(Minghui.org) من ۳۷ سال دارم و درمنطقهای روستایی بزرگ شدم. در سال ۱۹۹۷، تمرین فالون گونگ را آغاز کردم. وقتی به گذشته برمیگردم و مسیر تزکیهام را مرور میکنم، بیاختیار هیجانزده میشوم.
پس از آغاز تمرین فالون گونگ، هدف از زندگی و هدف از آمدن مردم به این دنیا را درک کردم. هرروز در تمرینهای گروهی و فعالیتهای مربوط به ترویج فالون گونگ شرکت کرده و جوآن فالون را مطالعه میکردم.
۱. ادارهکردن کسب و کار برطبق الزامات دافا و موفقیت در آن
سابقاً در رستورانی بهعنوان شاگرد کار میکردم تا یاد بگیرم که چگونه یک سرآشپز شوم. ازآنجاییکه رئیسم معمولاً حقوقم را دیر پرداخت میکرد، تصمیم گرفتم کارم را ترک کنم و رستورانی برای خودم داشته باشم. با دختری که دوستم به من معرفی کرده بود ازدواج کردم و باهم برای افتتاح رستورانی کوچک برنامهریزی کردیم.
بهسختی کار میکردیم و کسب و کارمان بهتر میشد. درحالیکه، وقت برای خواندن کتابهای فالون گونگ یا مطالعه تعالیم استاد نداشتم. در قلبم به استاد گفتم: «استاد، اگر رستوران بزرگتری باز کنم، فردی را استخدام میکنم، بنابراین، برای مطالعه فا وقت خواهم داشت.»
اندکزمانی بعد، فردی مکان بزرگتری را به من نشان داد و در آنجا رستوران بزرگتری باز کردیم. بهقدری مشغول کار بودم که برای مطالعه فا وقت نداشتم. هرشب، پس از پایان کار هنگامی که کتابی از فالون گونگ را برمیداشتم تا مطالعه کنم، طولی نمیکشید که به خواب میرفتم. به خودم میگفتم: «هدفم از زندگی تمرین فالون گونگ است. چگونه میتوانم به این طریق ادامه دهم؟! بااینوجود،اگر رستورانی بزرگتر باز کنم، میتوانم تمام کارکنانش را استخدام کنم. پس از آن برای مطالعه فا وقت خواهم داشت.»
طولی نکشید که یک مغازه خردهفروشی به مساحت ۱۸۰ مترمربع اجاره کردم و رستوران حتی بزرگتری در آنجا افتتاح کردم. در اولین روز بازگشایی رستوران، دو گروه مشتری آمدند و گفتند: «این چه رستورانی است؟ کمتردد، متروک و دورافتاده است.» سپس راهشان را گرفتند و رفتند. از آنجایی که کسب و کارم رونق نگرفت، درحالیکه افکار درست میفرستادم، تصمیم گرفتم فا را با ذهنی آرام مطالعه کنم. متوجه شدم که نباید فقط کانون توجهمان را به کسب درآمدهای کلان بدهیم. تاحدیکه بتوانیم زندگیمان را اداره کنیم و محیطی برای تمرین فالون گونگ داشته باشیم، باید خوشحال باشیم.
پس از دو روز مطالعه فشرده فا، ذهنم روشن شد و احساس کردم فضای نامناسب رستوران نیز پاک شد. در روز چهارم، چند مشتری به رستوران آمدند و گفتند: «این رستوران بسیار تمیز است. بیایید اینجا غذا بخوریم.» میدانستم پس از رها کردن وابستگیهایم، استاد به من کمک کردند.
در سالهای بعد، رستوران ما بیشتر و بیشتر معروف شد و کارش رونق گرفت. وضعیت سلامتی همسرم به دلیل حجم زیاد و سنگین کار روبه وخامت گذاشت. اما خوشبختانه طولی نکشید که او نیز تمرین فالون گونگ را شروع کرد.
