(Minghui.org) چند سال پیش، به استفاده از اینترنت اعتیاد پیدا کرده بودم و در نتیجه فا را بهخوبی مطالعه نمیکردم و به قدر کافی افکار درست نمیفرستادم. مطالب روشنگری حقیقت را طوری درست میکردم که گویی مشغول انجام کارهای عادی هستم. بنابراین، نیروهای کهن از شکافهایم استفاده کردند. بازداشت شدم و به طور غیرقانونی مرا به چند سال زندان محکوم کردند که در آنجا تقریباً تا حد مرگ تحت شکنجه قرار گرفتم.
پس ازاینکه از زندان آزاد شدم، پلیس و افراد کمیتۀ محله خیلی از اوقات مرا تحت آزار و اذیت قرار میدادند و بدین شکل برایم محیط تزکیۀ بسیار پرتنشی را ایجاد کرده بودند. از طریق مطالعۀ مداوم فا و روشنبینی درست، موفق شدم از این وضعیت خلاص شوم. در اینجا مایلم تجربۀ تزکیهام را به اشتراک بگذارم. لطفاً هر مورد نادرستی را تذکر دهید.
روزی که از زندان به خانه بازگشتم، برای فرستادن افکار درست با تمرینکنندگان سراسر جهان، تا نیمه شب بیدار ماندم. در روز سوم، کتابهای دافا را از منزل یکی از همتمرینکنندگان گرفتم و دوباره شروع به مطالعۀ فا کردم. افکار درست میفرستادم، به گروه مطالعه فا ملحق شدم و در پروژههای روشنگری حقیقت مشارکت کردم. بسیار سخت کار میکردم تا زیانهای ناشی از آزار و شکنجهام در زندان را جبران کنم.
روزی شخصی از کمیته محله به من گفت که باید در کلاس شستشوی مغزی شرکت کنم. فکری که بیدرنگ به ذهنم آمد این بود که باید حقایق را برای آنها روشن کنم. اما به علت نداشتن افکار درست و اعتماد به نفس، در نهایت تصمیم گرفتم برای جلوگیری از آزار و شکنجه بیشتر خانه را ترک کنم.
پس از اینکه چند روزی از خانه دور شدم، به این درک رسیدم که این مسیر درستی برای یک تمرینکننده نیست و باید به خانه بازگردم. اما هنوز هم اعتماد به نفس نداشتم و از اینکه برگردم میترسیدم. از طریق مطالعه فا، به این درک رسیدم که همۀ افراد یک وجه آگاه دارند و مشکلات و گرههایشان تنها از طریق روشنگری حقیقت بهطورکامل گشوده شده و نجات داده میشوند. بنابراین، به منظور روشنگری حقیقت، نامۀ مفصلی خطاب به مقامات در کمیته محله نوشتم. در نامه راجع به تغییرات فیزیکی که از طریق تمرین فالون گونگ تجربه کردم، ارتقاء استانداردهای اخلاقیام، رفتار نیکخواهانهام با افرادی که قبلاً مرا آزرده بودند و همچنین در خصوص محبوبیت دافا و نشانها و گواهینامههایی که در سراسر جهان دریافت کرده، نوشتم.
در روند نوشتن نامه، اغلب در ذهنم ترس ظاهر میشد. فکر کردم، "به کلاس شستشوی مغزیشان نرفتم. آیا نمیخواستند مرا باز هم بیشتر آزار و شکنجه بدهند؟ " سپس کلمات استاد به ذهنم آمد:
"هر کجا که مشکلی وجود دارد، آن همانجایی است که باید حقیقت را آشکار کنید و مردم را نجات دهید. وقتی با مشکلات مواجه میشوید، مسیر انحرافی جایگزینی را انتخاب نکنید." (آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دی سی)
به این درک رسیدم که همۀ افراد در کمیته محله و ادارۀ پلیس باید نجات داده شوند. برای این افراد تصادفی نبود که مدام به دنبالم باشند، چراکه آنها میبایست توسط من نجات داده میشدند. پس از آن ترسم را رها کردم و بر این باور بودم که این افراد میخواستند بدانند که پس از درک حقایق در مورد فالون گونگ چه کاری باید انجام دهند. با افکار درست، نامهام را یکسره به پایان رساندم و حتی نامه نیازی به پاکنویس نداشت.
افراد کمیته محله و اداره پلیس نامهام را خواندند و به اعضای خانوادهام گفتند که دیگر بیش از این مرا مورد آزار و شکنجه قرار نخواهند داد و اینکه میبایست به خانه بازگردم. برخی از همتمرینکنندگان بر این تصور بودند که این یک تله است و به من گفتند بازنگردم. اما من باور داشتم که آنها پس از درک حقیقت برسر حرفشان میمانند. پس به خانه بازگشتم. آنها واقعاً مرا اذیت نکردند. استاد بودند که افکار درست و خرد به من عطا کردند و در گذر از این آزمونِ ترس کمکم کردند.
