(Minghui.org)
کسب دافا چقدر عالی است
در اواخر سال ۱۹۹۶ از طریق شغلم با پزشکی آشنا شدم. او تأثیر بسیار خوبی بر من گذاشت. با تمام بیمارانش خواه افرادی صاحبمنصب بودند یا کشاورز، مهربان بود. یکبار دیدم که یکی از ابتداییترین و ارزانترین داروهای چینی را برای شخص میانسالی که بهمنظور انجام یک سری کارهای موقتی به شهر آمده بود، تجویز کرد. پس از محاسبه کل هزینه، بیمار متوجه شد که هنوز از عهدهی پرداخت آن برنمیآید. پزشک مقداری پول از جیب خود بیرون آورد و باقی را پرداخت کرد.
این مسأله برایم خیلی عجیب بود و در تعجب بودم که چطور هنوز چنین مردم مهربانی وجود دارند. بعداً به من گفت که فالون گونگ را تمرین میکند. او برایم توضیح داد که فالون گونگ یک تمرین تزکیهی پیشرفته از مدرسهی بودا است که به مردم میآموزد جذب اصول کیهان، حقیقت- نیکخواهی- بردباری شوند. در همان حال که تمرینکنندگان اخلاقیات خود را رشد میدهند، پیشرفتهای معجزهآسایی در وضعیت سلامتی خود تجربه میکنند. نسخهای از کتاب جوآن فالون را بر روی میزش دیدم، آن را برداشتم و نگاهی به آن انداختم. اولین چیزی که دیدم، عکس استاد لی بود. با خود فکر کردم، چه چهرهی نیکخواه، درستکار و بامحبتی. شروع به خواندن کردم. مطالب توضیح داده شده در کتاب را بسیار عقلانی یافتم. هرچه آن را بیشتر میخواندم کمتر تمایل داشتم آن را زمین بگذارم. ناگهان خیلی از اصول زندگی و خیلی از پدیدههای طبیعی که علم نمیتوانست آنها را توضیح دهد و برایم معما شده بودند را درک کردم.
یک نسخه از جوآن فالون را تهیه کردم و همچنین پنج مجموعه تمرین زیبا و دلپذیر را یاد گرفتم. اخلاقیاتم را بر اساس اصول دافا تزکیه کردم. در مدتزمانی کوتاه تغییر چشمگیری را در هر دوی ذهن و بدنم تجربه کردم. از ناراحتیهای عصبی و بیماریهای زنان که سالها باعث آزارم شده بود، بهبود یافتم. خلق و خویم بهتر و ذهنم آرام شد. روابط تیرهام با مردم بهتدریج خوب شد. این تمرین باعث بهبودی در هر جنبهای از زندگیام شده بود. از آن زمان تاکنون در حال تزکیه بودهام.
در اینجا تمایل دارم به مطلبی اشاره کنم. حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) دروغهای پلید بسیاری را دربارهی فالون گونگ ساخت تا مردم را فریب دهد. یکی از این دروغها مدعی بود که فالون گونگ خرافات بوده و خوراکی معنوی برای مردمی است که در وضعیت مالی سختی قرار دارند، نادانند و یا از زندگی خود ناامید شدهاند. این حرف تماماً پوچ و بیمعنی است. از میان افرادی که در آن زمان فالون گونگ را در چین تمرین میکردند، بیش از نیمی از آنها از جریان اصلی جامعه بودند. من و آن پزشک نمونههای خوبی بودیم.
مادر شوهر: تو مهربان شدهای
بعد از اینکه با همسرم ازدواج کردم، اغلب در مسائل خانوادگی با مادر شوهرم ناسازگاری داشتم. چون تحصیلات کمی داشت تا حدی به دیدهی تحقیر به او نگاه میکردم. جلوی رویش نمیگذاشتم متوجه آن بشود، اما پشت سرش از صحبت کردن دربارهی او خودداری نمیکردم. ظاهراً بهخوبی با هم سر میکردیم، اما در واقع رابطهمان تیره بود.
