فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

کنفرانس فای مینگهویی | در تزکیه به درون نگاه کنید و بکوشید که به روشن‌بینی درست از خود گذشتگی و نوع‌دوستی برسید

8 دسامبر 2012

(Minghui.org)استاد در جوآن فالون گفتند، "یک حقیقت را به شما می‌گویم: تمام روند تزکیه، روند دائمی رها کردن وابستگی‌های بشری است." درک من این است که همواره در کل روند تزکیه‌مان موضوع نگاه به درون برای شناسایی و حذف افکار خودخواهانه‌مان وجود دارد. هر چه باشد تمام وابستگی‌ها از خودخواهی‌مان سرچشمه می‌گیرند. در اینجا با همه در میان خواهم گذاشت که من چگونه در تزکیه‌ام به درون نگاه می‌کنم و می‌کوشم که به "روشن‌بینی درست ازخودگذشتگی و نوع‌دوستی" (از "کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر) برسم.

۱. نگاه به درون برای اصلاح خودم

به لطف یادسپاری مداوم کتاب‌های دافا از آغاز تزکیه‌ام، روند تزکیه‌ی من نسبتاً بدون پیچ و خم است. با نگاهی به گذشته، حتی آن به‌اصطلاح سختیِ رها کردن وابستگی‌ها در آغاز آزار و اذیت، هم‌اکنون هیچ به حساب می‌آید. مطالعه‌ فای محکم من، مرا قادر ساخته است که در تزکیه‌ام مسیری پایدار را طی کنم. هرگاه با محنت‌ها یا تضادهایی روبرو می‌شوم، فای استاد در ذهنم می‌درخشد و مرا برای گذراندن آزمایش‌ها هدایت می‌کند.

خواه تزکیه‌ی شخصی باشد یا تزکیه‌ی دوره‌ی اصلاح فا، نگاه کردن به درون، کلید بهبود شین‌شینگ ما است. استاد یکبار در "آموزش فا در کنفرانس نیویورک ۲۰۰۸" به ما آموزش داد:

"آن آزمون‌های سخت و رنج‌ها، بدون توجه به ‌این‌که پی می‌برید چقدر بزرگ یا سخت هستند، چیزهای خوبی هستند، زیرا آن‌ها فقط به‌خاطر تزکیه‌ی شما رخ می‌دهند. یک شخص وقتی از میان آزمون‌های سخت می‌گذرد می‌تواند کارما را از بین ببرد و وابستگی‌های بشری را دور بریزد، و از طریق آزمون‌های سخت می‌تواند رشد کند."

بنابراین حتماً دلیلی برای آزمون‌های ما وجود دارد. تا زمانی که برای شناسایی ریشه مشکل‌مان به درون نگاه می‌کنیم، قادر خواهیم بود که از سد نظم و ترتیب‌های شیطان عبور کنیم و سطح تزکیه‌مان را ارتقا دهیم.

بر اساس تجربیات خودم، حس می‌کنم که سه عامل مهم برای ارتقای شین‌شینگ‌مان وجود دارد. اول اینکه، ما باید با موضوعاتی که پیش می‌آید با افکار درست برخورد کنیم. دوم اینکه، باید در کوتاه‌ترین زمان ممکن وابستگی‌هایمان را شناسایی کنیم و از بین ببریم. سوم اینکه، باید دافا را در بالاترین اولویت‌مان قرار دهیم و درک‌مان را به‌موقع با هم‌تمرین‌کنندگان در میان بگذاریم تا هیچ شکافی برای سوءاستفاده‌ی شیطان باقی نگذاریم.

یک‌بار، من به دیدن تمرین‌کننده‌ی"‌الف" رفتم و او به طور مداوم راجع به کاستی‌های تمرین‌کننده‌ی "ب" حرف زد. نمی‌خواستم به شکایت‌های او گوش دهم و با او مخالفت کردم: "نه، او اصلاً اینطوری نیست!" تمرین‌کننده‌ی الف فوراً من‌ را متهم کرد که به همان شیوه‌ی تمرین‌کننده‌ی‌ ب رفتار می‌کنم. او گفت، "هر دوی شما مثل هم هستید و هیچ‌کدامتان نمی‌توانید انتقاد سازنده‌‌ی دیگران را تحمل کنید." نمی‌توانستم این اتهام او را بپذیرم. چطور ممکن بود مثل تمرین‌کننده‌ی ب باشم؟ شروع به بحث با الف کردم، و این کار فقط او را عصبانی‌تر کرد. هنگامی که او عصبانی شد، ناگهان آرام شدم و به خودم یادآوری کردم که بیشتر از این بحث نکنم.

