من تمرین فالونگونگ را در سال ۲۰۰۸ شروع کردم. بهخاطر اتفاقات ناگهانی اخیر متوجه شدم که افکار بشریام تغییر کردند و در فا جذب شدند. میخواهم تجربهام را با همتمرینکنندگان به اشتراک بگذارم. لطفاً مهربانانه به هرچیزیکه نامناسب است اشاره کنید.
گرفتن مرخصی از کار
نزدیک آخر سال بود و من تا آنزمان هیچ مرخصی نگرفتهبودم. میخواستم از مدیرم درخواست مرخصی کنم چراکه میبایست روی بعضی از پروژههای دافا در خانه کار میکردم. اما اخیراً واحد کاری ما یک پروژه بزرگ ساخت و ساز گرفتهبود، و بیشتر همکارانم خارج از زمان کاری کار می کردند. اکثریت ما هیچ مرخصی نگرفته بودیم و این موضوع را در بین خودمان مطرح کردهبودیم. در این شرایط، هیچ کسی نمیخواست از مدیرانمان درخواست مرخصی کند. مدیرم با من خوب رفتار میکرد و مطمئن نبودم که اگر درخواست مرخصی کنم برای او مشکلاتی را ایجاد کند. آیا نمونهی بدی را در محل کار به جا میگذاشتم؟ من افکارم را با دیگر تمرینکنندگان به اشتراک گذاشتم و آنها گفتند که اکنون دوره اصلاح فا است و اولویت اول ما اعتباربخشی به فا و نجات موجودات ذیشعور است. گرفتن زمان برای مرخصی بهوسیله قوانین کار پوشش داده شده است و ما به عنوان یک کارمند از این حق برخورداریم، و نباید توسط افکار بشری بازداشتهشویم یا از درخواست کردن بترسیم.
تبادل تجربه با تمرینکنندگان واقعاً مرا به فکر فرو برد. اگرچه من تصمیم گرفتم که با مدیرم صحبت کنم، اما هنوز مردد بودم. پیش از غروب افکار درست فرستادم، به کلماتی از استاد فکر کردم:
"مدتها است متوجهشدهام که تعدادی از افراد قلب حفاظت از دافا را ندارند بلکه بهجای آن در نظر دارند که از چیزهای بهخصوصی در اجتماع انسانی محافظت کنند. اگر یک فرد عادی بودید هیچ مخالفتی نمیداشتم _ این مطمئناً چیز خوبی است که شخص خوبی باشید که از اجتماع انسانی محافظت کنید. اما در حال حاضر یک تزکیهکننده هستید. اینکه از کدام دیدگاه به دافا مینگرید اساسی است_ این نیز چیزی است که میخواهم به شما اشاره کنم." ("کشفکردن ریشهها" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
ناگهان متوجه شدم که من به این مسئله با یک طرز فکر بشری نگاه میکردم. من تلاش میکردم که انسان خوبی به نظر برسم و به این مسئله از منظر یک تمرینکننده نگاه نمیکردم. اگر میتوانستم از محیط کار مرخصی بگیرم، میتوانستم کارهای زیادی برای نجات موجودات ذیشعور انجام دهم، و استفاده خوبی از زمان ارزشمندم میکردم.
به محض اینکه این را فهمیدم، افکارم تغییر کرد و قلبم آرام شد. افکار درست فرستادم تا عوامل بدی را که مانع من از گرفتن مرخصی کاری برای اعتباربخشی به فا و نجات موجودات ذیشعور میشود از بین ببرم. سپس، توانستم از کار مرخصی بگیرم، و همکارانم از اینکه مدیرم مرخصیام را تایید کرد غافلگیر شدند.
