هر سال نزدیک به ۱۳ می، تمرینکنندگان مقالاتی در مورد رویدادهای جالبتوجهی که برایشان اتفاق افتاده، ارائه میدهند. من احساس میکنم، مقالاتی که در دو سال گذشته منتشر شده بخصوص در روشنگری حقیقت بسیار قدرتمند بودهاند. تمرینکنندگان از سراسر چین داستانهای واقعی و روشن را از زوایای مختلف و به زبانی ساده بیان کردهاند. تجارب آنها تاییدی است بر اینکه فالون دافا خوب است. داستانهای آنها در سراسر جهان انسانها را بیدار کرده و افراد شریر را ترسانده است. همچنین به تمرینکنندگانی که در تزکیه عقب افتادهاند، کمک کرده است تا بخاطر بیاورند که چگونه فا را کسب کردهاند و دوباره در تزکیه کوشا باشند. همچنین این داستانها موجب شدهاند افرادی که از حقیقت آگاه شدهاند نیز تشویق شوند تا مقالات خود را ارائه دهند. در طی آن دوره، ماموران ویژه حزب کمونیست چین (حکچ) بی وقفه به مینگهویی (کلیرویزدم چینی) حمله میکردند. واضح بود که مقالات مریدان دافا شیطان را عصبی میکند. بیشترین ترس شیطان این است که مردم از این آگاهی یابند که دافا خوب است.
فراخوان امسال برای ارسال مقالات شروع شده است، و من مایلم تا نظراتم را در مورد عناوین مقالات و انتخاب داستانها و رویدادها با همتمرینکنندگان در میان بگذارم. بیایید با هم درک خود را وسعت بخشیم تا بتوانیم مقالاتمان را بخوبی بنویسیم و به عنوان یک کل نتایج بهتری را کسب کنیم.
۱. مخاطب ما عمدتا افراد عادی هستند
مقالات هر ساله تقریبا در حول و حوش ۱۳ می به منظور روشن سازی حقیقت برای مردم چاپ میشوند. بنابراین ما باید موضوع را به گونهای تشریح کنیم که برای مردم عادی قابل درک باشد و قلب آنها را هدف قرار دهد. لازم است که مضمون مقالات، شرح تجارب خود یا اطرافیان، رویدادهای تاریخی و مواردی از این دست باشد. هدف این است که به افراد اجازه دهیم تا از فواید دافا آگاه شوند.
از نظر شیوه بیان، سبک نگارش و مضمون، نباید در سطحی بسیار بالا صحبت کنیم و یا مخاطبان دیگر را نادیده گرفته و فقط همتمرینکنندگان را مورد خطاب قرار دهیم. در یک مقاله میتوانیم تجارب خود را با هم همتمرینکنندگان دیگر در میان بگذاریم و کمی نیز با مردم عادی سخن بگوییم.
تصور کنیم خواننده در مقابل ما نشسته است. باید مطالب خود را به شیوهای بنویسیم که آن شخص بتواند آن را درک کرده و [ارزش آن را] دریابد.
۲. انتخاب موضوع
چه موضوعاتی را باید انتخاب کنیم؟ در این ارتباط به چندین مقاله که در مینگهویی خواندهام اشاره میکنم:
(۱) داستانهایی که به روایت دورهای میپردازند که دافا در اطراف جهان گسترش مییافت.
در ۱۳ می ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ چندین مقاله در ارتباط با تجارب دستاول تمرینکنندگان چاپ شد. داستانهایی در خصوص نحوه کسب فا توسط افراد و تجاربشان در ارتباط با شفا و سلامت و اصلاح رفتار وجود داشت. همچنین داستانهایی از آموزش فا توسط استاد، تاریخچه باشکوه گسترش دافا در سراسر دنیا و گزارشهای رسانهای آن زمان را دربرداشت.
ما باید داستانهایمان را به صورتی آگاهکننده و تا حد امکان با جزئیات بنویسیم.
