(Minghui.org) در ژوئیه ۱۹۹۹، وقتی جیانگ زمین؛ رئیس سابق حزب کمونیست چین، حمله به فالون دافا را (که با نام فالون گونگ نیز شناخته شده است) آغاز کرد، عهد کرد که این تمرین را در عرض سه ماه ریشهکن کند.
امروز، ۱۴ سال از آن زمان گذشته و فالون گونگ همچنان نیرومند و پایدار باقی مانده است.
خارج از چین، این تمرین تزکیه در بیش از ۱۰۰ کشور و منطقه گسترش پیدا کرده است و بیش از ۳۰۰۰ بیانیه و قطعنامه در حمایت از آن تصویب شده است. از سوی دیگر، جیانگ زمین و همدستانش، یکی پس از دیگری در کشورهای مختلف تحت تعقیب قانونی قرار گرفتهاند.
در داخل چین، مقاومت آرام تمرینکنندگان فالون گونگ درمقابل آزار و شکنجه و تلاشهای تزلزلناپذیر آنها در روشنگری حقایق برای عموم مردم، احترام عمیق و حمایت گسترده همشهریانشان را برای آنها به دنبال داشته است. خصوصاً در سال گذشته، تعداد بیشتر و بیشتری از چینیها که شامل پلیس نیز میشود، حمایت خود را از تمرینکنندگان نشان دادند. (برای کسب اطلاعات بیشتر، این مقاله را بخوانید: مقاومت دربرابر آزار و شکنجه به اوج خود رسید- بازنگری سال ۲۰۱۳).
بسیاری از مردم درشگفت هستند که فالون گونگ چه نوع روشی است. چه چیزی در فالون گونگ وجود دارد که به تمرینکنندگانش نیرو میدهد تا با چنین آزار و شکنجه ظالمانهای، با شجاعت و متانت برخورد کنند؟ چگونه تمرینکنندگان میتوانند باوجود بازداشتها، حبسها و آزار و شکنجه بیپایان همچنان مثبتاندیش و خوشبین باشند؟ چگونه قادرند هیچ کینه و نفرتی نسبت به شکنجهکنندگانشان نداشته باشند؟
جواب در خود تمرین فالون گونگ نهفته است. جای تعجب نیست که طی ۱۴ سال گذشته، تمرینکنندگان جدیدی یکی پس از دیگری به تمرین تزکیه فالون گونگ پیوستهاند.
در زیر، برای نمونه، وضعیت در شهر چونگچینگ (یکی از چهار شهرداری تحت کنترل مستقیم دولت چین) را شرح میدهیم که نشان میدهد آزار و شکنجه، نه تنها فالون گونگ را از بیخ و بن نابود نکرد، بلکه کمک نیز کرد تا افراد بیشتری جذب این تمرین شوند.
در میان نمونههایی که در اینجا ارائه شده، افراد بسیاری تحت تأثیر استقامت و نیکخواهی تمرینکنندگان قرار گرفتند و برخی خودشان نیز این تمرین را آغاز کردند. بیماران بسیاری نیز که در آستانه مرگ بودند پس از انجام تمرینها، علائم بیماریشان ناپدید شد.
کارمند دولت هنگامی که تمرینکنندگان را دیدهبانی میکرد، تمرین را شروع کرد
در مارس ۲۰۰۱، هنگامی که دو تمرینکننده زن به یک مرکز شستشوی مغزی فرستاده شدند، به مسئولین فرمانداری شهرستانشان دستور داده شد تا با اعزام ناظرانی، در تمام ساعات شبانهروز آنها را تحتنظر قرار دهند. بنابراین فرمانداری ترتیبی داد تا چند کارمند زن، بهنوبت تمرینکنندگان را در این مرکز شستشوی مغزی تحت نظارت قرار دهند.