پس از اینکه دافا را تمرین کردم، آنچه را که در جوآن فالون آموزش داده شده بود دنبال کردم:
"البته، در تزکیه در بین جامعهی مردم عادی، باید به والدین خود احترام بگذاریم و فرزندانمان را تربیت کنیم. در هر شرایطی، باید با دیگران خوب و با مردم مهربان باشیم، چه رسد به اعضای خانوادهمان. ما باید با همه به یکسان برخورد کنیم، با والدین و فرزندانمان خوب باشیم و همیشه رعایت حال دیگران را بکنیم. چنین قلبی خودخواه نیست، بلکه قلبی نیکخواه است – آن نیکخواهی است." (جوآن فالون)
من از صمیم قلب به مادر شوهرم احترام میگذاشتم. هر بار که به خانه میآمدم، با او سلام و احوالپرسی نموده و قبل از خروج از خانه مؤدبانه از او خداحافظی میکردم. در تهیهی غذا به او کمک کرده و آخر هفتهها خانه را تمیز میکردم و زمانی را نیز به صحبت کردن با او اختصاص میدادم. در طی سال نو چینی و یا تعطیلات و در روز تولدش، سخاوتمندانه هدایایی را به او میدادم و دیگر نگران نبودم که چقدر برایم هزینه برمیداشت. تمام این تغییرات چنان ناگهانی اتفاق افتاد که مادرشوهرم در آغاز فکر میکرد که برای چاپلوسی هستند.
یک روز مادر شوهرم به پدر شوهرم گفت که نمیداند در کدام زندگی آنقدر تقوا جمع کرده است که چنین عروس خوبی دارد. به او گفتم که تمرین فالون گونگ را شروع کردهام و استاد لی هنگجی به تمرینکنندگان آموخته است که خود را با اصول جهانی حقیقت- نیکخواهی- بردباری همسو و یکی کنند، خودخواه نباشند و در انجام کارها دیگران را درنظر بگیرند. مادر شوهرم گفت، "بله، من این را دیدم. تو بعد از اینکه تمرین را شروع کردی مهربان شدهای." یکبار به من گفت که یکی از همسایگانمان از او مشورت خواسته است. همسایه از او پرسیده بود که چرا خانوادهی ما اینقدر آرام است و ما جنگ و دعوا نداریم. او گفته بود به این دلیل است که عروسش بسیار خوب است.
مشتری میگوید، "اگر همه مثل تو بودند جامعه عالی میشد"
در محل کارم سِمتی مدیریتی داشتم و تصمیمگیری در زمینه اینکه محصولات کدام فروشنده را خریداری کنیم و همچنین تأیید کردن هزینهها برای پرداخت، جزو اختیارات من بودند. قبل از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کنم، همرنگ جماعت بودم. رشوهها را قبول میکردم و به دیگران هم رشوه میدادم. هزینههای خرید وسایل برای خانوادهام را از محل کار برداشت میکردم و رشوه از طرف اربابرجوع را میپذیرفتم. حقیقتاً کارمای زیادی بهدست آوردم. پس از اینکه تمرین دافا را شروع کردم، رابطهی بین از دست دادن و بهدست آوردن را درک کردم و متوجه شدم که در حقیقت تمامی مشکلات سلامتیام بهوسیلهی کارما ایجاد شده بودند. خصوصیات اخلاقیام بهبود یافت و بهتدریج آن عادات بد را رها کردم. دیگر از پول شرکت برای مصارف شخصیام استفاده نمیکردم و رشوههایی را که قبلاً گرفته بودم برگرداندم. قانونی برای تمام مشتریانم گذاشتم: بهدلیل اینکه فالون دافا را تمرین میکنم، نمیتوانم چیزهایی را که متعلق به من نیست قبول کنم، پس قیمت را به حداقل کاهش دهید و احتمال رشوه دادن را از بین ببرید. برای برخی از مشتریانم انجام خواستهام آسان نبود، درنتیجه هنوز قیمتهایشان را به حداقل کاهش نداده بودند و اصرار داشتند که به من رشوه دهند. گاهی اوقات واقعاً قادر نبودم رشوهای را رد کنم درنتیجه پروژه را به رئیسم واگذار میکردم. برخی از مشتریانم با من مانند دوستشان برخورد میکردند و بههنگام سال نوی چینی با هدایایی به ملاقاتم میآمدند. اگر نمیتوانستم آنها را رد کنم، با هدایای مشابهی جبران کرده و قدردانی خود را اظهار میکردم.
مشتریانم به من میگفتند، "تو فوقالعادهای. اگر همه مثل تو بودند این جامعه عالی میشد." به آنها گفتم که این فالون دافا است که به من یاد داد به این صورت رفتار کنم. آنها از طریق من متوجه شدند که تمرینکنندگان فالون گونگ درستکار هستند و همچنین زندگیهای فاسد مقامات اطرافشان را دیدند. بنابراین دیگر آن دروغهایی را که توسط ح.ک.چ پخش شده بود باور نمیکردند. وقتی به آنها گفتم که آسمان ح.ک.چ را ازبین خواهد برد و مردم برای تضمین امنیت خود در آینده باید از ح.ک.چ خارج شوند، با خوشحالی قبول کردند.
