنجه و نجات موجودات ذیشعور، از استاد درخواست کمک کردم. موارد بسیاری از آزار و شکنجه وجود داشت که نیازمند افشا شدن بود، بنابراین نمیدانستم چگونه باید شروع کنم.
بر حسب اتفاق، در تلویزیون داستانی را دربارهی دو ارتش دیدم که در حال جنگ با یکدیگر بودند. زمانیکه فرمانده ارشد کشته شد، ارتش او تار و مار شدند و سربازان سلاحهایشان را پایین انداختند و فرار کردند. فکر کردم اگر ما رئیس پلیس منطقه را افشا کنیم و مردم را از آزار و شکنجه آگاه سازیم، این بهمیزان زیادی شیطان را وحشتزده کرده و بازمیدارد. بدون رئیسی که دستورات را صادرکند، آزار و شکنجه آن اندازه وحشیانه نخواهد بود و افسران ردهپایینتر، پیشقدمانه تمرینکنندگان را شکنجه نخواهند گرفت، چراکه آنها اغلب میگفتند: "اینها همهاش از بالاست. ما فقط از دستورات پیروی میکنیم."
بنابراین تصمیم گرفتم از افسران بالاتر شروع کنم، با تمرکز بر کمیتهی شهری اداره ۶۱۰، دبیر کمیته امور سیاسی و حقوقی (PLAC)، و رئیس ادارهی پلیس. مقالهای از مینگهویی را بهعنوان الگویی برای برچسبها دانلود کردم. نامههایی برای تشویق افسران به انجام کار خوب نوشتم و برچسبهایی با عکس صورت این رئیسان آماده کردم. زمانیکه به عکسها نگاه کردم، پوست سرم سوزن سوزن شد و احساس ناخوشایندی داشتم. بهنظر رسید که صورتها در عکس تغییر کردند: یک لحظه آنها سیاه و لحظهی بعد صورتهایی زشت و بنفش شدند و چشمهایشان با رنگ سبز جنایتکارانهای سوسو میزد. فهمیدم که شیطان نمیخواهد نابود شود. به آن گفتم: "شما بسیاری از تمرینکنندگان دافا را تا سرحد مرگ شکنجه کردهاید و قصد دارم شما را در روز روشن افشا کنم و به مردم اجازه بدهم که جنایات شما را ببینند!" با این فکر به چسباندن برچسبها ادامه دادم.
بعد از اینکه چسباندن برچسبها را تمام کردم و برای نهار حاضر شدم، نمیتوانستم بلند شوم. افکار درستم را تقویت کردم، اما هنوز نمیتوانستم راه بروم. میدانستم که این مداخله شیطان بود که آخرین تقلای خود را انجام میداد.
استاد بیان میکنند،
"نیروهای کهن جرأت ندارند با روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذیشعورمان مخالفت کنند." ("آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۲ در بوستون")
فکر کردم، "چرا شیطان میتواند با من مداخله کند؟" نمیتوانستم دلیلی پیدا کنم، بنابراین نشستم و افکاردرست فرستادم. بعد از ۱۰ دقیقه، هنوز نمیتوانستم حرکت کنم، بنابراین، به فرستادن افکاردرست ادامه دادم. سپس فکری در ذهنم ظاهر شد: "تو فقط به نیمهی اول آموزش استاد فکر کردی و به معنی نیمهی دوم روشنبین نشدهای." ناگهان درک کردم.
نیمه دوم آموزش استاد این است:
"آنچه کلیدی است این است که وقتی کارهایی انجام میدهید اجازه ندهید که از شکافهای در وضعیت ذهنتان سوءاستفاده کنند." ("آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۲ در بوستون")
زمانیکه تصمیم به نوشتن مقالات برای افشای شیطان گرفتم، نمیخواستم افراد بدانند که من آن کار را انجام دادهام. این فکر به نیروهای کهن اجازه داد که از شکافم استفاده کند. اگرچه علت ریشهای را پیدا کردم، هنوز هم در اعماق قلبم ترس داشتم.