بعنوان مثال، یک داستان بسیار کوتاه است به نام، "روزهای نخست در چین: فروشنده مواد غذایی در مورد فالون گونگ میآموزد" در این داستان به این موضوع پرداخته شده که چگونه در سال ۱۹۹۲ تمرینکنندگان استان شاندونگ در کلاسهای درسی که کرایه کرده بودند، یک گروه مطالعه فا شکل دادند. داستان در مورد فروشنده مواد غذایی بود که در وقت ناهار پول جمع آوری میکرد. در ابتدا این شخص بادقت پولها را میشمرد اما عاقبت فهمید که مبلغی که از تمرینکنندگان جمع آوری میشود کاملا درست است و نیازی به شمارش ندارد بنابراین کلوچه ها و صندوق پول را در وسط حیاط قرار داد. از منظر نحوهی بیان و طرز فکر یک شخص عادی، افرادی که این ماجرا را میخواندند به درستی و صداقت تمرینکنندگان دافا پی میبردند. چنین داستانهایی برای مریدان دافا آشناست اما ممکن است خوانندگان عادی شگفتزده و مجذوب شوند.
"شاهد اشاعهی فای استاد در سالهای اولیه در چانگ چون - لولهی فلزی بر سر من افتاد" این داستان در مورد یک تمرینکننده مسن است که در اولین کلاس آموزشی استاد شرکت کرده بود. درکتاب جوآن فالون به این شخص اشاره شده که لولهی فلزی از یک ساختمان مرتفع پایین افتاد و به او اصابت کرد اما هیچ آسیبی به او نرسید. نویسنده در این مقاله تجربه خود را یادآور میشود : "خانهی من به محل ساختمانسازی نزدیک بود. یک روز که از آنجا میگذشتم ناگهان یک لولهی آهنی از ارتفاع بالا بر سر من افتاد، به سرم ضربه وارد کرد و سپس بهطور ایستاده در زمین کنار من فرو رفت. سر من فرورفتگی کوچکی داشت اما هیچگونه درد یا خونریزی نداشتم. گفتم "چه کسی به سرم دست زد؟"، هنگامیکه به دور و بر نگاه کردم فالون سفیدی را دیدم که میچرخید و به سوی بالا میرفت! این روش بسیار خوب است و من واقعا آن را باور دارم".
هنگامیکه نویسنده این تجربه را در سال ۲۰۱۰ به اشترک گذاشت ۸۱ سال داشت. او در انتهای مقاله نوشته است: "من خیلی قوی هستم و منتظرم تا استاد بازگردد. من میخواهم به عنوان یک شاهد برای استاد باشم؛ هرچه گفتم حقیقت داشت. من یک گواه و دلیل زنده هستم."
دو مثال دیگر:
"فالون گونگ به من زندگی تازهای داد" و "فقط پس از یک ساعت تمرین، بیماریهای وخیم من از بین رفت". این دو داستان در ارتباط با شفا و سلامتی هستند. فاصله سنی این دو نویسنده زیاد است و هر کدام از آنها تجربیات خود را با شیوه ای متفاوت بیان میکند. تمرینکننده سالخورده به گفتگویی که با فرزندانش داشت اشاره کرده در حالیکه پرستار جوان بطور واضح نام و پاتولوژی بیماری را ذکر میکند. پاکی و درستی تمرینکنندگان در این مقالهها منعکس شده است. روایت داستانها مشابه نیست اما هر دو بتفصیل بیان شده اند و معتبر هستند.
(۲) داستانهایی از اعتبار بخشی به فا در دوران آزار و شکنجه ۱۳ سال اخیر.
همانطور که در فراخوان مقالات کلیرویزدم به آن اشاره شده، در طول ۱۳ سال اخیر هر تمرینکنندهای تجارب زیادی داشته است. از اینرو چگونه میتوانیم به افراد عادی کمک کنیم تا درک کنند که چرا تمرینکنندگان علیرغم آزار و اذیت ها، برای این تعداد سال در تمرین دافا و روشنگری حقیقت ایستادگی کردهاند. چگونه میتوانیم جواب این سوال را ارائه دهیم؟ گاهی اوقات یک یا دو مثال مشخص متقاعدکننده هستند. این فرایندی از روشنگری حقیقت به صورت عمقی با استفاده از خردمان است. هنگامیکه مردم ما را بدرستی درک و حمایت کنند، به این معناست که درک عمیقی از حقیقت دارند.
من فکر میکنم که ما میتوانیم تجارب و داستانهای خود را بهگونهای با جزئیات شرح دهیم که مردم عادی در تجارب و احساسات ما شریک شوند. همهی ما در هنگام روشنگری حقیقت لحظاتی را تجربه کردهایم که قلبهای افراد عادی تحت تاثیر قرار گرفته است. هر آنچه که مریدان دافا انجام میدهند بر اساس شفقت است. بسیاری از اوقات اعمالِ مریدان دافاست که افراد عادی را متاثر میسازد و نه گفتههایشان. یک شخص عادی ممکن است درک عمیقی از طرز فکر یک مرید دافا نداشته باشد، اما مردم میتوانند احساس میکنند که تمرینکنندگان دافا متفاوت از افراد عادی هستند، مهرباناند و نسبت به دیگران با ملاحظه برخورد میکنند.