زمانی که به خانه برگشتم هنوز بسیار ناراحت بودم. آن‌چه تمرین‌کننده‌ی الف راجع به من گفته بود واقعاً احساساتم را جریحه‌دار کرده بود. با این حال، نمی‌دیدم که چیز اشتباهی در من وجود داشته باشد. کمی بعد شروع به فرستادن افکار درست کردم تا موانعی که باعث عدم شناسایی وابستگی‌هایم می‌شود را از بین ببرم. هنگامی که بالاتر از سطح بشری رفتم و همه چیز را از دیدگاه یک شخص ثالث نگاه کردم، وابستگی به حفاظت شدید از خودم و عدم تحمل هر گونه انتقاد را دیدم.

متوجه شدم که واقعاً مهم نیست که چه کسی اشتباه می‌کرد و چه کسی درست بود. نکته‌ی کلیدی این بود که از این موضوعِ به‌ظاهر تصادفی، برای آبدیده‌کردن قلبم و کاویدن وابستگی اساسی‌ام استفاده می‌کردم: وابستگی خود شیفتگی. در آن لحظه، صحنه‌ای در ذهنم جرقه زد: قایقی که طناب‌های زیادی به آن بسته شده بود ناگهان به یکباره از بند تمامی آنها آزاد شده و آماده حرکت شد. قلبم فوق‌العاده احساس سبکی می‌کرد.

آزمون دیگری بود که در بیشتر روند تزکیه‌ام مرا همراهی کرده بود. شوهرم غالب اوقات مست می‌کرد و سپس برای من مشکل ایجاد می‌کرد. او دوباره شروع به فحاشی به من کرد و من در ابتدا سخت تلاش کردم تا داد و فریادش را تحمل کنم. اما در نهایت نتوانستم بیشتر تحمل کنم و با او شروع به بحث کردم. روز بعد، تحت کنترل کارمای فکری، فرزندمان را برداشتم و به طور موقت پیش یکی از هم‌تمرین‌کنندگان نقل مکان کردم. در کمال شگفتی‌ام، این منجر به آزمونی برای من شد. در طول اقامت موقت من در خانه‌ی آن هم‌تمرین‌کننده، پلیس محلی اقدام به بازداشت‌های گسترده‌ای کرد، و فرزند او زمانی که پلیس او را تحت فشار گذاشته بود، درباره‌ی من به پلیس گفت. برای اینکه بازداشت نشوم مجبور بودم از جایی به جای دیگر نقل مکان کنم. سپس خواهر بزرگترم دچار یک خونریزی مغزی شد و برای بستری به یک بیمارستان منتقل شد. در ضمن شوهرم همچنان به فحاشی به من ادامه می‌داد. پس از تبادل تجربه با هم‌تمرین‌کنندگان، فرستادن افکار درست و نگاه به درون، توانستم ببینم که هنوز ذهنیتی جنگ‌طلبانه دارم و وابستگی‌هایی به شهوت و همچنین زندگی راحت مردم عادی دارم. می‌دانستم که همه‌ی این‌ها از خودخواهی من است. مطالعه‌ فایم را تشدید کردم و مقالات تبادل تجربه‌ی بیشتری از هم‌تمرین‌کنندگان درباره از بین بردن احساسات خواندم. احساس می‌کردم فرصت دوباره‌ای در زندگی به دست آورده‌ام. زمانی که یک هفته بعد به خانه بازگشتم، همه چیز دوباره عادی بود.