وقتی یکی از این کارمندان دولت، این دو تمرینکننده را دیدهبانی میکرد، شگفتزده شد از اینکه دید آنها اصلاً شبیه آن چیزی نیستند که در تلویزیون بهتصویر کشیده شدهاند. آنها مهربان، آرام و در مقابل دیگران باملاحظه بودند. گرچه برای انکار باورهایشان پیوسته تحت فشار بودند، اما هرگز تزلزلی در باورهای آنها بهوجود نمیآمد. هردو در اردوگاههای کار اجباری شکنجه شده بودند، اما همیشه خوشبین و امیدوار بودند.
رفتار این تمرینکنندگان موجب شد این کارمند دولت آنها را بسیار تحسین کند و مشتاق بود چیزهای بیشتری درباره این تمرین بداند. چهچیزی تا این حد آنها را قوی کرده بود؟
هروقت فرصتی پیش میآمد، از این دو تمرینکننده درخواست میکرد، کتابهای دافا را برایش ازبر بخوانند و حتی خودش از روی برخی از کتابها رونویسی میکرد. قبل از اینکه متوجه شود، بیش از ۴۰ مقاله از نوشتههای معلم فالون گونگ، لی هنگجی، را ازبر کرده بود.
هرچه بیشتر میخواند، مایل بود چیزهای بیشتری یاد بگیرد. یک شب پس از اینکه نگهبان کشیک آنجا را ترک کرد، در ساعات اولیه صبح شروع کرد تا تمرینها را از این تمرینکنندگان یاد بگیرد.
این ماجرای او، از دیدهبانی کردن تمرینکنندگان تا تمرین کردن فالون دافا بود.
خانمی پس از دیدن چیزهای خارقالعاده در دخترعمویش تمرین را شروع میکند
تمرینکنندهای قبل از اینکه بهمنظور دادخواهی برای حق تمرین فالون گونگ به پکن برود، برای رعایت ایمنی، کتابهای دافا را به خانه دخترعمویش برد. او بهطور غیرقانونی بازداشت شد و به چهار سال زندان محکوم شد.
سرانجام وقتی آزاد شد، همسرش او را طلاق داد. چون جایی برای اقامت نداشت، دوباره برای درخواست کمک به منزل دخترعمویش رفت. مأموران پلیس محلی او را در منزل دخترعمویش اذیت میکردند، اما او تحمل میکرد و سرش را بالا میگرفت.
دخترعمویش نمیتوانست کمکی بکند اما متعجب بود که چه چیزی باعث چنین رفتاری در او میشد. گرچه یک بار زندانی و شکنجه شده بود، اما هرگز امیدش را ازدست نداده بود. حتی بهطور خستگیناپذیری تلاش میکرد تا حقیقت را درباره آزار و شکنجه به همه بگوید. او طلاق گرفته بود و خانهاش را ازدست داده بود اما هنوز خوشبین و مثبتاندیش بود.
چه نوع سیستم باوری، چنین قدرتی به او داده بود؟
دخترعمویش تصمیم گرفت تا دوباره کتاب جوآن فالون را بخواند. درسال ۱۹۹۸، یک بار کتاب را بهطور جسته گریخته خوانده بود، اما آن را خیلی بادقت مطالعه نکرده بود.
اینبار کتاب را رها نمیکرد و آن را بارها و بارها میخواند. هرچه بیشتر میخواند، جواب تعداد بیشتری از سؤالاتش را میگرفت. احساس خوشبختی میکرد که عاقبت یک تمرینکننده شده است.
دیگر از تضادهایی که با همسرش داشت ناراحت و اذیت نمیشد و از یک زندگی خانوادگی هماهنگ و شاد لذت میبرد. درعرض فقط چند ماه بیماریهایش ناپدید شدند. وقتی مردم میگفتند که چقدر جوان بهنظر میرسد، او با غرور پاسخ میداد: «به این دلیل است که فالون گونگ را تمرین میکنم.»
