(Minghui.org) اواخر سال ۱۹۹۸ در محلی زندگی میکردم که برخی از افراد، فالون گونگ را در آن منطقه به عموم معرفی میکردند. آنها درباره قدرت شفادهی معجزهآسای فالون گونگ صحبت میکردند و اینکه به حفظ سلامتی و تندرستی کمک میکند. آنها بسیار خوشحال و عاری از نگرانی به نظر میرسیدند، بنابراین تمرینها را از آنها یادگرفتم. بعد از چهار یا پنج روز، بیماریهایم فروکش کردند. واقعاً شگفتزده بودم! ازاینرو، تصمیم گرفتم فالون گونگ را تمرین کنم.
درمانکردن بیماریهای دیگران فقط سلامتیام را بهخطر انداخت
زمانی که شش ساله بودم دچار سردردهای شدیدی میشدم و تنها راه برای تسکین اندکی از دردم این بود که سرم را به دیوار بکوبم. همچنین از مشکلات جدی معده رنج میبردم. روز به روز، بهطور اساسی درحال ضعیفشدن بودم.
وقتی ۲۷ ساله شدم، مرا به دیدن مردی ۵۰ ساله بردند که بیماریها را شفا میداد. او به من گفت: «باید روشهای درمانگری را از من یاد بگیری، درغیراینصورت بیماریهایت ازبین نمیروند.» حرفهایش را باور کردم.
سه سال بعد، از آنجا بیرون آمدم تا با استفاده از آن تکنیکها دیگران را شفا دهم. تقریباً حدود ۲۰ سال روش شفادهی مختلفی را بهکار گرفته بودم تا بیماریهای افراد دیگر را درمان کنم، از روشهایی مانند کشیدن علائم، سوزاندن عود، سوزاندن تکههای کاغذ و خواندن دعا و ورد برای فراخواندن ارواح سطح پایین، برای شفای آنها استفاده میکردم. میتوانستم بگویم که فرد از چه نوع بیماری رنج میبرد و مردم تصور میکردند که فرد ماهری هستم.
معروف شده بودم. افرادی با پیشینههای اجتماعی مختلف و از تمام اقشار جامعه بهتدریج برای شفایافتن نزد من میآمدند. آنها شامل افرادی مانند معاون شهردار و بسیاری از مقامات دولتی سطح بالا بودند.
تنها مسئله این بود که بیماریهای خودم هیچ بهبودی پیدا نکرده بودند. درحقیقت آنها بدتر شدند و سلامتیام روبه وخامت گذاشته بود. علاوه بر مشکلات اصلیام، دچار برخی بیماریها از قبیل سنگ کلیه، تومور رحم و بیماریهای گردن رحم شدم. رنگپریده بودم و از درد بسیاری رنج میبردم.
روزی که با تمرینکنندگان فالون گونگ ملاقات کردم و تصمیم به تمرین گرفتم، زندگیام متحول شد. حس کردم که تمرینها واقعاً مؤثر هستند و زندگیام بهتر شده است. بعد از خواندن جوآن فالون و سایر کتابهای دافا، متوجه شدم که با شفای بیماریهای دیگران چیزهای منفی بسیار زیادی وارد بدنم کرده بودم. بنابراین از آن زمان به بعد از آن موضوعات اجتناب کردم.
ابراز تأسف از اتلاف ۱۳ سال زمان باارزش
در سال ۱۹۹۹، اندکزمانی بعد از شروع تمرین، حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) اقدام به آزار و شکنجه فالون گونگ کرد. من و چند تمرینکننده تصمیم گرفتیم دادخواست ارائه دهیم تا دراینخصوص تجدیدنظر کنند و بهمنظور انجام این کار به استانداری رفتیم. همگی بازداشت و به اداره پلیس منتقل شدیم؛ مجبور شدیم تعهدنامهای را امضا کنیم که از قبل آماده شده بود، مبنیبر اینکه از تمرین فالون گونگ دست میکشیم. در جایم میخکوب شده بودم. حتی محتوای برگه را بهدقت نخواندم و آنچه را گفتند انجام دادم.