این لغزش مرا بیدار کرد، و باعث شد تا افکار ناپاک زیادی که هنوز به آنها پناه داده بودم را شناسایی کنم. بیش از حد ازخودراضی شده بودم و برای دیگران اهمیت کمی قائل بودم. نمی‌خواستم هیچ مزاحمتی برای خودم بوجود بیاورم و از انتقاد دیگران بیزار بودم. افکار درستم را به این وابستگی‌ها معطوف کردم و سپس یک گفتگوی آرام با شوهرم داشتم. از او خواستم تا به نواقصم اشاره کند اما به او یادآوری کردم که در هنگام مستی فحاشی نکند. بعد از این‌که این مطلب را به او گفتم هنوز هم کمی ناراحت بودم چون احساس می‌کردم که این ماجرا تقصیر او بوده است. هنوز این را قبول نکرده بودم که اشتباه از من بوده. می‌دانستم که به طور کامل وابستگی‌هایم را رها نکرده‌ام و هنوز هم بیش از حد به فکر حفظ وجهه‌ام هستم. با این حال، شوهرم عمیقاً تکان خورد و تعجب کرده بود که من اشتباهاتم را برای اولین بار پذیرفتم. او نیز قول داد که بهتر شود، و واقعاً هرگز مشکل بیشتری برای من درست نکرد. از طرف دیگر، من توانستم عدم تحمل انتقاد از سوی دیگران را در خودم از بین ببرم. درک عمیق‌تری از "آرام کردن بیرونی با تزکیه‌ی درونی" (در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر) به دست آوردم.

در جریان برخوردهایم با همسرم، به تدریج از این عادت که همیشه او را مقصر می‌دانستم خلاص شدم و ذهنیت مبارزه‌طلبی‌ام را رها کردم. ظرفیتم را بالا بردم و احساس شفقت بیشتری داشتم. در ضمن، فراموش نکردم که در تمام زمان‌ها به درون نگاه کنم. به عنوان مثال، زمانی که در تفهیم حقایق فالون گونگ برای فردی موفق نبودم، این وابستگی را در خود دیدم که روشنگری حقیقت من صرفاً برای این بود که وظیفه‌ام را انجام داده باشم. یک بار کتاب الکترونیکی‌ام باز نمی‌شد، و متوجه شدم که هنوز وابستگی به منافع مادی دارم. وقتی نظرات غیرمنصفانه‌ای را درباره‌ی خودم شنیدم، فهمیدم که هنوز وابستگی‌هایی به شهرت دارم. به طور خلاصه، این عادت را در خودم رشد دادم که هر زمان که احساس ناخوشایندی داشتم و ناراحت می‌شدم، به درونم نگاه کنم تا ریشه‌ی مشکلاتم را شناسایی و حذف کنم. هنگامی که این یک مکانیسم در تزکیه‌ی من شد، می‌توانستم احساس کنم که به سرعت در حال رشد هستم.

۲. به درون نگاه کنید تا کل بدنه‌ی تمرین‌کنندگان را هماهنگ سازید

از خود دست بکشید و در بدن واحد رشد کنید

از دید من، هماهنگی کل بدنه، مسئولیت هر تمرین‌کننده است نه فقط مسئولیت هماهنگ‌کنندگان. وقتی کسی درباره‌ی این شکایت می‌کند که کل بدنه به خوبی عمل نمی‌کند، در آن زمان خود را در موقعیت یک بیگانه قرار داده است. در تیم روشنگری حقیقت ما، هر یک از ما پروژه‌هایی دارد که باید به طور مستقل انجام شود و همچنین چیزهایی داریم که نیاز است با هم روی آنها کار کنیم. احساس می‌کنم که همکاری کردن با بقیه‌ی تیم‌مان اولین گام در هماهنگ‌سازی کل بدنه است.