برنامه تلویزیونی افتراآمیز، ساکنان چونگچینگ را جذب تمرین فالون گونگ کرد
یکی از ساکنان شهر چونگچینگ تعریف کرد که چگونه به فالون گونگ علاقمند شد:
«در اواخر سال ۱۹۹۹، یک شب تلویزیون را روشن کردم، فیلمی از سوزاندن کتابهای فالون گونگ را نشان میداد. قلبم به درد آمد، وقتی دیدم کتابهایی به این زیبایی را نابود میکنند و درست همان لحظه میلی شدید داشتم که خودم فالون گونگ را تمرین کنم.»
«بیش از یکسال طول کشید تا نسخهای از جوآن فالون را تهیه کنم و نمیتوانستم بهاندازه کافی به آن ارج بگذارم. همیشه اطمینان حاصل میکردم قبل از اینکه آن را لمس کنم، دستهایم پاکیزه باشند و هنگام خواندن با پاهای ضربدری مینشستم. اکثر اوقات کتاب را مطالعه میکردم تا سرانجام آن را ازبر کردم.»
«یکی از خواهرهایم انواع بیماریها را داشت، بنابراین پیشنهاد کردم که فالون گونگ را امتحان کند. چون شاهد تغییرات مثبتی در من بود، بیدرنگ موافقت کرد. بلافاصله، بیماریهایش بهطور کامل ناپدید شدند.»
«دختر بزرگم نیز پس از خواندن فقط یکبار جوآن فالون، بیماریهای مزمنش ناپدید شدند.»
معتادی که سرانجام اعتیادش را ترک کرد
مرد میانسالی از ۱۹ سالگی به مواد مخدر معتاد شده بود. گرچه قدش حدود ۱۸۳ سانتیمتر بود، اما فقط ۴۵ کیلوگرم وزن داشت. بهخاطر اعتیادش بیش از ده سال زندان بود. او میخواست ترک کند، اما واقعاً قادر به انجام آن نبود. از نظر جسمی و روانی رنج میبرد و از همه مهمتر، برای اینکه بازداشت نشود مجبور بود از مکانی به مکان دیگر برود.
در سال ۲۰۰۲، وقتی بهخاطراتهامات مربوط به مواد مخدر، در زندان بود، با سخنرانی از دانشگاه عادی شینان آشنا و ازطریق او با فالون گونگ آشنا شد.
پس از آزادی از زندان، شروع به خواندن جوآن فالون کرد و تمرینها را از همسایهای آموخت. بهتدریج سلامتیاش را بهدست آورد و وزنش نیز بالا رفت.
هر موقع احساس میکرد که برای استفاده از مواد مخدر وسوسه میشود، کتابهای دافا را میخواند و از معلم لی کمک میخواست تا ارادهاش را قوی کند.
او سرانجام اعتیادش را بدون هیچ کمک پزشکی ترک کرد. والدینش که از بهبودی او متعجب شده بودند نیز تمرین فالون گونگ را شروع کردند.
خانم نابینایی که دوباره بیناییاش را بهدست آورد
در فوریه ۲۰۰۵، ژائو فنگشیا؛ خانمی از اهالی شهرستان شائویون در شهر تونگلیاگ، یکروز درحالیکه پسرش را جلوی مدرسه برده بود، ناگهان احساس سرگیجه کرد و بیناییاش را از دست داد.
مادر خانم ژائو باعجله او را به بیمارستان داپینگ در دانشکده پزشکی شماره ۳ ارتش برد.
تیمی از پزشکان، یک سری آزمایش روی خانم ژائو انجام دادند اما موفق نشدند علت این عارضه را تشخیص دهند. پس از دو هفته، در درمان وی پیشرفتی حاصل نشد و جز گریستن کاری از دستش برنمیآمد.
خانم ژائو در اوج ناامیدی، به توصیه خواهرزنِ نگهبانِ بخش گوش کرد که میگفت این کلمات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.»