هرروز به همراه یکی ازهمتمرینکنندگان برای روشنگری حقیقت بیرون میرفتیم و به مردم کمک میکردیم تا ازحزب کمونیست چین خارج شوند. یک بار، استاد به من هشدار دادند که بیرون نروم، اما هشدار را نادیده گرفتم و باز هم بیرون رفتم. شخصی گزارش ما را به پلیس داده بود و دستگیر شدیم. در طول مسیر که به سمت اداره پلیس میرفتیم، من و آن همتمرینکننده دائما افکار درست فرستادیم و از استاد درخواست کردیم تا به ما نیرو ببخشند. پس از رسیدن به اداره پلیس، مأموری چند کلمه با ما حرف زد و سپس اجازه داد که برویم. با فشردن دستش با وی خداحافظی کردیم و به او گفتیم که در ازای این رفتار خوبش با تمرینکنندگان، پاداش دریافت خواهد کرد. تحت حفاظت استاد بزرگوار، در کمتر از ۱۵ دقیقه از اداره پلیس بیرون آمدیم و به سلامت به خانه بازگشتیم.
برخی به من گفتند که مقامات ادارۀ ۶۱۰ خبر این رویداد به گوششان رسیده و قصد داشتند که ما را به ساختمان شستشوی مغزی ببرند. همچنین قصد داشتند که در صورت امتناع ما از رفتن، خودرویمان را ضبط کنند. میخواستم برای جلوگیری از آزار و شکنجه دوباره خانه را ترک کنم. اما بعد فکر کردم: "چرا باید همینطوری خانه را ترک کنم؟ چه میشود اگر آنها دوباره برای گرفتن من بیایند؟" متوجه شدم که آنها همچنان میآیند تا زمانی که حقایق فالون گونگ را درک کنند. بنابراین متوجه شدم که نمیتوانستم آنجا را ترک کنم و زمانی که آنها میآیند باید حقایق را برای آنها روشن کنم. چند بار ترسم ظاهر شد، اما هر بار که اینطور میشد به سخنان استاد فکر میکردم،
"گاهی اوقات هنگامی که افکار یک مرید دافا کاملاً درست هستند، خدایی صالح یا عناصر صالحی هستند که حضور دارند، که در نقش قویتر کردن افکار درست او عمل میکنند." ( مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند- آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای منطقهی شهری واشنگتن دیسی ۲۰۱۱)
بلافاصله با این فکر نظم و ترتیبهای نیروهای کهن را نفی کردم، "من یک مرید دافا هستم از چه چیزی بترسم؟" پس از اینکه این افکار ظاهر میشدند، فوراً ترسم ناپدید میشد. باورم راسختر، افکار درستم قویتر و میدان انرژیام بزرگتر میشد. چنانکه متوجه شدیم، تلاش آنها برای فرستادن ما به مرکز شستشوی مغزی بینتیجه ماند.
با این حال، زمانی که افرادی از کمیته محله مرا تحت نظر داشتند تا از حضورم در منزل اطمینان پیدا کنند، قدری مطیع و سربزیرتر بودم.
استاد بیان کردند،
"هر چه باشد، یک تزکیهکننده یک انسان عادی نیست. بنابراین چرا جنبهای از شما که سرشت اصلیتان است فا را اصلاح نمیکند؟" ("شرح دادن فا" نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
به این درک رسیدم که دلیل اینکه اغلب در خانه مورد آزار و اذیت افرادی از کمیته محله قرار میگرفتم این بود که به نیروهای کهن اجازه میدادم به سمتم بیایند. بنابراین، وقتی بار دیگر آمدند، با تندی به آنها گفتم، "اینکه اغلب مرا تحت نظر دارید، نقض قانون است. من شهروندی مطیع قانون هستم و قانونی را نقض نمیکنم. آنچه شما در حال انجامش هستید غیرقانونی است. شما افرادی را تحت نظر قرار میدهید که تلاش میکنند با انجام تمرین فالون گونگ افراد بهتری شوند و آنهایی که در حال انجام کارهای بد هستند را به حال خودشان رها میکنید." آنها بدون گفتن کلمهای آنجا را ترک کردند و دیگر هرگز در خانهام دیده نشدند. بعدها وقتی افراد کمیته محله و اداره پلیس مرا در خیابان میدیدند، سلام و احوالپرسی میکردند.
در روند عبور از سد مداخلۀ شیطانی، ایمانی راسخ به استاد و فا را تزکیه کردهام. هر مرحله از تزکیهام تحت حمایت و هدایت بزرگوارانۀ استاد طی شد.
اصلاح فا به پایان نرسیده است و بسیاری از موجودات ذیشعور در انتظار نجات هستند. در مدت باقیمانده از این زمان محدود، خودم را با افکار و اعمال درست اداره میکنم. تمام کارهایم را از صمیم قلب انجام میدهم، هر گام را به طور راسخ میپیمایم و مأموریتم را صادقانه به اتمام میرسانم. به استاد ارجمند ادای احترام میکنم!