(Minghui.org) استاد بیان کرد،
"شاگردان زیادی داریم که از طریق تزکیهی پیوسته، واقعاً بهسرعت رشد کردهاند. بهصورت یک کل، شما مخصوصاً در زمینهی رشد با یکدیگر و همکاری با هم، بهتر و بهتر عمل کردهاید. اکنون ارتباط پیدا میکند که چگونه مسائلی را که باید در حال حاضر انجام شود، میتوانید بهتر و پسندیدهتر انجام دهید". ("آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در کنفرانس فا در فیلادلفیا، ایالات متحده")
با فکر کردن درباره سخنرانی استاد، دریافتم که از زمانی که تزکیهی دورهی اصلاح فا آغاز شد، اکثر اوقات قادر بودهام که به همتمرینکنندگان کمک کنم و با همدیگر رشد کنیم. در اینجا مایلم تا دربارهی سالهای طولانی سفر تزکیهام به استاد گزارش دهم.
من در مارس ۱۹۹۷ به تزکیهی دافا روی آوردم. بیش از یک دهه تزکیه کردهام و با گذشت هر روز سلامتیام بهبود یافته است. اینها همگی موهبتهایی هستند که توسط دافا داده شدهاند. سپاسگزارم استاد!
۱. هدایت همتمرینکنندگان به قدم پیشگذاشتن و نجات موجودات ذیشعور
پس از اینکه آزار و شکنجه در ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹ آغاز شد، بیشتر تمرینکنندگان اطرافم از قدم پیشگذاشتن و اعتباربخشی به فا میترسیدند. یک تمرینکننده به نزدم آمد و از او پرسیدم: "اگر دافا برایت سودمند بوده آیا نباید قدم پیش گذاری و برای دافا صحبت کنی؟ اگر مریدان دافا در صحبت کردن برای دافا مصر باشند، طولی نخواهد کشید که همه درکی درست از دافا بهدست میآورند".
هنگامیکه آزار و شکنجه آغاز شد، تمرینکنندگان را ترغیب کردم تا حقیقت را روشن کنند. بعدها وقتی منطقهی محلی ما یک محل تهیهی مطالب را تأسیس کرد، اغلب با همتمرینکنندگان در خانوادهام بیرون میرفتیم تا مطالب را پخش کنیم.
اگرچه بسیاری از تمرینکنندگان اطرافم از اینکه مورد آزار و شکنجه قرار گیرند، میترسیدند و تمایلی نداشتند که مطالب را پخش کنند، اما ترغیبشان میکردم تا قدم پیش گذارند و سه کار را انجام دهند. شروع کردم تا یکی پس از دیگری به همتمرینکنندگان کمک کنم. در ابتدا همتمرینکنندگان را در شب همراهی میکردم و اجازه میدادم که در هر بار فقط یک نسخه از مطالب را بیاورند. پس از اینکه آن نسخه را پخش میکردند، برمیگشتند و نسخهی دیگری از مطالب را میگرفتند. بهتدریج تمرینکنندگان شروع کردند تا مطالب بیشتر و بیشتری را حمل کنند با شروع از یک نسخه به چند نسخه و نهایتاً تا دهها نسخه. سرانجام حتی در روشنایی روز، چند صد نسخه از مطالب روشنگری حقیقت را بین عابرین در خیابان پخش میکردیم.
بعداً، پیشرفت اصلاح فا ما را ملزم کرد که به مردم چین توصیه کنیم از سازمانهای ح.ک.چ بیرون بیایند. در ابتدا، نمیدانستم چطور اینکار را انجام دهم، اما بهخاطر آوردم که استاد به تمرینکنندگان نیرو میبخشد. بنابراین شروع کردم تا به مردم توصیه کنم از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند و همچنین به همتمرینکنندگان کمک کردم تا قدم پیش گذارند و این کار را انجام دهند.