رئیسم گفت، "من جلسهای را برای همسرانمان ترتیب خواهم داد تا این امکان را فراهم کنم که از شما یاد بگیرند"
قبل از اینکه دافا را تمرین کنم، تحت تأثیر الحاد قرار داشتم و همچنین با ایدههایی دربارهی آزادی زنان تحت آموزش قرار گرفته بودم. همیشه میخواستم با شوهرم برابر باشم. انجام ذرهای از کارهای خانه باعث میشد این احساس را داشته باشم که متحمل بیعدالتی شدهام. من فقط دربارهی بهدست آوردن فکر میکردم، ولی هرگز توجهی به فداکاری و بخشش نداشتم. اگر شوهرم کارهای خانه را انجام نمیداد با او جر و بحث میکردم. بعد از تمرین دافا، از آنچه استاد آموزش داد پیروی کردم، که ما هرکجا هستیم باید انسانهای خوبی باشیم. دیگر زمانیکه شوهرم کارهای خانه را انجام نمیداد گله و شکایت نمیکردم و همهی وظایفم را در امور خانهداری بهطور کامل انجام میدادم.
دیگر با همکارانم نمینشستم تا دربارهی اینکه چقدر شوهرانمان تنبل هستند، صحبت کنیم. آنها احساس عجیب و غریبی در این باره داشتند، تا جایی که از من پرسیدند چرا دیگر به گفتگوی آنها ملحق نمیشوم. با لبخند گفتم، "یک زن باید به شوهرش کمک کند، فرزندش را آموزش دهد و به امور خانه رسیدگی کند." آنها اعتراض کردند و فکر کردند که این شأن و مقام زن را پایین میآورد. پاسخ دادم که این زنان را پایین نمیآورد. توضیح دادم که در گذشته، هر روز با شوهرم بر سر کارهای خانه جر و بحث میکردم و این رفتارم مشکل را حل نکرد. شوهرم باز هم آنچه را که نمیخواست انجام نمیداد و من ناراحت میشدم و حتی بیمار شده بودم. بعد از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کردم، متوجه شدم که باید فرد خوبی باشم. بنابراین دیگر با او جر و بحث نکردم. شوهرم تحت تأثیر این رفتارم قرار گرفت و شروع کرد تا به من احترام بگذارد. گاهی اوقات او باملاحظه شده و از من میپرسید که آیا از انجام کارهای خانه خسته شدهام. درحال حاضر او جورابها و زیرپوشهای خودش را میشوید. من خوشحالتر هستم. از همکارانم پرسیدم که آیا هنوز فکر میکنند که شأن و مقامم پایین آمده است.
با شنیدن آنچه که گفتم، رئیسم به شوخی گفت که جلسهای را برای همسرانشان ترتیب خواهد داد تا این امکان را برایشان فراهم آوردکه از من یاد بگیرند و بگذارد که تجربیاتم را با آنها بهاشتراک بگذارم. من گفتم دربارهی اینکه فالون گونگ به من آموخت که یک انسان باشم صحبت خواهم کرد. سپس شعر "یک انسان بودن" را از هنگ یینِ استاد برای آنها خواندم. یکی از همکارانم بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. از من درخواست کرد تا شعر را برایش بنویسم و آن را روی میزش قرار داد. تمایل دارم شعر را اینجا بیاورم و امیدوارم که برای شما نیز مایه سعادت باشد.
یک انسان بودن
کسی که در پی شهرت است، تا لحظهی مرگ در رنجش است،
کسی که در پی منفعت است، خانواده را طرد میکند؛
کسی که در پی احساسات است، آزردگی را برای خود به همراه میآورد،
بهتلخی با دیگران مبارزه میکند، در طول دورهی زندگی کارما جمع میکند.
بهدنبال شهرت نیست- لذت از فراغت، احساس خرسندی،
بر منفعت تأکید نمیکند- یک انسان صالح نیکخواه؛
تحت تأثیر احساسات قرار نمیگیرد- قلبی شفاف با امیالی اندک،
با نیکخواهی خودش را تزکیه میکند، در طول دورهی زندگی تقوا جمع میکند.