استاد به ما میآموزند:
"تمام شما درحال حاضر از اصل ایجاد متقابل و بازداری متقابل آگاه هستید. اگر شما نترسید، عاملی که باعث میشود بترسید از هستی باز خواهد ایستاد. اینطور نیست که این [حالت] برخود تحمیل شده [یا خودخواسته] باشد. بلکه آن با واقعاً و به آرامی رها کردن آن بهدست میآید." ("آخرین وابستگی(های)تان را از بین ببرید"، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
در حالتی از صلح و آرامش افکار درست فرستادم و وابستگیام به ترس را با افکار الهی ریشهکن کردم. همهی نظم و ترتیبات نیروهای کهن را نفی کردم و همهی یاوران تاریک، ارواح پوسیده، ارواح شیطانی کمونیست، همهی موجودات منحط، و عواملی که با کار روشنگری حقیقت من مداخله میکردند را پاکسازی کردم. برای ۳۰ دقیقه بهطور پیوسته افکاردرست فرستادم. سپس بهبود یافتم و توانستم دوباره راه بروم.
روز بعد نامهای به کمیته امور سیاسی و حقوقی (PLAC) و کمیتهی شهری اداره ۶۱۰ نوشتم که آنها را تشویق به انجام کارهای خوب کنم. زمانیکه تمام کردم، ساعت ۲ بعدازظهر بود. زمانیکه بلند شدم پاهایم در درد و رنج بودند، اما اینبار میتوانستم راه بروم. بعد از شام، اخطار تندی به شیطان دادم، "اگر دوباره بیایید که برای من مشکل ایجاد کنید شما را از بین میبرم!" سپس رفتم تا برای فرستادن افکار درست حاضر شوم. پاهایم دیگر درد نمیکرد، و این پدیده هرگز دوباره رخ نداد.
استاد بیان میکنند،
"فا میتواند تمام وابستگیها را درهم شکند، فا میتواند تمام شیطانها را منهدم کند، فا میتواند تمام دروغها را متلاشی کند و فا میتواند افکار درست را نیرومند کند." ("مداخله را دور کنید"، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
متوجه شدم که یادگیری خوب فا و داشتن افکار صالح و اعمال صالح، پایه و اساس بهخوبی انجام دادن تمام کارها است. در این روند، همچنین درک عمیقتری از سخنان استاد بدست آوردم.
یادگیری تولید یک مجلهی هفتگی و ایجاد محل تولید مطالب روشنگری حقیقت
هیچ تجربهای از ویرایش نداشتم، اما تصمیم گرفتم که تلاشم را بکنم. هفتهنامه مینگهویی را دانلود کردم تا ببینم چگونه از روی آن تقلید کنم. دیدم که عکسها و مقالات پیوست در آنجا عالی بودند، بنابراین نسخههای هفتهنامهی مینگهویی از مناطق مختلف را دانلود و آن نمونهها را دنبال کردم. بعد از تجربهی آزمون و خطاهای بسیار، درنهایت نسخهی هفتهنامه مینگهوییِ محلیمان را تکمیل کردم. سپس، تحت راهنمایی یک تمرینکننده با پیشزمینهی فنی، ایجاد حروف با استایل زیبا، نوشتن کلمات بر روی تصاویر، و صفحهبندی را یاد گرفتم. میدانستم که استاد آن تواناییها را به من داده است، در غیر اینصورت یادگیری نحوهی ویرایش و صفحهبندی برای یک خانم ۶۱ ساله خیلی سخت میبود.
سپس نشریهای برای افشای آزار و شکنجه در اردوگاههای کار اجباری، تولید کردم. یک تمرینکنندهی باتجربه، صبورانه کارم را اصلاح کرد و به من راهنمایی داد. سپس نسخهی اصلاح شده را با نسخهی اصلی خود مقایسه میکردم که تفاوتها را شناسایی کنم. بهطور مداوم کارم را بهبود دادم.