۲. باز کردن یک مکان تهیهی مطالب و با خردمندی به همتمرینکنندگان کمک کردن
چند سال پیش، همتمرینکنندگان در یک مکان بزرگ تهیهی مطالب در منطقهام، ربوده شدند، بنابراین خواستم تا یک محل تهیهی مطالب تأسیس کنم. اما دو دل بودم زیرا هویت بسیاری از همتمرینکنندگانی که در محل تهیهی مطالب کار میکردند توسط همتمرینکنندگان تحت فشار فاش شده بود. بهعلاوه، در منطقهی محلی ما هیچ تمرینکنندهای وجود نداشت که تمایلی به تهیهی مطالب داشته باشد.
استاد بیان کرد،
"تزکیه سخت است. آن سخت است زیرا حتی هنگامی که فاجعهی وحشتناکی وارد میشود، حتی وقتی که شیطان با دیوانگی آزار و اذیت میکند و حتی وقتی زندگیتان در معرض خطر است، هنوز مجبورید بتوانید مسیر تزکیهتان را بهطور استوار ادامه دهید بدون اینکه اجازه دهید هر چیزی در اجتماع بشری با قدمهایی که در مسیر تزکیهتان بر میدارید تداخل ایجاد کنند." ("مسیر" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)
مصمم شدم که صرفنظر از اینکه چقدر سخت باشد، باید محل تولید مطالب را بهدرستی و بهخوبی سازماندهی کنم. در نظر داشتم تا مطالب را در منزل دایر کنم، اما نمیخواستم چیزی را که انجام میدادم از اعضای خانوادهام مخفی کنم. از استاد خواستم تا در این موضوع به من نیرو ببخشد و هنگامی که ایدهام را به خانوادهام گفتم هیچ کسی با من مخالفت نکرد. یک تمرینکننده با مهارتهای فنی، یک کامپیوتر برایم فرستاد و همسرم یک پرینتر خرید و آن را به خانه آورد. هنگامی که آن تمرینکنندهای که مهارتهای فنی داشت به من نشان میداد که چه کار کنم، پسرم نیز تماشا کرد و یاد گرفت. پسرم به من گفت: "من جوانم و توانایی بیشتری در یادگیری دارم. در چیزهایی که نمیتوانی یاد بگیری کمکت خواهم کرد". هر زمان که نیاز به خرید وسایلی دارم یا باید دستگاه را تعمیر کنم خانوادهام ترتیبش را میدهند. هنگامی که سرم شلوغ است، کمکم میکنند، بنابراین عملکرد روان و بدون مانع محل تهیهی مطالب خانهمان تضمین شده است.
سه بار در هفته، همتمرینکنندگان میآیند تا با همدیگر فا را مطالعه کنیم. به این دلیل که تهیهی هفتهنامهی مینگهویی بدون وقفه انجام میشود و همچنین مقالات تبادل تجربه را از مینگهویی برای همتمرینکنندگان پرینت میگیرم تا بخوانند، همتمرینکنندگان در منطقهمان قادرند تا پیشرفت اصلاح فا را دنبال کنند.
در طی روند تهیه و انتقال مطالب چیزهای زیادی اتفاق افتاد. گاهی اوقات همتمرینکنندگان مطالب بیشتری میخواستند و گاه مطالبی کمتر. زمانهایی وجود داشت که آنها در ابتدا مطالبی را میخواستند ولی بعد تصمیم میگرفتند که مطالب را نگیرند. اما من دیگر مطالب را پرینت کرده بودم. در یک مرحله دیگر نمیخواستم کار تهیهی مطالب را ادامه دهم. با این وجود استاد هر بار مرا روشن و آگاه کرد، و فکر کردم، "آیا این مداخله هیچ ارتباطی به من دارد؟ ما مریدان دافا هستیم و آمدهایم تا با همدیگر استاد را در اصلاح فا یاری کنیم، چطور فاصلهای را که نیروهای کهن سعی میکنند بین مریدان دافا بهوجود آورند تشخیص نمیدهیم؟ مهم نیست یک تمرینکننده چقدر بد رفتار میکند، آن سرشت واقعی او نیست.
استاد از ما میخواهد که هر وقت با تنشها و ناسازگاریها مواجه میشویم، درونمان را جستجو کنیم. اگر نتوانیم آرام و صلحجو باشیم آیا آن نمایشی از ذهنیت رقابتجویی نیست؟ بنابراین سریعاً افکار بشریام را کنار گذاشتم.