(هنگ یین)
یکی از مشتریانم که برای سالها او را ندیده بودم: تو خیلی خارقالعاده هستی
برای بیش از ده سال است که فالون دافا را تمرین کردهام. قدرت معجزهآسایش در سلامت و تندرستی در قالب تغییراتی در بدنم متجلی شده است. از زمانیکه تمرین را شروع کردم به خوردن یک قرص هم نیاز پیدا نکردهام. چهرهام خیلی خوب بهنظر میرسد و لکهای روی صورتم ناپدید شدهاند. همکاران خانمم از من پرسیدند که چگونه پوستم را چنین خوب نگه داشتهام. به آنها گفتم من مشغولتر از این هستم که زمانی را برای مراقبت از پوستم صرف کنم. دلیل آن این است که فالون گونگ را تمرین میکنم. این قانون بزرگ کیهان است که هر دوی بدن و ذهن را تزکیه میکند و باعث میشود تمرینکنندگان جوانتر بهنظر آیند. آنها مرا تحسین کردند.
اخیراً بهطور ناگهانی با یکی از مشتریانم که برای سالها او را ندیده بودم برخورد کردم. در گذشته واقعیتها را دربارهی فالون گونگ برای او توضیح داده بودم، اما او کاملاً متقاعد نشده بود. یکی از اقوامش فالون گونگ را تمرین میکرد و فرد مهربانی بود. آن فرد بهعنوان یک مقام ارشد در شرکتی مشغول به کار بود، اما در سال ۱۹۹۹، زمانیکه ح.ک.چ آزار و شکنجهی فالون گونگ را آغاز کرد، بهخاطر ادامه دادن تمرین و کنار نگذاشتن آن، به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. مشتریام باور داشت که فالون گونگ به مردم میآموزد که مهربان باشند، اما متحیر بود که چرا آشنایش درنهایت به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده بود، چراکه به افراد خوب باید پاداش داده شود. به او گفتم که ح.ک.چ زادهی خشونت است. بهمنظور حفظ حکومت نامشروعش، تاریخ را تحریف کرد، داستانهایی را جعل کرد، جنبشهای مختلفی را برای شستشوی مغزی مردم به راه انداخت، با استبداد بر مردم حکومت کرد و فرهنگ سنتی چین را نابود کرد. استاد لیهنگجی در ۱۳ می سال ۱۹۹۲، فالون دافا را به عموم معرفی کرد و برکت و خوشبختی را برای مردم به ارمغان آورد. فالون دافا به مردم آموخت که با اصول جهانیِ حقیقت- نیکخواهی- بردباری همسو شوند. سطح اخلاقیات مردم را ارتقاء داد، به مردم در کسب سلامتی کمک کرد و خانوادههای بسیاری را که در آستانهی ازهمپاشیدگی بودند نجات داد. ح.ک.چ و جیانگزمین که هردوی آنها متکبر و بیقانون بودند، نتوانستند این را تحمل کنند. نیکی و شرارت نمیتوانند در کنار هم وجود داشته باشند. جیانگزمین از ح.ک.چ استفاده کرد و با انواع روشهای شیطانی توسعهیافته در سراسر تاریخ و در اطراف جهان فالون گونگ را مورد آزار و شکنجه قرار داد. او در آزار و شکنجهی تمرینکنندگان فالون گونگ این استراتژی را پیاده کرد: "شهرت و اعتبارشان را خراب کنید، آنها را ورشکست کنید و بدنهایشان را نابود کنید". آسمان این را تحمل نخواهد کرد. ما سابقاً سوگند میخوردیم که زندگیمان را وقف کمونیسم میکنیم. زمانیکه نیروی حقیقت و درستی در آیندهای نزدیک ح.ک.چ شیطانی را از بین میبرد، کسانی که از ح.ک.چ خارج نشدهاند همراه با آن به مصیبت دچار خواهند شد.
مشتریام همچنان سرش را تکان میداد. ناگهان به من نگاه کرد و گفت، "آه، تو خیلی خارقالعاده هستی! هیچ لکی روی صورتت نداری و با وجود اینکه سالهای زیادی است که تو را ندیدهام، هنوز خیلی جوان بهنظر میرسی. حتی اگر به مردم بگویی که ۲۰ ساله هستی باور خواهند کرد. آیا این واقعاً نتیجهای از تمرین کردن فالون گونگ است؟" گفتم بله. حقیقت- نیکخواهی- بردباری اصول جهان هستند. این قانون بودا است که شگرفی و تحسینبرانگیزی را برای مردم به ارمغان میآورد. من صمیمانه به آن باور دارم و خودم را با اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری منضبط کردهام. بنابراین سلامتیام بهبود یافت و همچنین زیباتر شدم. او صحبتم را تأیید کرده و تکرار کرد که به افراد خوب پاداش داده میشود.
