(Minghui.org) در سال ۱۹۹۶، چیگونگ در سرزمین اصلی چین بسیار محبوب بود و مردم در همه جا چیگونگ تمرین میکردند. با این حال گفته میشد که فالون گونگ بیشترین تأثیر را در درمان بیماریها دارد. در آن زمان انواع بیماریها را داشتیم، بنابراین شروع به تمرین فالون گونگ کردیم.
گروه مطالعهی فای ما رشد کرد
در محل کارم پنج تمرینکنندهی فالون گونگ بودند و تصمیم گرفتیم با هم تمرین کنیم. هر روز ساعت ۴ صبح بیدار میشدیم و دو ساعت تمرین میکردیم، و ساعت ۷ بعد از ظهر به مدت دو ساعت فا را مطالعه میکردیم. خیلی کوشا بودیم و در ظرف یک ماه، بیماریهایمان ناپدید شد و جوانتر از قبل به نظر میرسیدیم. خیلی خوشحال بودیم و به بستگان و دوستان خود میگفتیم فالون دافا خوب است تا آنها نیز از آن بهره ببرند. استاد بیان کردند:
"دافا به طور گسترده و در نقاط دور در حال گسترش است. کسانی که دربارهی آن میشنوند در جستجوی آن هستند. تعداد تزکیهکنندگان روزانه افزایش یافته و بیشمار میشود." ("به طور رسمی شاگرد استاد شدن" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
در ژوئیهی سال ۱۹۹۹، جیانگ زِمین آزار و شکنجهی فالون گونگ را آغاز کرد. تمرینکنندگان سراسر کشور برای دادخواهی و درخواست پژوهش به بیرون آمدند. در آن زمان تعداد تمرینکنندگان گروه تمرین ما به ده نفر رسیده بود. برخی از ما به مرکز استان و برخی برای دادخواهی به پکن رفتیم. ما بازداشت و زندانی شدیم، بنابراین جلسات مطالعهی فایی که داشتیم ادامه پیدا نکرد.
در سال ۲۰۰۱ گروه مطالعهی فای جدیدی تشکیل شد، که تمرینکنندگانی از شهرهای مجاور نیز در آن شرکت میکردند. تعداد تمرینکنندگان گروه به حدود دوازده نفر رسیده بود. هفتهای یکبار ملاقات داشتیم و دربارهی اعتبار بخشیدن به فا، آزادی همتمرینکنندگان و روشنگری حقیقت برای نجات موجودات ذیشعور صحبت میکردیم.
نُه شرح و تفسیر دربارهی حزب کمونیست در پایان سال ۲۰۰۴ منتشر شد، و به منظور آگاه کردن مردم درمورد ذات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) تمرکزمان را بر روی پخش کتاب گذاشته بودیم. شبهای دوشنبه، چهارشنبه و جمعه فا را مطالعه میکردیم. تا سال ۲۰۰۹، بیشتر از بیست تمرینکننده در گروه ما بود، و در سال ۲۰۱۰، جلسات مطالعهی فایمان هر روز برگزار میشد. با تبادل تجربه با یکدیگر تزکیه میکردیم. تا اینکه تعداد تمرینکنندگان گروهمان به بیش از چهل نفر افزایش یافت.
چهار نفر از تمرینکنندگان صاحب خانه بودند. با آنها صحبت کردیم تا در صورت امکان جلسات مطالعهی فا را در منزلشان برگزار کنیم. بنابراین، به دلایل ایمنی، دو شب در یکی از سه خانه و یک شب در خانهی چهارم مطالعه میکردیم. قبل از ساعت ۷ بعدازظهر و پس از ساعت ۹ عصر، با هم افکار درست میفرستادیم تا عناصر نیروهای کهن را از بین ببریم.
سازگاری و همکاری خوب
استاد بیان کردند:
"همهی گونگ و همهی فا در کتاب است و شخص با خواندن دافا آن را به طور طبیعی کسب خواهد کرد. آنهایی که آن را یاد میگیرند خود به خود تغییر خواهند کرد و وقتی کتاب را مرتب بخوانند همزمان در دائو خواهند بود." ("به طور رسمی شاگرد استاد شدن" نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
ما نُه بار همهی کتابهای دافا و سخنرانیهای استاد را در گروه مطالعه کردهایم، و جوآن فالون را صدها بار خواندهایم. همه در روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذیشعور کوشا هستند.
از سال ۲۰۱۱، مطالب روشنگری حقیقت را به جای شبها، در طول روز توزیع میکردیم. با افراد مستقیماً صحبت کرده و به آنها کمک میکردیم از ح.ک.چ و تشکیلات مربوطهاش خارج شوند. همچنین به منظور توزیع مطالب روشنگری حقیقت به شهرهای کوچک مجاور میرفتیم.