۳. دایر کردن یک گروه مطالعهی فا و کمک به همتمرینکنندگان برای پشت سر گذاشتن آزمایش مهلک
خیلی از همتمرینکنندگان در منطقهام سواد خواندن ندارند و درکشان از فا مبهم است، بنابراین بهآرامی رشد میکنند و اغلب با استفاده از طرز تفکر بشری دربارهی سه کار میاندیشند. بنابراین دربارهی ایجاد یک گروه مطالعهی فا فکر کردم تا به همتمرینکنندگان کمک کنم. اما فکر میکردم اگر یک گروه مطالعهی فا را ایجاد کنم قادر نخواهم بود در شب کار کنم. اما مهمتر این بود که یک محل تهیهی مطالب در خانهام داشتم. باید چه کار میکردم؟
فای استاد را بهخاطر آوردم:
"در مورد موجودات انسانی... وقتی یک موجود بتواند امروز در تاریخ فا را کسب کند، این چیزی عادی نیست - او بسیار خوشبخت است! اما به محض اینکه او فا را از دست بدهد، آیا میدانید با چه چیزی مواجه میشود؟ واقعاً وحشتانگیز است، زیرا وقتی او در تعهد به مسئولیتهای بزرگ و مأموریتهای عظیمی که بهعهدهی او گذاشته شد شکست بخورد، آنگاه، بر طبق آن، مثل معکوس کمال یک شخص است و او واقعاً مجبور خواهد بود وارد دروازهی بدون زندگی [یا نیستی] شود. شما افراد نمیتوانید فقط بروید و یک شخص را بدون اینکه بهاندازهی کافی سخت سعی کرده باشید رها کنید. بدون توجه به اینکه کسی چه نوع اشتباهی را مرتکب شده است، یا او چه نوع شخصی است، هنوز میخواهم به او فرصتی بدهم. البته، با این همه، در اجتماع انسانی شماری از افراد هستند که دیگر به اندازهی کافی خوب نیستند، بنابراین بگذارید باشند. امروز بهطور عمده درحال گفتن این هستم که مريدان دافایمان نیاز دارند که بهتر عمل کنند و ما باید آنهایی را که فا را کسب کردهاند عزیز شماریم." ("آموزش فا در کنفرانس شیکاگو ۲۰۰۴")
متوجه شدم که رشد تمرینکنندگان بسیار مهم است. کارم را کنار گذاشتم و یک گروه مطالعهی فا ایجاد کردم تا به همتمرینکنندگان کمک کنم. به همراه تمرینکنندگان دیگر افکار درست میفرستادیم، فا را مطلعه میکردیم، تبادل تجربه میخواندیم و همدیگر را تشویق میکردیم تا به درون نگاه کنیم. همه توانستند بهسرعت رشد کنند.
تمرینکنندهی "ب" در گروه مطالعهمان برای مدتی طولانی تزکیه کرده است. برخلاف همتمرینکنندگان دیگر که پس از انجام تمرینها یا فرستادن افکار درست احساس گرما میکنند، او احساس سرما میکرد. تمرینکنندهی "الف" تصمیم گرفت که به تمرینکنندهی ب کمک کند. یک روز بعدازظهر، تمرینکننده الف پیشنهاد داد که همگی، تمرینکنندهی ب را احاطه کنند و افکار درست بفرستند. بعد از مدتی فرستادن افکار درست تمرینکنندهی الف دید که تعداد زیادی اهریمن فاسد در بدن تمرینکنندهی ب نابود شدند. هنگامی که با دقت در سطحی عمیقتر نگاه کرد پیرمردی را در میدان بعدی تمرینکنندهی ب دید. تمرینکنندهی الف خواست تا پیرمرد را نابود کند، بنابراین به فرستادن افکار درست ادامه داد. همتمرینکنندگان دیگر درگروه مطالعهی فا احساس کردند که درست نیست فرستادن افکار درست را ادامه دهند، بلکه باید به تمرینکنندهی ب اجازه دهند تا با استفاده از فای استاد و با راه حلی نیکخواهانه درارتباط با پیرمرد عمل کند. تمرینکنندهی الف طوری دیگر فکر میکرد و گفت: "باید سریعاً به تمرینکنندهی ب کمک کنیم زیرا بدنش بیمار است". بنابراین به فرستادن افکار درست بهسوی تمرینکنندهی ب ادامه داد.