سال گذشته تمرین‌کننده‌ای در تیم من با مداخله‌ی شیطانی مواجه شد و من بلافاصله بقیه‌ی اعضای تیم را مطلع کردم تا برای او افکار درست بفرستند. همچنین غالباً افکارم را با این تمرین‌کننده به اشتراک می‌گذاشتم. وقتی فهمیدم که پلیس رفته است تا برای او مزاحمت ایجاد کند، از فاصله‌ی نزدیک افکار درست فرستادم. همچنین فرزندش را به داخل بردم و او را به حمایت از مادرش ترغیب کردم. همچنین از سایر اعضای تیم می‌خواستم که مسائلی که برای او اتفاق می‌افتد را اطلاع دهند، تا مطمئن شویم که همه از وضعیت او آگاه هستیم. مصمم بودم که صرفنظر از اینکه چقدر سخت باشد، به او کمک کنم که از سد این مداخله عبور کند. هر چه باشد، ما یک بدن واحد هستیم. در طی این روند، دیدم که خودخواهی‌ام روی زشت خود را دوباره نشان داد. برای کمک به او خیلی سخت کار می‌کردم، چون او در تیم من بود، اما احساس کردم که احتمالاً برای کمک به تمرین‌کنندگانی از تیم‌های دیگر چنین تمایل قوی‌ای ندارم. ذهنیت فرق ‌قائل شدنم را تنظیم کردم و مصمم شدم تا به هر کسی که نیاز به کمک دارد، خواه با من کار کند یا کار نکند، کمک کنم.

فقط وقتی که همه رشد می‌کنند تمام بدن می‌تواند به سطح بالاتری ارتقا یابد

به عنوان یک تزکیه‌‌کننده‌ی منفرد، هر وابستگی می‌تواند شما را از بالا رفتن بازدارد. به عنوان یک بدن کل نیز به همین صورت است. هر تمرین‌کننده‌ای که در محنت‌ها گیر کند، قدرت کل بدن را ضعیف خواهد کرد. اگر ما با مسائل افراد دیگر مثل مسائل خودمان رفتار کنیم، می‌توانیم تضادها را کاهش دهیم زیرا خودمان را به جای دیگران قرار داده‌ایم و مسلماً احساس مسئولیت خواهیم کرد.

در "آموزش فای ارائه شده در منهتن" در سال ۲۰۰۹ استاد بیان کردند:

"برخی از افراد همیشه تأکید می‌کنند که حق با آن‌ها است،‌ اما حتی اگر حق با شما باشد، حتی اگر تقصیر شما نباشد، که چه؟ آیا بر اساس فا رشد کرده‌اید؟ خود این عمل استفاده از تفکر بشری که تأکید داشته باشید حق با چه کسی است و تقصیر چه کسی است به‌خودی خود اشتباه است. این بدین دلیل است که شما در آن هنگام درحال استفاده از منطق مردم عادی هستید تا خودتان را ارزیابی کنید، و از آن منطق استفاده می‌کنید تا دیگران را تحت فشار بگذارید. همان‌گونه که خدایان این را می‌بینند، برای یک تزکیه‌کننده این‌که در این دنیای بشری حق با او باشد یا نباشد حتی یک ذره هم مهم نیست، درحالی که از بین بردن وابستگی‌هایی که از تفکر بشری می‌آید مهم است، و دقیقاً این‌که از عهده‌ی این برآیید که همان‌طور که تزکیه می‌کنید آن وابستگی‌هایی را که ریشه در تفکر بشری شما دارند از بین ببرید است که مهم به‌حساب می‌آید."

یکی از اعضای خانواده‌ام تمرین‌کننده بود، و من همیشه وجه نه چندان کوشای او را می‌دیدم. نمی‌توانستم در عیبجویی از او جلوی خودم را بگیرم. وقتی تبادل تجربه‌ی تمرین‌کنندگان بیشتری را خواندم که در مورد سرزنش و شکایت نکردن از دیگران بود، شروع به بررسی خودم کردم. متوجه شدم که احساسات، جای مهربانی و شفقت را در قلبم گرفته است. بنابراین افکار درست فرستادم تا افکار بدم را از بین ببرم. به او کمک کردم تا وارد وب‌سایت مینگهویی شود و او را ترغیب کردم تا برای روشنگری حقیقت برای افراد قدم پیش بگذارد. همچنین او را تشویق کردم تا بیشتر در مطالعه‌ی گروهی فا شرکت کند. هر دوی ما از مطالعه‌ی گروهی فا بهره‌مند شدیم. قبل از اینکه متوجه شوم، ذهنیت حقیر شمردن او در من ناپدید شد و هم‌زمان او جذب کل بدن شده و وضعیت تزکیه‌اش بهتر و بهتر شد.