این خانم به خانم ژائو گفت که سابقاً بهمدت ده سال بستری بود و بهنظر میرسید که چیزی به بهبودیاش کمک نمیکرد. او بسیار لاغر و نحیف شده بود و تمام موهایش ریخته بود. اما پس از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کرد، نه تنها بهطور کامل شفا پیداکرد، بلکه تمام موهای سرش دوباره رشد کرد. تقریباً ۶۰ ساله بود، اما صورتش سرخ و سفید بود و سالم بهنظر میرسید.
مادر خانم ژائو نیز فالون گونگ را تمرین میکرد، اما از زمانی که آزار و شکنجه آغاز شد، آن را از دیگران پنهان میکرد. درحالیکه تحت تأثیر قرار گرفته بود، مطمئن بود که فقط فالون گونگ میتواند دخترش را نجات دهد.
مادر خانم ژائو نسخهای از جوآن فالون را پیدا کرد تا برای دخترش بخواند، اما به دخترش پیشنهاد کرد که خودش کتاب را بخواند.
پرستاری که صحبتهای آنها را شنیده بود، با تمسخر و طعنه پرسید: «او نمیتواند ببیند و شما توقع دارید بخواند؟»
خانم ژائو نترسید و خودش شروع به خواندن کرد. ناگهان پرتو نوری را دید که از کتاب به چشمانش تابید. در ابتدا کلمات تار بودند، اما طولی نکشید که واضحتر و واضحتر شدند. او میدانست که بیناییاش را دوباره بهدست آورده بود.
این معجزه پزشکان را گیج کرده بود. خانم ژائو با بیمارستان تسویهحساب کرد و قدم در مسیر تمرین فالون گونگ گذاشت.
بیماری پیشرفته سرطان حلق و بینی بهسرعت درمان شد
وقتی پزشکان تشخیص دادند مردی جوان مبتلا به سرطان حلق و بینی است، این بیماری در سراسر بدنش پخش شده بود. زخمهای سرطانی پشت، بازوها و پاهایش را پوشانده بود و دهان و بینیاش از شکل افتاده بودند. دیدش دچار مشکل شده و تقریباً تمام موهایش ریخته بود.
هیچ امیدی به زنده ماندنش نبود، درنتیجه تصمیم گرفته بود بقیه عمرش را در معبدی بگذراند. اما به اولین معبدی که مراجعه کرد، از پذیرفتن او خودداری کردند. راهب ارشد معبد پیشنهاد کرد به دنبال دائوئیستی برود که مشخصاتش را به او داد.
وقتی نزد آن دائوئیست رفت، او گفت: «من نمیتوانم تو را بهعنوان مریدم قبول کنم. نمیتوانم زندگیات را نیز نجات دهم. فقط استاد فالون گونگ میتواند تو را نجات دهد. برو و به دنبال فالون گونگ باش.»
آن مرد جوان چیزهایی درباره این تمرین میدانست. او گفت: «والدینم فالون گونگ را تمرین میکنند.»
پس از بازگشت به زادگاهش، والدینش سخنرانیهای صوتی استاد لی را هر روز برایش میگذاشتند. هرچه بیشتر گوش میداد، بیشتر از تعلیمات استاد لذت میبرد. بهتدریج توانست خودش کتابهای فالون گونگ را بخواند.
درعرض دو هفته آسیبهای سرطانی ناپدید شدند و موهایش دوباره رشد کردند. همسایهها از بهبودی سریع وی شگفتزده شدند. آنها میگفتند: «فالون گونگ حقیقتاً معجزهآسا است!»
او پس از ۳۳ روز کاملاً بهبود یافت.
زنان روستایی شاهد درمان بیماریهایشان بودند
در بهار ۲۰۰۴، خانم تان جونشو دچار پشتدرد و فرسودگی شد. پزشکان تاولهایی روی یکی از کلیههایش دیدند، ولی هیچ روش بیخطری برای برداشتن آنها پیدا نکردند. اگر تاولها رشد میکردند، طولی نمیکشید که خانم تان میمرد.