نیت قلبی
از زمان کودکی با تئوری الحاد ح.ک.چ آموزش دیده بودم. نمیدانستم که پنج هزار سال فرهنگ چینی برگرفته از الهیات است و احترامی برای آسمان، زمین و انسانها قائل نبودم. قبل از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کنم، بسیاری از عادات بد مانند تنبلی، حسادت و غرور در من رشد کرده بود و برای نفع شخصی رقابت و مبارزه میکردم. دروغ میگفتم و چاپلوسی رئیسم را میکردم و به دیگران با دیدهی تحقیر نگاه میکردم. فلسفهی مبارزه و کشمکش ح.ک.چ ازمن فرد خودخواهی ساخته بود که در قلبش فاقد نوعدوستی و انسانیت بود. از عناوین مختلفی که نشانهی تعریف و تمجید و احترام بود لذت میبردم. از آنجا که میدانستم چگونه در زندگی راهم را باز کنم و رضایت دیگران را بهدست آورم، اطرافیانم مرا بهخاطر عالی و برتر بودن ستایش میکردند. اما در واقع زندگی خستهکنندهای داشتم. هردوی بدن و ذهنم خسته بودند.
بعد از مطالعهی جوآن فالون ناگهان آگاه شدم. استاد میگویند،
"بهعنوان یک انسان، فقط اگر از سرشت جهان، حقیقت، نیکخواهی، بردباری، پیروی کنید، فقط در این صورت است که میتوانید خود را یک شخص خوب بنامید. شخصی که از این سرشت منحرف میشود، کسی است که واقعاً بد میباشد. شاید در محل کار یا در اجتماع کسی بگوید که بد هستید اما شاید واقعاً بد نباشید. یا شاید کسی بگوید که خوب هستید. شاید برعکس واقعاً خوب نباشید." (جوآن فالون)
استاد همچنین میگویند،
"بر طبق مدرسهی بودا، چیزهایی که برای مردم عادی اتفاق میافتد، همگی رابطههای از پیش تعیین شده دارند، برای مردم عادی چیزهایی مثل تولد، پیری، بیماری و مرگ، درست حقیقتی از زندگی هستند. مردم بیماری و سختیهایی دارند فقط بهخاطر اینکه کارهای بدی در گذشته انجام دادند و کارما ایجاد کردند..." (جوآن فالون)
در گذشته به دیگران کمک میکردم و با گرمی و مؤدبانه با آنها رفتار میکردم. این کار را به هدف کسب شهرت و خوشنامی یا گذاشتن تأثیری مثبت بر روی رئیسم انجام میدادم، اما من حقیقتاً به دیگران احترام نمیگذاشتم. در طلب بهدست آوردن چیزهایی بودم. بعد از مطالعهی دافا، یادگرفتم که چگونه قلباً انسان خوبی باشم. یادگرفتم که عاری از خودخواهی باشم و یادگرفتم که اول دیگران را در نظر بگیرم.
زمانیکه حقیقتاً خصوصیات اخلاقیم را بر طبق اصول فالون دافا تزکیه کردم، وضعیت ناپایدار سلامتیام بهبود یافت و از یک بدن عاری از بیماری بهرهمند شدم. دیگر علیه همکارانم توطئهچینی نکردم و به رابطهی تیره و تار با آنها خاتمه دادم. اکنون با دیگران با صداقت رفتار میکنم و هر روز خوشحال هستم. زمانیکه همکلاسیها یا دوستانی که برای مدتی طولانی مرا ندیدهاند از من میپرسند که آیا هنوز فالون گونگ را تمرین میکنم، همیشه با افتخار پاسخ میدهم، "تمرین فالون گونگ بزرگترین خوشی و لذت در زندگی من است. با فرصتی روبرو شدهام که هر هزاران سال یکبار دست میدهد، بنابراین چگونه میتوانم آن را تمرین نکنم؟"
قبل از اینکه نوشتن این مقاله را به پایان برسانم، میخواهم از صمیم قلبم بگویم، "دوست عزیزم، لطفاً قدر این فرصت زودگذر را بدان. لطفاً عجله کن تا از حقیقت دربارهی فالون دافا آگاه شوی!"