در روز ۱۲ می ۲۰۱۳، برای کمک به جشن روز جهانی فالون دافا به شهر مجاور رفتیم تا بنری با نوشتهی، "فالون دافا خوب است!" را آویزان کنیم. درست پس از اینکه دو تمرینکننده بنر را آویزان کردند سه نفر وارد آن خیابان شدند. دو تمرینکننده طوری رفتار کردند که گویی بنر را همان لحظه دیدهاند. تمرینکنندهی مسنتر با صدای بلند از دیگری پرسید، " چه چیزی بر روی آن نوشته شده؟" یکی از آن سه نفر گفت، "نوشته فالون دافا خوب است!" آن تمرینکننده لبخندی زد و گفت، "اوه، درست است! شنیدهام که فالون دافا حقیقتاً خوب است."
استاد همیشه با ما است
در روز ۸ آوریل سال قمری، خانم مسنی از گروه مطالعهی فای دیگری برای صحبت با مردم دربارهی فالون گونگ بیرون رفت و همسرش برای مراقبت از نوهی چهار سالهشان در منزل ماند. اما کودک پس از مدتی ناپدید شد. پدربزرگش همه جا را دنبال او گشت. سپس صدای گریه کسی را از پشت در پشتی شنید. با شتاب به آن سمت رفت و نوهاش را دید. روی سرش گل ولای و بدنش خیس بود. برکهای در آن نزدیکی بود. او نوهاش را در آغوش گرفت و پرسید، "آیا داخل برکه افتادی؟" کودک جواب داد "بله". پدربزرگ پرسید : "عمق برکه خیلی زیاد است، چطور از آن بیرون آمدی؟" کودک گفت: " استاد مرا بیرون آورد." پدربزرگش خیلی تعجب کرد، "او چه شکلی بود؟" گفت: "لباس زرد پوشیده بود." پدربزرگ خیلی هیجانزده شد و اشک در چشمانش حلقه زد، "درست است. بدن قانون استاد بود که تو را نجات داد."
در طول جشنوارهی قایق اژدها، عدهای از روستاییان طبق معمول برای قایقرانی آمدند. گردشگران بسیاری آنجا بودند و تمرینکنندگان فرصتی پیدا کردند تا حقایق را برای آنها روشن کرده و مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنند. تمرینکنندهی مسنی که مشغول پخش فلایر بود، توسط پلیس بازداشت شد. چهار مأمور او را محاصره کرده و کشانکشان به داخل ماشین پلیس بردند. او فریاد میزد، "استاد، لطفاً به من کمک کن! کمکم کن!" پلیس نگران به نظر میرسید و به اطراف نگاه میکرد. همان موقع، آن تمرینکننده موفق به فرار شد و به میان جمعیت دوید. وی سپس به مکان دیگری رفت و مطالب را پخش کرد.
"نگو که توانایی فوقطبیعی داری"
تمرینکنندهای به یک مقام ردهبالای دولت تعدادی مطالب روشنگری حقیقت داد و از او خواست که از ح.ک.چ و تشکیلات وابستهاش بیرون بیاید. او فوراً مطالب را از بین برد، دست تمرینکننده را گرفت و به سمت ادارهی پلیس حرکت کرد. این تمرینکننده افکار درست فرستاد و کلمهی "از بین بردن" را در هوا نوشت. درست زمانی که نوشتن آن حروف تمام شد، آن شخص سرش را به طرف او برگرداند و با نگاهی نگران پرسید، "چرا ناگهان احساس خیلی ناخوشایندی به من دست داد؟ نگو که توانایی فوقطبیعی داری!" به سرعت دست آن تمرینکننده را رها کرد و از او خواست هر چه زودتر آنجا را ترک کند.
از سرش دود بلند میشود
سه نفر از تمرینکنندگان در حال توزیع مطالب روشنگری حقیقت در خیابان، توسط پلیس بازداشت شده و به ادارهی پلیس برده شدند. دو تمرینکنندهی جوان در مرکز پلیس نشستند و افکار درست فرستادند. تمرینکنندهی مسن دیگر با پلیس درمورد فالون گونگ صحبت کرد. یک ساعت بعد، یک مأمور پلیس به تمرینکنندهای که روی زمین نشسته بود اشاره کرد و فریاد زد، "نگاه کنید! از سرش دود بلند میشود!" پلیس خیلی شوکه شد. رئیس پلیس هم آمد، نگاهی انداخت و گفت، "بگذار بروند! بگذار بروند! وگرنه برایمان بد میشود."
سه تمرینکننده با شنیدن این حرف، از مرکز پلیس خارج شدند. تمرینکنندهی مسن قبل از ترک کردن آنجا گفت، "مادامیکه به یاد داشته باشید که فالون دافا خوب است، خوشبخت خواهید بود." رئیسپلیس با خوشحالی جواب داد، "ما میخواهیم خوشبخت شویم و به یاد خواهیم داشت که فالون دافا مطمئناً خوب است."