درحالیکه وی امیدش را ازدست میداد، خواهر کوچکتراش به ملاقات او آمد و پیشنهاد کرد فالون گونگ را تمرین کند. خانم تان تردید داشت که تمرین فالون گونگ بتواند کمکی به او بکند، اما موافقت کرد که آن را امتحان کند.
پس از خواندن جوآن فالون احساس بهتری داشت، بنابراین تصمیم گرفت تمرین را ادامه دهد. در عرض چند ماه علائم بیماری ناپدید شدند و او سلامتیاش را کاملاً بهدست آورد.
خانم دیگری از همان دهکده که فقط ۲۸ سال داشت، سالها از بیماری شریانهای کرونری (یا بیماری کرونری قلبی که در آن سرخرگهای کرونری تنگ و باریک و عضلات قلب از رسیدن خون و اکسیژن کافی محروم میشوند) رنج میبرد. همیشه احساس سرما میکرد و حتی مجبور بود در تابستان کلاه و ژاکت بپوشد.
در مارس ۲۰۰۴، پس از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کرد، شاهد بهبود قابلتوجهی بود. طی دو ماه توانست در مزرعه کار کند. همسایگان میگفتند او حتی از یک مرد نیز قویتر است.
او گفت: «فالون گونگ مرا از آستانه مرگ نجات داد. معلم لی زندگی دوبارهای به من بخشیدند.»
درمان بیماری دیابت آشپز سالخورده بدون استفاده از دارو
خواهر بزرگتر یک سرآشپز اغلب او را ترغیب میکرد که تمرینهای فالون گونگ را با هم انجام دهند، اما او تردید داشت.
در ژوئیه ۲۰۰۷، خواهرش به زادگاهش بازگشت و از وی خواست تا او را به عدهای از همشهریانش معرفی کند تا بتواند حقایق را برای آنها را روشن کند.
او خواهرش را به سفر پنج روزهای به مکانهای مختلف برد تا افراد مختلفی را دیدار کنند. آنها با عجله منزل را ترک کردند و سرآشپز فراموش کرد داروهای دیابتش را همراه خود ببرد.
هنگامی که از سفر به منزل بازگشتند، او با عجله خود را به بیمارستان رساند تا معاینه شود. وقتی نتیجه تمام آزمایشها طبیعی بودند، شوکه شده بود. متوجه نمیشد که چرا پس از پنج روز نخوردن دارو، حالش خوب بود.
خواهرش گفت که فالون گونگ دلیل بهبودی او است. بنابراین، شروع به خواندن جوآن فالون کرد و پس از دو بار خواندن کتاب دیگر از عینک مطالعهاش استفاده نکرد.
او اکنون تا جایی که ممکن است کتاب را میخواند.
مردی از هپاتیت ب و سرطان کبد شفا یافت
وقتی هپاتیت ب در مردی عود کرد، رنگ تمام بدنش به زردی زد. اما بیمارستان از درمان او خودداری میکرد چون سرطان پیشرفته کبد نیز داشت.
چون گزینه دیگری نداشت، به توصیه برادرزنش گوش کرد و شروع به خواندن کتابهای دافا کرد. در کمتر از ۵۰ روز، کاملاً شفا پیدا کرد و نتیجه آزمایشها نشان میداد که سالم و طبیعی است.
بهدست آوردن زندگی دوباره
در ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷، آقای هیو ناگهان مشکل ادراری پیدا کرد و بسیار ناراحت بود.
پس از صرف هزینهای بیش از ۱۵۰۰ یوان در دو بیمارستان، پزشکان تشخیص دادند که به بیماری قلبی، فشار خون بالا، تومور سرخرگی و سل ریوی مبتلا است و دچار سکته مغزی نیز شده است. خانوادهاش تمام جزئیات بیماریاش را به او نگفتند، اما او بهخوبی میدانست که درحال مرگ است.