عبور از سد منیت و هماهنگ‌سازی کل بدن

یک بار، رویای بسیار واضحی داشتم که در آن دو تیم بسکتبال بازی می‌کردند. تیم من فکر می‌کرد که تیم مقابل بسیار قوی است و یکی از اعضای تیم‌مان خیلی مطمئن نبود که ما شانسی برای برنده شدن داشته باشیم. افکارم را با او درمیان گذاشتم، و او پس از آن احساس اعتماد به نفس خیلی بیشتری پیدا کرد. او توانست از دفاع حریف عبور کند و با پشتیبانی من توانست که توپ‌ها را به سبد بیندازد و امتیازهای زیادی برای ما کسب کند. در پایان، ما حریف‌مان را با امتیاز ۱۰۱ به ۱۰۰ شکست دادیم. رویای من درست در همانجا متوقف شد و سه کلمه در ذهنم پدیدار شد: "گذر از مانع"، "همکاری" و "تمام بدن".

ما در تزکیه‌مان باید به طور مداوم از سد تصورات و عقاید خودخواهانه‌‌مان عبور کنیم. ما باید بدون قید و شرط با همدیگر تبادل تجربه و همکاری کنیم. به این ترتیب می‌توانیم کل بدن را رشد دهیم و شیطان را مغلوب سازیم.

برای مدتی طولانی، صحبت رودررو با افراد درباره‌ی حقایق فالون گونگ برایم به صورت مشکلی بود که نمی‌توانستم از سد آن عبور کنم. پس از مطالعه‌ی مقالات اخیر استاد، فکر کردم که مریدان دافا باید توانای مطلق باشند و این‌که چرا من آن را امتحان نمی‌کنم. پس از آن با برخی از هم‌تمرین‌کنندگان بیرون رفتیم و من توانستم که به‌صورت رودررو برای افراد حقایق را روشن کنم. وقتی که از سد عقاید و تصوراتم عبور کردم، دیگر برایم کار چندان مشکلی نبود. در حال حاضر، بدون توجه به اینکه کجا می‌روم یا با چه شخصی مواجه می‌شوم، اولین فکرم این است که آنها را نجات دهم. چنین تلاش‌های روشنگری حقیقت، شادی بی‌پایانی را برای من به ارمغان آورده است.

پس از مطالعه‌ی گروهی دیروز، گفتگویی طولانی با یک هم‌تمرین‌کننده داشتم. او در صحبت کردن رودررو با مردم خیلی اعتماد به نفس نداشت، و به همین خاطر، نمی‌توانست کسی را متقاعد کند که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن، لیگ جوانان کمونیست و پیشگامان جوان کناره‌گیری کنند (این تحت عنوان "سه‌کناره‌گیری" نیز شناخته می‌شود). با او در میان گذاشتم که چگونه هر یک از افرادی که نامشان در فهرست "سه کناره‌گیری" من بود را متقاعد کرده بودم که از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند. به او کمک کردم تا موانعش را شناسایی کند. او را به صحبت کردن و گذر از سد وابستگی‌اش به خود و منیت تشویق کردم. با او در میان گذاشتم که تا زمانی که قلبی راسخ برای نجات مردم دارد، استاد مطمئناً به او کمک خواهد کرد. هر چه بیشتر با مشکل روبرو می‌شویم، باید برای گذر از سد موانع سخت‌تر کار کنیم.

تزکیه واقعاً یک فرایند عبور از مانع خودمان است. استاد بیان می‌کنند:

"فا را مطالعه کنید و فا را به دست آورید،
متمرکز شوید بر اینکه چگونه مطالعه و تزکیه می‌کنید،
بگذارید تک تک چیزها
با فا ارزیابی شود.
فقط آنگاه، بدین شکل،
آن واقعاً تزکیه است."

("تزکیه محکم" در هنگ یین)

من به این حقیقت روشن شده‌ام که باید آنچه را که استاد در شعر بالا به ما آموزش دادند انجام دهیم تا فرایند تزکیه‌ی محکم‌مان را کامل کنیم. به درون نگاه کنیم تا خود را رشد دهیم. سه کار را بخوبی انجام دهیم و عهد پیش از تاریخ‌مان را به انجام برسانیم.