خانوادهام نیز مرا تحت فشار قرار دادند تا تمرین را متوقف کنم. بنابراین فالون گونگ را رها کردم. خیلی ترسیده بودم. از آن زمان به بعد، نشاط و خنده نیز از من رخت بربست. بیماریهای قدیمیام دوباره بروز کردند و یکبار دیگر به وضعیت زندگیام در گذشته فرو افتادم که آکنده از رنج و افسردگی بود.
زندگیام خستهکننده شد و روشهای قدیمی شفای دیگران را از سرگرفتم. ۱۲ سال دیگر بهسرعت سپری شد.
در پایان سال ۲۰۱۲، با یکی از تمرینکنندگان فالون گونگ ملاقات کردم که حقایق را برایم روشن کرد. در این زمان متوجه شدم که خودسوزی میدان تیانآنمن فریبی بیش نبوده است، اینکه فالون دافا هماکنون در بیش از ۱۰۰ کشور دنیا اشاعه یافته است و ح.ک.چ بهمنظور دستیابی به سودی سرشار، درحال برداشت اعضای بدن تمرینکنندگان بوده است.
سرانجام متوجه شدم که در طول ۱۳ سال گذشته، با بسیاری از دروغهای ح.ک.چ فریب خورده بودم! قلبم فرو ریخت و افسوس خوردم از اینکه چرا تحت فشار، بر باور خود محکم و استوار، پابرجا نماندم. بلافاصله به آن تمرینکننده گفتم که تمرین فالون گونگ را شروع میکنم. آن تمرینکننده خوشقلب برخی از کتابهای دافا را به من داد تا مطالعه کنم.
گویی حیاتی دوباره به من بخشیده شد. سه سنگ کلیهام بهطور معجزهآسایی ناپدید شدند. سردردهای شدیدم ازبین رفت. پنج یا شش توموری که در دهانه رحمم بود از بین رفتند. مشکلات معدهام برطرف شدند. لکههایی که دراثر کهولت روی دستم بروز کرده بودند، فروکش کردند. صورت کک و مکی، رنگ پریده و چروک خوردهام صاف شد و از چهرهای گلگون برخوردار شدم.
اکنون به ۶۰ سالگی نزدیک میشوم، اما مردم اغلب فکر میکنند که ۴۰ ساله هستم. قبلاً زمانی که در اوایل ۴۰ سالگی بودم، مردم فکر میکردند که ۶۰ سالگی را پشت سرگذاشتم. دوستانی که پس از مدت زمانی طولانی مرا دیدند، شگفتزده شدند. یکی از آنها پرسید: «چه معجون جادویی را مصرف کردهای که بهیکباره اینقدر جوان شدی؟!»
بسیاری از دوستانم با مشاهده درخشندگی ظاهرم شروع به تمرین فالون گونگ کردند.
گسترش فا بهخاطر نگرانی از رنج دیگران
به افرادی فکر کردم که قبلاً از طریق تکنیکهای شفادهیام به آنها کمک کرده بودم. میخواستم آگاه شوند که فالون گونگ تنها قدرت حقیقی برای رهایی است و آنها را از بیماریها محافظت میکند.
پسر و عروسم هردو کار میکنند، بنابراین پیشنهاد کردم که نوهام را به مهد کودک ببرم و بعد از مدرسه او را برگردانم. انجام این کار، هر روز بیش از دو ساعت طول میکشید. در بین انجام کارهای خانه و تهیه غذا، زمانی پیدا میکردم تا با آن افراد بیمار ملاقات کنم. گاهی اوقات آنها به خانهام میآمدند.
در طول سال گذشته خانوادههای بسیاری را ملاقات کردهام. برای آنها توضیح میدهم که فالون گونگ به مردم میآموزد که درستکار باشند، اینکه تمرینکنندگان به دنبال شهرت و منفعت نیستند بلکه فقط به حفظ تقوا اهمیت میدهند. همچنین به آنها میگویم که ح.ک.چ را ترک کنند تا آینده خوبی داشته باشند.