خلاص شدن از وابستگی علاقه به حفظ ظاهر
در زمان مرخصیام، من و یک تمرینکننده تصمیمگرفتیم که با دوچرخه بهسمت یک اردوگاه کار اجباری برویم بهطوری که آنجا بتوانیم افکاردرست بفرستیم، و با افرادی که در راه ملاقات میکردیم در مورد فالونگونگ صحبت کنیم. تمرینکنندهای با من بود که وقتی من نزدیک او میایستادم و افکار درست میفرستادم، کار روشنگری حقیقت برای مردم را بهخوبی انجام میداد. در راه برگشتمان به خانه، این تمرینکننده گفت: "زمانیکه من افکاردرست میفرستم تو میتوانی با شخص بعدی صحبت کنی". من دستپاچه شدم و نتوانستم دهانم را بازکنم، انگار چیزی جلوی مرا گرفته باشد. به تمرینکننده گفتم، "نمیدانم چه چیزی باید بگویم. چرا تو صحبت نکنی و من افکار درست بفرستم."
بعد به خانه رفتم، فا را مطالعه کردم و به درون نگاهکردم، اما هنوز نمیتوانستم تشخیص دهم که چه عاملی ذهنم را مسدود کردهبود. زمانیکه فردای آنروز فا را مطالعه کردم و با دیگر تمرینکنندگان افکار درست فرستادم، فهمیدم که یک وابستگی به حفظ ظاهر و وجههام داشتم. من شخصی خوب و دوستداشتنی در نظر دیگران بودم. نمرات خوبی در مدرسه میگرفتم، با همکلاسیهایم رابطهی خوبی داشتم، و همیشه از دستورالعملهای معلمانم پیروی میکردم. شخص فروتنی بودم و معلمان و همکلاسیهایم من را دوست داشتند. بهندرت با کسی در کار بحث میکردم و هرگز با دیگران جنگ و دعوا نمیکردم. تصویر خوبی از خود حفظ میکردم و مردم فکر میکردند که فرد خوب و صادقی هستم. همانطور که بزرگ شدم، بهتدریج وابستگی به حفظ ظاهر را رشد دادم و از اینکه دیگران با من مقابله کنند و عزت نفسم را خدشهدار کنند میترسیدم. سپس تصویر ظاهریام خدشهدار شد. ما وقتی درحال روشنگری حقیقت هستیم با همه نوعی از مردم روبرو میشویم. بعضی از مردم کلمات ما را میپذیرند درحالیکه دیگران در مقابل آنها میایستند. خصوصاً مردم در سرزمین اصلی چین، تحت تلقین حزب کمونیست چین، از وضعیت واقعی فالونگونگ ناآگاه هستند. بنابراین آنها اغلب با ما با توهین و تهمت برخورد میکنند. من از روبرو شدن با چنین افرادی میترسیدم و نمیدانستم که چگونه باید پاسخ آنها را بدهم. این نوع از افکار و وابستگیام به حفظ ظاهر برای محافظت از منیتام، و اینکه دوست نداشتم گزندی به من برسد، مادهی سیاهی در بعد دیگر شکل دادهبود، و مرا از صحبت با مردم بازمیداشت.
همینکه وابستگیها و افکار بشریام را شناسایی کردم، تصمیم گرفتم که آنها را از بین ببرم و افکارم را تغییر دهم. استاد بیان میکنند:
"فا میتواند تمام وابستگیها را در هم شکند، فا میتواند تمام شیطانها را منهدم کند، فا میتواند تمام دروغها را متلاشی کند و فا میتواند افکار درست را نیرومند کند." ("مداخله را دور کنید" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
بنابراین تصمیم گرفتم که با سعی و کوشش فا را مطالعه کنم. استاد همچنین بیان میدارند:
"به عنوان یک تمرینکننده، اولین کاری که باید قادر باشید انجام دهید این است که "وقتی مورد حمله قرار میگیرید تلافی نکنید، وقتی توهین میشوید جوابش را ندهید". باید تحمل کنید."