استاد بیان میکنند،
"بله، این خوب است که یک هماهنگکننده میخواهد با کار اِپُکتایمز همکاری کند. فردی که یک موقعیت مسئولیتی دارد در واقع یک هماهنگکننده است، و اینکه افراد توانای بیشتری را درگیر کند نکتهی کلیدی است. نقشی که هر فردی بهصورت انفرادی میتواند ایفا کند چقدر میتواند بزرگ باشد؟ فقط زمانی که گروه بهصورت یک کل نقش خود را ایفا کند عملکرد هماهنگکننده خوب بوده است. زمانیکه هماهنگکننده خودش بهخوبی انجام میدهد، خوب، اگر شما تنها کسی هستید که بهخوبی عمل میکنید، پس شما در آن مورد فقط یک دانشآموز متوسط هستید. نکتهی کلیدی این است که باید بتوانید نقش و وظایف یک هماهنگکننده را اجرا کنید." ("آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی ایالات متحده غربی")
متوجه شدم که اگر مطالب روشنگری حقیقت را خودم تنها تولید کنم، فقط میتوانم یک برچسب، یک بروشور، یا یک نامه آماده کنم. اما اگر همگی با همدیگر آن را انجام دهیم، قدرتِ حاصله بسیار عظیم است و میتواند شیطان را بازداشته و متلاشی کند. استاد میخواهد که ما با همدیگر کار کنیم تا موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهیم.
من تعدادی از موضوعات را پیشنهاد کردم که عمدتاً شامل نوشتن نامه به رئیس امنیت عمومی، فرماندهی بخش امنیت داخلی، و رئیس مرکز پلیس بود. پیشنویسی به دیگر تمرینکنندگان فرستادم، بهطوری که آنها بتوانند آن را برای نوشتن نامهها استفاده کنند. فهمیدم که چندین تمرینکننده مهارتهای نوشتن خوبی داشتند. اجازه دادیم تمرینکنندگانی که مهارتهای نوشتن خوبی داشتند مشاورانی برای نوشتن باشند و دانش نوشتاریشان را با ما به اشتراک بگذارند.
ما هر هفته دیدگاهها را رد و بدل میکردیم و از یکدیگر یاد میگرفتیم. تمرینکنندگان در گروه ما پیشزمینههای IT و همچنین نوشتن، نقاشی، و مهارتهای دیگری داشتند. ما قادر بودیم یکدیگر را کامل کنیم. هرکسی دربارهی کارش جدی بود. بعضیها از لپتاپ برای یادگیری مهارتهای جدید استفاده میکردند، بعضیها مطالب مرجع را جمعآوری میکردند، و بعضیها مقالاتی برای تیم مینوشتند که بخوانند و تغییراتی پیشنهاد کنند. من به تمرینکنندگان گفتم که چگونه ویرایش نسخهی محلی هفتهنامه مینگهوییمان را یاد گرفته بودم. سپس تمرینکنندگان نیز انجام آن را یاد گرفتند، و اکنون میتوانند خودشان نسخه محلی هفتهنامه مینگهوییمان را ویرایش کنند.
همکاری خوب با یکدیگر و هماهنگ کردن کل بدن
به جهت اینکه تمرینکنندگان بیشتری درگیر شوند، از تمرینکنندگان دیگر در شهرستانمان خواستیم که همتمرینکنندگانی که تجربه در نوشتن و ویرایش داشتند و مایل به شرکت در این کار بودند را معرفی کنند. ما از این تمرینکنندگان خواستیم که دربارهی آزار و شکنجهای که در شهرستانمان رخ میدهد، مکافات کارمایی، و جنبههای خارقالعاده و اعجابانگیز دافا بنویسند و همچنین نسخهی محلی هفتهنامه مینگهویی را ویرایش کنند. سپس گروه اطلاعات ورودی، همهی ورودیها را بازبینی کرد و آنها را برای وبسایت مینگهویی ارسال کرد. از این راه، ما آزار و شکنجهی محلی را در یک زمان مناسب افشا کردیم و مواردی از مکافات کارمایی آن کسانی که تمرینکنندگان فالون دافا را آزار و شکنجه کردند را گزارش دادیم، و این شیطان را وحشتزده کرد. این تلاش همچنین همکاری ما با یکدیگر بهعنوان یک بدن کامل و یکپارچه را افزایش داد. نتیجه خیلی خوب بود.
زمانیکه تمرینکنندهای را یافتم که مهارت نوشتن خوبی داشت، سخت تلاش کردم که این تمرینکننده به گروهمان بپیوندد. همچنین تمرینکنندهای را پیدا کردم که در ویرایش متخصص بود. پس از تماس با او، ما اطلاعات روشنگری حقیقت را برای او فراهم آوردیم، و سپس او بروشورها و برچسبهایی برای افشای آزار و شکنجهی شیطانی منتشر کرد. این بهطور قابل توجهی شیطان را بازداشت، عوامل شیطانی در بعدهای دیگر را کاهش داد، و تلاشهایمان را برای نجات موجودات ذیشعور بهبود بخشید.