کسانی که متوجه حرفهایم میشوند باور میکنند که انگیزه من نفع شخصی نیست بلکه فقط بهخاطر کمک به آنها است. آنها با خوشحالی مطالب روشنگری حقیقت را میپذیرند و تقریباً همه آنها موافقت کردند که از عضویت در حزب و سازمانهای وابسته به آن انصراف دهند.
۱. مادر و فرزند از رحمت دافا بهرهمند شدند
خانم یومئی بیش از ۴۰ سال دارد. او صاحب مغازهای در شهر است. برای مدتی پاهایش ورم کرده است، بهقدری که قادر به پوشیدن کفشهای معمولی نیست. بعد از یک روز ایستادن در مغازه، ورم پاهایش بدتر میشوند. سالها استفاده از شیوههای درمانی در بیمارستان و تکنیکهای شفادهی گذشتهام فایدهای نداشتند.
در پایان امسال، برای دیدن یومئی به مغازهاش رفتم. حقایق را برایش روشن کردم و با او درباره تغییراتی صحبت کردم که بعد از شروع تمرین فالون گونگ تجربه کردهام. وقتی از او خواستم که اگر مایل است از ح.ک.چ خارج شود، بلافاصله موافقت کرد. به او گفتم که بلند بخواند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است» تا برایش سلامتی به ارمغان آورد.
شش ماه بعد، از جلوی مغازه یومئی رد شدم، او با لبخندی آکنده از شادمانی به استقبال من آمد و گفت: «من خوب شدم» متوجه موضوع نشدم و پرسیدم: «منظورت چیست؟» پاهایش را جفت کرد و جواب داد: پاهایم خوب شدند! و فقط ظرف سه تا چهار روز خوب شدند! اکنون پس از یک روز کامل ایستادن در مغازه پاهایم ورم نمیکنند. همچنین میتوانم از کفشهای معمولی استفاده کنم. شگفتانگیز است! کاملاً شگفتانگیز!»
یومئی همچنین گفت که هر روز بلند میخواند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.» از من پرسید که آیا میتوانم به فرزندانش هم کمک کنم تا از عضویت در ح.ک.چ انصراف دهند و به من قول داد که همیشه به آنها یادآوری میکند که بگویند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.» دوباره برای دیدنش برگشتم تا نسخهای از کتاب جوآن فالون را برای مطالعه به او بدهم.
حدود یک سال بعد، پسر خانم یومئی قصد داشت به زادگاهش بازگردد تا سال نو را با مادرش جشن بگیرد. او تمام شب منتظر ماند اما پسرش نیامد. سرانجام ساعت ۱ بامداد آمد، درحالیکه حیرتزده بهنظر میرسید و شروع به گریه کرد.
به مادرش گفت که چگونه دچار حادثهای شده بود که اگر بهخاطر محافظت استاد دافا نبود، تقریباً نمیتوانسته به خانه بازگردد. او گفت تمام افرادی که گرفتار این تصادف شده بودند به بیمارستان منتقل شدند. پاهای راننده بهشدت آسیب دیدند و سه دنده یکی از مسافران شکسته شده بود. او تنها کسی بود که زخمی نشد.
یومئی با هر کسی که ملاقات میکرد درباره نجات معجزهآسای پسرش صحبت میکرد و به آنها میگفت که فالون دافا فوقالعاده است!
دکتر وانگ بیش از ده سال بود که از کمردرد رنج میبرد. یک روز به ملاقاتش رفتیم و به او گفتم که چگونه با شروع تمرین فالون گونگ تمام بیماریهایم بهبود یافتند. گفتم که اگر میخواهد درمان شود، باید بلند بخواند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.»