ما میتوانیم بیشتر از این دیدگاه بیندیشیم و داستانهای خود را با توجه به این موضوع به اشتراک بگذاریم. نمونههایی که در ادامه آمده تعدادی مقاله تأثیرگذار هستند که بعنوان نمونه میتوان به آنها اشاره کرد.
در مقالهی "افسر پلیس پس از سرزنش از سوی تمرینکننده، از ضرب و شتم مردم دست کشید"، شفقت مریدان دافا سرشت حقیقی و مهربان یک فرد عادی را بیدار میکند. این افسر پلیس هر روز در مقابل پسر جوانش که میتوانست تحت تاثیر قرار بگیرد، تمرینکنندگان را مورد ضرب و شتم قرار میداد. اما پس از اینکه تمرینکنندهای به او یادآور شد که یک روز فرزندش از کارهای شریرانهی پدر خود شرمنده خواهد شد، دست از این کار کشید. با بازگو کردن رویدادهای قابل توجهی که گاهی اوقات در میان جزئیات ریز زندگی اتفاق میافتد، نویسنده این امکان را برای خوانندگان فراهم کرد تا صالح بودن و نیکخواهی مریدان دافا را از دیدگاه پایهای انسانی درک کنند.
مقالهی دیگر از یک روستایی نقل شده: "اگر همه فالون گونگ را تمرین میکردند، جامعه بهتر میشد" این داستان به اتفاقاتی میپردازد که پس از یک سیل شدید که در صد سال اخیر بی سابقه بود، رخ داده است. مردم برای خرید کالاها هجوم میآوردند و تجار از این فرصت استفاده میکردند تا قیمت ها را بالا ببرند. اما دو تن از کشاورزان سالخورده که تمرینکننده دافا بودند از مصیبتی که برای مردم پیش آمده بود سوء استفاده نکردند. در محیط خطرناکی که اخلاقیات به سرعت در چین رو به زوال است، قلب مردم، مشتاق و خواهان یک سرزمین پاک است. تزکیه دافا یک چنین سرزمین پاکی است. تنها امید نوع بشر است.
مقالهی "افسر پلیس: همه میگویند فالون دافا خوب است و من امروز شاهد آن بودم" او تعریف میکند هنگامیکه کودکی با اتومبیل تصادف کرد، تنها یک تمرینکننده برای کمک به او توقف کرد. وقتی پلیس رسید، راننده درصدد فرار از صحنه تصادف بود و سعی کرد تا توجه افراد را از خودش به سوی آن شخص مهربانی که به کودک کمک کرده و تمرینکننده فالون دافا بود، منحرف کند. اما در عوض افسر پلیس تحت تاثیر شفقت تمرینکننده قرار گرفت.
"سرپرست اداره امنیت عمومی حقیقت را در مورد فالون گونگ آموخت و هزاران نفر را ترغیب کرد تا از حزب کمونیست چین بیرون بیایند" این ماجرا در مورد شخصی عادی است که پس از آموختن حقیقت با اعمال و گفتار صالح خود چگونه با مصیبت مواجه میشود. با اینکه در این ۱۳ سال اخیر دافا تحت آزار و اذیت حکچ قرار داشته اما هنوز تمرینکنندگان جدید بسیار زیادی فا را کسب میکنند. هر شخص داستان فراموش نشدنی دارد و پاک شدن دروغهای حکچ از قلب ها را تجربه کرده است. همچنین توصیف مفصل این فرایند نقطه نظری است که افراد میتوانند بپذیرند.
آنچه که در این مقاله به آن پرداخته شد نمونه هایی است که به نظر من میرسید. افراد عادیای که حقیقت را درک نمیکنند ممکن است موانع زیادی داشته باشند مانند اعتقادشان به الحاد، تصور غلطی که در سیاست شرکت داریم یا موضوعات دیگر. با این حال، اگر یک مقاله بتواند دیدگاه متقاعدکنندهای را در مورد یکی از جوانب موضوع فراهم کند، نقش موثری را ایفا کرده است.