آن شب وقتی تمرینکنندهی الف در خانه بود، دید که نیروهای کهن شدیداً سعی میکنند تا روح اصلیاش را به یک وسیلهی آهنی بزرگ ببندند و روحش را جدا کنند، اما او حاضر نبود که جدا شود. پیوسته استاد را صدا میزد تا او را نجات دهد اما استاد پاسخی نداد. فکر کرد، "چرا استاد از من مراقبت نکرد؟ کجا اشتباه کردهام؟ باید به درون نگاه کنم". در آن زمان، بدن فیزیکیاش شروع کرد که دوباره آگاهیاش را بهدست آورد و توانست حرکت کند. خودش را بررسی کرد و فکر کرد، کجا اشتباه کردهام؟
در سپیدهدم روز بعد، با من تماس گرفت تا دربارهی وضعیتش به من بگوید. من و یک تمرینکنندهی دیگر تصمیم گرفتیم کمکش کنیم. چون تمرینکنندهی الف در یک منطقهی روستایی دورافتاده زندگی میکرد، پس از طی مسافتی طولانی با دوچرخه به خانهاش رسیدیم. او تجربهی شب قبلش را شرح داد و ما به همراه او برای مدتی طولانی افکار درست فرستادیم. وقتی فا را مطالعه میکردیم تمرینکنندهی الف به این درک روشن شد، "آن به این دلیل بود که کمک کردم تا بیماریهای دیگران را درمان کنم. فقط استاد قادر است ما را به سطحی بالا هدایت کند. من چه صلاحیتی برای انجام این کار دارم؟ آیا عملکردم خارج از مسیر نبوده است"؟ پس از تشخیص این، تمرینکنندهی الف بلافاصله جلوی عکس استاد زانو زد و اشتباهش را پذیرفت. دیدیم که رنگ چهرهاش فوراً بهتر شد. چند روز به طور پیوسته به خانهی تمرینکنندهی الف رفتیم و او روز به روز بهتر میشد.
۴. از بین بردن وابستگی ترس و کمک به همتمرینکنندگان برای مخالفت با نظم و ترتیبهای نیروهای کهن
مدت زمانی بود که سخت تلاش میکردم تا به تمرینکنندهی "پ" کمک کنم تا از مسیر نظم و ترتیبهای نیروهای کهن بیرون بیاید. هنگامی که به تمرینکنندهی پ کمک میکردم تا افکار درست بفرستد، در میدان بعدی دیگر دیدم که او پاهایش رو روی هم انداخته است و سیگاری از لبش آویزان است و مواد بدی را به داخل میدان بعدیام میاندازد. بعد از این که فرستادن افکار درست را به پایان رساندم، ناگهان فکری از ترس در من پدیدار شد مبنی بر اینکه مواد بد برایم مشکلساز خواهند شد. در آن زمان افکارم بسیار منفی بودند و آن شب بدنم احساس ناراحتی کرد. شروع کردم تا به درون نگاه کنم و فهمیدم که افکار خودخواهانهای داشتم. میترسیدم که مواد بد با من مداخله کنند. فهمیدم که باید با هر چیزی بدون خودخواهی برخورد کنم. چرا نمیتوانم این وابستگی به ترس را تزکیه کنم؟
در این لحظه، سخنرانی استاد را در "آخرین وابستگی(های)تان را از بین ببرید" بهیاد آوردم، بنابراین شروع کردم که به درون نگاه کنم. بعد از آن، تجربهام را بر اساس درکی از فا با تمرینکنندهی پ در میان گذاشتم و به او گفتم که استاد بیان کرد،
"خودخواهی از صفات بنیادیِ کیهان قدیم است. به خاطر این ویژگی، شکلگیری- ایستایی- فساد- نابودی و تولد- پیری- بیماری- مرگ غیرقابل اجتناب هستند. در آینده، فا تماماً دربرگیرنده، کامل و عاری از نفس خواهد بود. تغییر این ویژگی بنیادی کیهان منجر به تغییرات بنیادی در پیشرفت کیهان و خصوصیات موجودات میشود. ویژگی بنیادی کیهان وضعیت بنیادیای را که کیهان در آن است تعیین کرده است." ("آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۴ غرب آمریکا")