با چشمانی حاکی از بهت و حیرت پرسید: «آیا واقعاً اینقدر حیرتانگیز است؟!» او پر از شک و تردید بود و سؤالات بسیاری داشت. زمانی که به تمام سؤالاتش پاسخ دادم، درنهایت متقاعد شد و حتی موافقت کرد که حزب را ترک کند. نسخهای از کتاب جوآن فالونرا به او دادم.
هفته بعد با هیجان فوقالعادهای به من گفت: «فالون دافا واقعاً شگفتانگیز است! من خواندن کتاب را شروع کردم و اکنون درد پشتم برطرف شده است!»
لائو داجیه بیش از ۶۰ سال دارد و بیش از ۲۰ سال بود که ناشنوا شده بود. افراد باید در گوشش فریاد میزدند تا صدای آنها را بشنود. او با این قصد که معاینهاش کنم به دیدن من آمد. فکر میکرد هنوز از تکنیکهای شفادهی استفاده میکنم و مطلع نبود که تمرین فالون گونگ را شروع کرده بودم. حقایق را برایش روشن کردم و به او گفتم که بلند بخواند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.» او با خوشحالی از پیش من رفت.
تقریباً حدود یک ماه بعد، لائو داجیه دوباره نزد من آمد. او با شور هیجان فوقالعادهای به تصویر استاد که بر دیوار اتاقم آویخته بود احترام گذاشت و خواند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.» سپس گفت: «متشکرم استاد که مرا نجات دادید!»
وقتی از او پرسیدم که آیا اکنون میتواند بشنود، پاسخ داد: «هر روز این کلمات را بلند میخوانم. اکنون همه چیز را میشنوم. همچنین میخواهم با پیروی از اصول حقیقت- نیکخواهی و بردباری زندگی کنم.»
۵. جان سالم بهدربردن و زنده ماندن او واقعاً یک معجزه است
شیائو گانگ برادر کوچکتر عروسم است. او در یک کارخانه دیگ بخار کار میکند. قبل از سال نو در انفجار یکی از دیگهای بخار گیر افتاد و دچار سوختگی ۹۸ درصد شد. پزشک معالج گفت که امید زیادی به زنده ماندنش نیست.
یک روز، در رؤیا دیدم که شیائو گانگ مرا صدا میزند و از من کمک میخواهد. فوراً بیدار شدم. شب از نیمه گذشته بود. باعجله لباس پوشیدم و به بیمارستان رفتم. در طول راه از اعماق قلبم از استاد خواهش کردم که به من قدرت عطا کنند و شیائو گانگ را نجات دهند. زمانی که به بیمارستان رسیدم، با عروسم درباره آن رؤیا صحبت کردم. گفتم که تنها دافا میتواند برادرش را نجات دهد. همچنین گفتم که باید به برادرش کمک کند که بلند بخواند: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.»
شیائو گانگ در ایزوله کامل و در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود و هیچ کسی اجازه ورود به اتاقش را نداشت.
عروسم به دنبال پزشک معالج رفت و مدت زمانی طولانی با او صحبت کرد. من نیز ملتمسانه در قلبم از استاد درخواست کمک میکردم. در نهایت پزشک به عروسم اجازه داد که وارد بخش شود.
شیائو گانگ بهآهستگی هوشیاریاش را بازیافت و شروع به خواندن کرد: «فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.» به مادر و کل خانوادهاش گفتم که در خواندن این عبارات همراهی کنند.
معجزهای اتفاق افتاد! وضعیت شیائو گانگ هر روز بهبود مییافت. حتی پزشک وی اظهار کرد: «سوختگی تو بسیار شدید و وسیع بوده است. اگر جان سالم بهدر ببری و زنده بمانی معجزهای واقعی خواهد بود!»
شیائو گانگ اکنون به بخش عمومی منتقل شده است. پوست سراسر بدنش بهآرامی شروع به بازسازی کرده است. او بیش از سه ماه است که در این بیمارستان بستری است. پزشک معالج وی میگوید که بهزودی میتواند برای بهبودی بیشتر به خانه بازگردد.