ما کار در سایت تولید مطالبمان را تقسیم کردیم: نوشتن مقالات، ویرایش مجلات، آماده کردن اِماِماِس (خدمات پیام چندرسانهای) و غیره. از آنجا که اعضای تازهکاری در تیم داشتیم، برای اطمینان از کیفیت نوشتن و ویرایش، تمرینکنندگان باتجربهای را برای بازبینی نوشتههایشان اختصاص دادیم. بعضی از تمرینکنندگان مسئول بازبینی مقالات و مطالب روشنگری حقیقت بودند، درحالیکه دیگران فلایرها و بروشورها و غیره را بازبینی میکردند. این تقسیم کار نقاط ضعف و خطاهای غیرضروری را کاهش داد و همچنین بار روی دوش تمرینکنندگانی که در مینگهویی کار میکنند را کاهش داد.
ما در زمانی مشخص، مجلاتی را منتشر کردیم. گاهی اوقات زمانیکه تمرینکنندهای که مسئول مجله بود قادر به انجام کار نبود، تمرینکنندهی دیگری بیسروصدا جای او را پر میکرد. اگر یک تمرینکننده مشکلات تکنیکی را تجربه میکرد، تمرینکنندهی دیگری با مهارتهای کامپیوتری به او کمک میکرد. این تمرینکننده خیلی سخت کار میکرد و هرگز غایب نمیشد، اگرچه برنامه زمانبندی کارش خیلی فشرده بود. یک تمرینکننده که رئیس کارخانهی کوچکی بود، با اینکه در کارش خیلی مشغول بود، نقش کمک به همتمرینکنندگان را بهعنوان بالاترین اولویت خود قرار داده بود. یکبار، کامپیوتر قدیمی یک تمرینکننده مشکلاتی داشت، و او فوراً لپتاپ دیگری برای این تمرینکننده آورد. او گفت: "کار تو خیلی مهم است و نمیتوانی این کار را بدون یک کامپیوتر انجام دهی." رفتارش همه را تشویق کرد، که نشاندهندهی هماهنگی کل بدن بود.
ما از وقت نهایت استفاده را میبردیم، بنابراین یکبار در هفته برای تبادل دیدگاهها و بحث دربارهی چگونگی رشد ظرفیت عملیاتی و افزایش مهارتهایمان در نوشتن و ویرایش ملاقات داشتیم. ما به مطالعهی فا و تبادل تجربه برای بهبود درکمان از فا توجه داشتیم.
گروه روشنگری حقیقتمان همچنین مسئول فرستادن نامههایی به افسران بود. این تلاش دو تیم داشت: یک تیم موارد اضطراری مانند نجات تمرینکنندگان بازداشت شده، یافتن وکلای مدافع، و فرستادن نامه و مطالب روشنگری حقیقت به سازمانهای مربوطه را مدیریت میکرد، تیم دیگر بر روی ارسال مطالب روشنگری حقیقت به نهادهای اداری شهری مانند نظام سیاسی و حقوقی، مقامات اجرایی، واحدهای سازمانی، و نهادهای مربوط به فرهنگ، آموزش و بهداشت کار میکرد.
من درحال حاضر کار ویرایش مقالاتی که آزار و شکنجه در اردوگاههای کار اجباری را افشا میکند را به تمرینکنندهی دیگری سپردهام، بطوری که بتوانم جای خالی دیگری را پر کنم، مطالب روشنگری حقیقت بیشتری را جمعآوری کنم، تمرینکنندگان بیشتری را قادر کنم که مقالاتی را برای افشای آزار و شکنجه و بیان حقیقت دربارهی دافا بنویسند و غیره. معتقدم که اگر ما قاطعانه به استاد و فا باور داشته باشیم، هیچ مانعی وجود نخواهد داشت که نتوانیم بر آن غلبه کنیم و هیچ کاری نیست که نتوانیم انجام دهیم. مطالب روشنگری حقیقت ما فقط یک الگو را دنبال نمیکند. آنها غنی و رنگارنگ هستند و بهطور مؤثری نقش نجات موجودات ذیشعور را ایفا میکنند، که شیطان را وحشتزده میکند.
موارد بالا درکهای شخصی من هستند. لطفاً به هر چیزی که نامناسب است اشاره کنید.