"افرادی هستند که میگویند، "وقتی درخیابان قدم میزنم اگر کسی به من لگد بزند، میتوانم آن را تحمل کنم، زیرا کسی مرا نمی شناسد. میگویم که آن کافی نیست. شاید در آینده درست درمقابل کسی که کمتر از همه می خواستید آبرویتان پیش او برود، دوبار بهصورت شما سیلی زده شود و این برای این است که شما را تحقیر کند، برای اینکه دیده شود چگونه از عهدهی آن برمیآیید و دیده شود که آیا میتوانید آنرا تحمل کنید. شاید بتوانید آنرا تحمل کنید اما نتوانید آنرا از ذهنتان خارج کنید. هنوز هم بهاندازهی کافی خوب نیست. شما میدانید، وقتی کسی به سطح آرهات نائل میشود، هر چیزی که با آن مواجه میشود او را ناراحت نمیکند. کمترین اهمیتی به هیچیک از مسائل مردم عادی نمیدهد و همیشه لبخند میزند و سرزنده است. اهمیتی ندارد که چه اندازه ضرر و زیان را تحمل میکند، هنوز هم لبخند زده و روحیهی خوبی خواهد داشت."(جوآن فالون)
آیا تمرینکنندگان نباید بیقید و شرط در فا جذب شوند؟ ما باید برطبق فا عمل کنیم، چراکه وقتی از حالت بشری خلاص شویم، چیزی که باقی میماند الوهیت است. گذشته از این، کلمات انسانی به چه حساب میآید؟ آیا ما درحال نجات آنها نیستیم؟ آیا نباید قلبهایمان بهوسیله هیچ چیزی تکان نخورد؟
بعد از اینکه فا را بطور پیوسته مطالعه کردم، قادر به رویارویی با این موجودات ذیشعور شدم. بهدرستی توانستم که آنها را با قلبی از شفقت نجات دهم، و رفتارشان را به قلب خود گرفتم. وقتی منیت و وابستگی به حفظ ظاهر را رها کردم، احساس کردم که کلمات افراد دیگر نمیتواند روی من تاثیر بگذارد.
افکار بشری در مقابل افکار درست
من هنگام غروب پیامهای مالتیمدیا برای روشنگری حقیقت فرستادم و پاسخی دریافت کردم که میگفت: "متشکرم". من از گرفتن این جواب خوشحال بودم و روحیه گرفتم. زمانیکه به تختخواب رفتم یک پیام روشنگری حقیقت در ساعت ۱۱ دریافت کردم. تمرینکنندگان برای فرستادن پیامهای روشنگری حقیقت تا نزدیک اواخر شب سخت کار میکنند.
من در مورد پیام تشکری که دریافت کردم فکر کردم و خواستم به گونهای پاسخ بدهم که تمرینکنندهای که پیام روشنگری حقیقت به من ارسال کرده بود را تشویق کنم. اعضای خانوادهام، که تمرینکننده هم هستند، به من یادآوری کردند که نباید کارها را برپایه افکار بشری انجام دهم، و گفتند که هدف از راهاندازی آن وبسایتها نجات موجودات ذیشعور میباشد.
در مورد آنچه که آنها گفتند فکر کردم و به درون نگاه کردم، فکر کردم، "چرا من فکر میکنم که تمرینکنندگان سخت کار میکنند؟ آیا هنوز به مأموریت مقدس نجات موجودات ذیشعور بعنوان یک کار نگاه میکنم؟ فکر نمی کردم که تمرینکنندگان درحال طی کردن راه تزکیهشان و بنا نهادن تقوای عظیمشان هستند. من از افکار بشری برای سنجش مسائل استفاده میکردم و از زاویه نگاه یک تمرینکننده با افکار درست به قضیه نگاه نمیکردم. استاد بیان میکنند:
"چیزی که مردم عادی بهعنوان غیرخوب درنظر میگیرند، برای تزکیهکنندگان – موجوداتی که آرزو دارند این مکان را ترک کنند – خوب است. اگر تفکر شما مانند تفکر مردم عادی باشد، آنگاه برای همیشه یک فرد عادی خواهید بود و هرگز قادر نخواهید بود اینجا را ترک کنید." ("آموزش فا در کنفرانس نیویورک ۲۰۰۸")
اکنون زمان آن رسیده که افکار بشریام را تغییر بدهم و هر فکری را با استاندارد فا بسنجم. تنها با گذر از حالت بشری میتوانیم به سمت خدایی شدن گام برداریم!