تمرینکنندهی پ فهمید که مهم نیست چه کاری انجام میدهد، نمیتواند فقط به خودش فکر کند زیرا تنها به خود فکرکردن، دنبال کردن نظم و ترتیبهای نیروهای کهن است. او گفت: "یاد گرفتم که نباید فقط در نظر بگیرم که چطور میتوانم با مطالعهی فا رشد کنم و سطحم را بالا ببرم، در عوض، مطالعهی خوب فا برای این است که بهطور مؤثرتری موجودات ذیشعور را نجات دهیم و استاد را در اصلاح فا یاری کنیم. مطالعهی فا فقط برای خودم نیست. نباید فکر کنم که نمیتوانم شکنجه شوم و فقط مداخلات نیروهای کهن را بههنگام فرستادن افکار درست ازبین ببرم. باید برای موجودات ذیشعور و مریدان دیگر دافا هم افکار درست بفرستم. نجات موجودات ذیشعور فقط برای خودم نیست، بلکه باید به نجات موجودات ذیشعور فکر کنم. هر فکر و عمل واحدی باید برای دیگران باشد".
حالا میفهمم چرا بسیاری از تبادل تجربهها در مینگهویی شرح میدهد که وقتی برخی از مریدان دافا ربوده شدند، به مأموران پلیس اخطار دادند که نباید کارهای بد انجام دهند و باید حقیقت را دریابند و نجات یابند. این مریدان دافا قادر بودند به سرعت از آن شرایط مشکل بیرون بیایند زیرا هنگامیکه در ابتدا با مشکلی مواجه میشوند فکر اولشان دربارهی امنیت مأموران است نه دربارهی خودشان.
از طرفی دیگر، هنگامی که برخی از مریدان دافا ربوده شدند، فکر کردند "من ربوده شدهام، باید چه کار کنم؟ هنوز مطالبی را در خانه دارم"! از آنجایی که تمامی این افکار خودخواهانه و برای محافظت خودشان بود، نیروهای کهن این را غنیمت شمرده و قادر بودند این همتمرینکنندگان را کنترل کنند. بسیاری از همتمرینکنندگانی که به این صورت فکر میکردند نتوانستند به آسانی از این سختی رها شوند، مگر اینکه بعدها افکار و اعمال درست میداشتند.
۵. کمک به همدیگر برای نگاه به درون
یکبار، هنگامیکه تمرینکنندهی "ت" که بهندرت در مطالعهی فا شرکت میکرد آمد، دیدم که میدان خیلی بدی را حمل میکند. احساس بدی داشتم و به اتاق دیگری رفتم تا برای مدت کوتاهی استراحت کنم. همتمرینکنندگان دیگر نگران شدند و خواستند تا بیرون بیایم و با هم فا را مطالعه کنیم. این چندین بار اتفاق افتاد تا اینکه مطالعهی فا تمام شد. به تمرینکنندهی ت گفتم، "امروز اینجا نیامدید تا فا را مطالعه کنید. بلکه برای بعضی مقاصد و با وابستگی طلب به اینجا آمدید". همانطور که این را میگفتم، هیچ شَن (نیکخواهی) در لحنم وجود نداشت و کمی احساس عصبانیت میکردم.
بهخاطر فکر بدم، نیروهای کهن از شکافم سوءاستفاده کردند. بههنگام شب، احساس ناراحتی شدیدی در من به وجود آمد. شروع کردم به گوش کردن فا، اما نمیتوانستم آرام و بیحرکت بنشینم، بنابراین روی تختم دراز کشیدم تا گوش کنم، اما حتی نمیتوانستم بفهمم که در حال گوشدادن به چه چیزی بودم. ناگهان تمرینکننده "یو" به نزدم آمد و گفت، "باید سریعاً به درون نگاه کنی. بعد از اینکه برای مدتی طولانی افکار درست فرستادم دیدم نیروهای کهن بسیاری، بهطور بیپایان به سمتت میآیند. باید سریعاً افکار درست بفرستی".