بیمارستان ناحیه پیشنهاد کرد که برای انجام عمل جراحی به بیمارستان بزرگتری مراجعه کند، اما باید ۲۰۰ هزار یوان برای پذیرش میپرداخت. علاوه براین، پزشکان به او گفته بودند شانس موفقیت عمل جراحی بسیار کم است.
سه پسر آقای هیو تصمیم گرفتند برای پرداخت هزینههای درمانی، خانهای را که در آن زندگی میکنند بفروشند، اما او این پیشنهاد را رد کرد. گفت ترجیح میدهد در خانه در انتظار مرگ باشد، خصوصاً که شانس کمی برای زنده ماندنش طی عمل جراحی وجود دارد.
همسرش که تمرینکننده بود، با اصرار از او خواست فالون گونگ را امتحان کند.
به محض بازگشت به خانه، شروع به نوشتن اظهارنامهای رسمی کرد و در آن تمام چیزهای بدی را که در گذشته علیه فالون گونگ گفته بود، نفی و ملغی کرد.
پس از فقط یک هفته انجام تمرینها، معجزاتی را تجربه کرد. آزمایشهای بعدی نشان دادند که علائم بیماری ناپدید شدند. خانواده و همه دوستانش متقاعد شدند که دافا قدرت معجزهآسایی دارد.
پزشکان گفتند فقط سه ماه زنده میماند، اما با دیدن نتیجه آزمایشها شوکه شدند
در ۸ مه ۲۰۰۷، مردی ۴۵ ساله احساس درد شدیدی در کبدش کرد. همسرش او را برای آزمایش به بیمارستان ناحیه برد. پزشکان تشخیص دادند سیروز (التهاب شدید کبد) دارد و هشت روز بعد عمل شد.
درد همچنان ادامه داشت، بنابراین در ۲۴ مه، به بیمارستان بازگشت. این بار به او گفتند توموری در سمت راست ریهاش وجود دارد. به دنبال آن دومین جراحی نیز انجام شد. اما دو عمل جراحی رویهمرفته برای خانوادهاش بیش از ۱۰۰ هزار یوان هزینه داشت.
در مدت سه سالی که گذشت، او ضعیفتر و ضعیفتر میشد. در ۶ فوریه ۲۰۱۰، پزشکان تشخیص دادند که به سرطان کبد مبتلا شده است، اما این بار گفتند که فقط سه ماه زنده میماند و او را به خانه فرستادند.
هنگامی که در خانه در انتظار مرگ بود، یک تمرینکننده فالون گونگ به ملاقات او رفت. با کمک این تمرینکننده شروع به خواندن کتابهای فالون گونگ کرد.
هنگامی که یک ماه بعد، برای پیگیری وضعیت بیماریاش، آزمایش داد، پزشکان گیج شده بودند زیرا متوجه شدند که تمام علائم بیماری ناپدید شده است. آنها نمیتوانستند نتایج آزمایش را باور کنند، باتعجب گفتند: «تمام سلولهای سرطانیات ازبین رفتهاند! تومور روی ریهات نیز ناپدید شده است! این واقعاً بسیار بسیار باورنکردنی است!»
نور طلایی درخشان زوجی جوان را بهسوی دافا هدایت میکند
وقتی تمرینکنندهای به ملاقات دختر برادرش که جوان بود، رفت، استاد چیگونگ برادرزادهاش با او تماس گرفت تا بپرسد: «درحالحاضر چه کسانی در خانه، مهمان شما هستند؟ میتوانم نور طلایی درخشانی را در همهجا ببینم!»
این برادرزاده و شوهرش بهمحض یادگرفتن تمرین فالون گونگ از عمه خود، هر دو تمرین را شروع کردند.