به جدیت موضوع پی بردم، سریعاً راست نشستم، افکار درست فرستادم و به درون نگاه کردم. شروع کردم تا با دقت از نقطهنظری دیگر افکارم را بررسی کنم و وابستگیام را به ترس پیدا کردم. همچنین فهمیدم که قلبی نیکخواه ندارم، بردبار نیستم، ذهنیت خودنمایی دارم، رنجشها و شکایتها را رها نمیکنم و به محافظت از خودم وابستهام. افکار درست فرستادم تا تمام این وابستگیها را از بین ببرم.
"کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی" را در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر مکرراً مطالعه کردم. استاد بیان کرد،
"همچنین میخواهم به شما بگویم که سرشت شما در گذشته واقعاً براساس خودپرستی و خودخواهی بود. از حالا به بعد هر آنچه که انجام میدهید، اول باید دیگران را در نظر بگیرید تا اینکه روشبینی درستِ ازخودگذشتگی و نوعدوستی را کسب کنید. بنابراین از حالا به بعد هر آنچه که انجام میدهید یا هر آنچه که میگویید، باید دیگران- یا حتی نسلهای آینده- را همراه با ثبات همیشگی دافا در نظر بگیرید."
تمرینکننده ت را بهخاطر آوردم که قادر بود بازداشت غیرقانونی توسط شیطان را بارها از بین ببرد و یکبار توانست از مرکز بازداشت فرار کند. آزار و شکنجهی شیطان را بهطور عمومی افشا میکرد و بهصورت بسیار مؤثری همتمرینکنندگان را در منطقهی ما تشویق و دلگرم میکرد. اما بهخاطر احترام هیچکس تمایل نداشت تا به معایب تمرینکنندهی ت اشاره کند. خواستم تا به او کمک کنم.
از همتمرینکنندگان دیگر که فا را بهخوبی مطالعه میکردند خواستم تا تمرینکنندهی ت را پیدا کنند و همچنین تبادل تجربهای با او داشتم. تحت تلاشهای مشترک همتمرینکنندگان، تمرینکنندهی ت تغییری بسیار بزرگ را تجربه کرد. او از استاد و کمک همتمرینکنندگان بسیار سپاسگزار است. یک روز گفت، "خوشبختانه قادر بودم آگاه شوم و نظم و ترتیب استاد را دنبال کنم. وگرنه نمیتوانستم بفهمم این موضوع که اغلب اوقات دربارهی کارهای برجستهام در زندان صحبت میکردم دلیلی اصلی برای تعقیب و بازداشت غیرقانونیام بود. همچنین فهمیدم که این من بودم که باعث شدم همتمرینکنندگان تحسینم کنند و از من بت بسازند. اگر این ادامه مییافت، بسیار خطرناک بود! متشکرم، استاد! متشکرم، همتمرینکنندگان"!
۶. پیشقدم بودن در نگاه به درون و ریشهکن کردن عقاید و افکار بشری
چند روز پیش، تمرینکننده یو به من گفت، "هنگامی که افکار درست میفرستادی، حتی منافذ عرقت افکار انتقامجویی را نشان میدادند و اصلاً هیچ نیکخواهی (شَن) وجود نداشت". خیلی شوکه شدم و فهمیدم بایستی توسط نیروهای کهن مورد مداخله قرار گرفته باشم.
استاد بیان کرد،
"بهآرامی درباره وابستگیهایی که دارید فکر کنید
افکار بشریتان را بزدایید
و شیطان بهطور طبیعی از بین میرود"
("غمگین نباشید" در هنگ یین جلد ۲)"اگر منطق بشری را که بهعنوان یک فرد عادی در طول هزاران سال در اعماق وجودتان شکل دادهاید تغییر ندهید، قادر نخواهید بود این پوستهی سطحی بشری را شکسته و به کمال برسید." ("نصیحت هشدارآمیز" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
"آیا میدانید که مریدان دافا، از شکل عالم کهن خارج شدهاند و از فراتر از اصول فای کهن سربر آوردهاند، اما عالم کهن، اصول فای کهن، موجودات قدیمی... تمامی آنها سعی به عقب کشاندن شما میکنند!" ("آموزش فا در شهر لسآنجلس" در سال ۲۰۰۶)
وقتی به درون نگاه کردم رنجشها و خصومتهای زیادی را در خود تشخیص دادم. هنگامی که خیلی کوچک بودم اغلب پیش مادربزرگم میماندم. یکبار اواخر شب خانه آتش گرفت. در خواب عمیقی بودم و نمیدانم چطور بیدار شدم، اما بیرون دویدم. ایمان داشتم که خدایان از من محافظت میکردند. توانستم احساس کنم که آتش در حال سوزاندنم بود اما وقتی خانوادهام مرا پیدا کردند مرا درآغوش نگرفتند و دلداری ندادند. اصلاً نمیتوانستم نگرانیشان را در مورد خودم احساس کنم. آنها سرگرم مراقبت از وسایل خودشان بودند.
همانطور که بزرگتر شدم احساس تنفری زیاد نسبت به آنها در من شروع شد و مخفیانه با خود عهد کردم که حتی اگر در حال مرگ باشند به دیدنشان نخواهم آمد. بعدها هنگامی که برادر و خواهر بزرگم مریض بودند واقعاً نمیخواستم آنها را ببینم. فقط وقتی توسط خواهران و برادران دیگرم ترغیب شدم به دیدنشان رفتم. درآن زمان تازه تزکیه کردن را شروع کرده بودم و نمیخواستم موضوعات گذشته را بهخاطر بیاورم. اما میدانستم که فقط بهطور سطحی موضوع را رها کردهام.
بعد از اینکه عمیقاً به درون نگاه کردم این رنجش را از بین بردم.
درطی روند دروننگری، اشکهایم پیوسته جاری بود و بارها و بارها تکرار کردم، "من مرید استاد هستم، هیچ یک از نظم و ترتیبهای نیروهای کهن را نمیخواهم و تأیید نمیکنم".
از طریق این دروننگری عمیق، فهمیدم که چرا نیروهای کهن در طول بهار امسال آمدند تا زندگیام را بگیرند. آن بهخاطر رنجش و قلب کینهجویی بود که رهایش نکرده بودم.
در آن زمان، فهمیدم هنگامیکه یک تمرینکننده توافقنامهای را [با نیروهای کهن] امضا کرده مبنی بر اینکه نقشی منفی را در اصلاح فا بازی کند و در طول تزکیهی اصلاح فای امروز، قانون کیهان کهن را دنبال میکند، امکان ندارد که بتواند تزکیه کرده و برگردد. بهخاطر نیکخواهی استاد است که این فرصت گرانبها به تمرینکنندگان داده شده است. اگر خودآگاه اصلی یک تمرینکننده تمایلی به ایفای نقش منفی نداشته باشد و واقعاً به درون نگاه کند، استاد آن چیزهای بد ترتیبداده شده توسط نیروهای کهن را برمیدارد.
وقتی تمرینکنندگان اطرافم دیدند که فقط در زمانی به کوتاهی سه روز، تغییرات بسیار بزرگی را تجربه کردم، آنها نیز شروع کردند که به درون نگاه کنند. آنها نیز تغییرات بسیار بزرگی را تجربه کردند. معتقدم که با تقویت استاد بهطور اساسی و بهسرعت رشد خواهند کرد.
مایلم از این فرصت استفاده کنم و به همتمرینکنندگان یادآوری کنم که مهم نیست در گذشته چه توافقی را با نیروهای کهن امضا کردهاید و یا شاید در تاریخ چیزهایی را اشتباه انجام دادهاید، اگر الزامات دافا را دنبال کنیم و بهدرستی تزکیه کنیم، استاد به ما کمک میکند و راهحلهایی نیکخواهانه را برای تمام قدردانیها و رنجشهای ما ترتیب میدهد و همهی نظم وترتیبهای نیروهای کهن را حذف میکند.
متن بالا درک شخصی من است. اگر چیز نادرستی وجود دارد لطفاً مهربانانه تذکر دهید.