استاد بیان کردند:
«برای آن بخشی که دربین مردم عادی تزکیه میکنند، لازم است که در جامعهی عادی انسانی تزکیه کنند و تاحدامکان با مردم عادی همساز باشند. از شما درخواست نمیکنیم که واقعاً همه چیزهای مادی را از دست بدهید. اهمیتی ندارد که ردهی شغلی شما چهقدر بالا است، و مهم نیست چهقدر ثروت دارید: نکتهی کلیدی این است که آیا میتوانید آن وابستگی را رها کنید.» (سخنرانی چهارم در جوآن فالون)
«در گذشته گفتهای وجود داشت: «از ده نفر بازرگان نُه نفر فریبکار هستند.» این چیزی است که مردم عادی میگویند. اما من میگویم که این مشکلی مربوط به درستکاری است. اگر درستکار باشید و منصفانه کسب و کار کنید، هرچه بیشتر تلاش کنید، باید پول بیشتری بهدست آورید. شما آن را بهدست میآورید فقط بهخاطر اینکه در این دنیای عادی برای آن زحمت کشیدید. بدون ازدست دادن، چیزی بهدست نمیآید. آن از طریق سعی و کوشش بهدست آورده میشود.» (سخنرانی چهارم در جوآن فالون)
فکر کردم: «ازآنجاییکه حرفه من اداره رستوران است، باید اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری را با کارهای روزانهام درآمیزم و شرایطی برای مشتریانم فراهم کنم تا آگاه شوند فالون گونگ چقدر شگفتانگیز است. بنابراین، از آنها میخواهم هنگام غذاخوردن در رستورانم احساس راحتی کنند.» همسرم و من در اداره رستوران طوری برنامهریزی کردیم که رضایت مشتری در اولویت باشد. از موادی با بهترین کیفیت برای پختن غذاهایی با کیفیت عالی استفاده کردیم.
روزی یکی از مشتریان ۱۵ میز را برای ضیافتی رزرو کرد، اما میهمانان بیشتری حضور پیدا کردند و لازم بود به ۱۰ میز دیگر نیز سرویس ارائه دهیم. مشتری مزبور نمیدانست چهکار کند. ابتدا او را آرام و دلگرم کردم. سپس با چهار سوپرمارکت بزرگ شهر تماس گرفتم و تعدادی از خوراکهای آماده آنها را که دارای مارک معتبر بودند خریداری کردیم و تا از کلیه میهمانان اضافی نیز پذیرایی کنیم.
در پایان میهمانی، مشتری بسیار خوشحال بود و از ما تشکر کرد، بهخاطر اینکه لطف و حسنتوجه بسیاری داشتیم و سطح و کیفیت مواد غذایی فراهم شده نیز بالاتر از هزینهای بود که پرداخت کرد. گرچه به دلیل هزینههای بالای غیرمنتظره، سود کمتری کسب کردیم، اما این مشتری از رستوران ما برای همه تعریف کرد.
باوجود اینکه رستوران در منطقهای دورافتاده واقع شده بود، مشتریان ثابت بیشتر و بیشتری پیدا میکردیم، زیرا براساس تعالیم استاد، خودمان را اداره میکردیم و کارمان را انجام میدادیم. با افزایش تعداد مشتریان، به اصولمان وفادار ماندیم و کیفیت سرویسدهی به مشتریان را در سطح بالا حفظ کردیم. برای نمونه، وقتی که از ضیافتهای بزرگ، مواد گوشتی بسیاری باقی میماند، مانند سایر رستورانها هرگز آن را برای استفاده در روزهای آتی نگه نمیداشتیم. درعوض، غذای باقیمانده را به کارمندانمان میدادیم که به منزل ببرند.
برگزاری ضیافتهای ما بهقدری شهرت پیدا کرده بود که تمام سال برنامههایمان پر بود. سال گذشته، با افزودن ۵۰۰ مترمربع به متراژ قبلی، وسعت محل کارمان را به ۱۳۰۰ مترمربع گسترش دادیم. گاهیاوقات که جوابگوی تمام درخواستها برای برگزاری میهمانی نبودیم، سایر رستورانهای شهر را به مشتریانمان توصیه میکردیم.
۲. انجام سه کار مسؤلیت هر تمرینکننده است
در بسیاری از ضیافتهای رستوران، معمولاً آهنگهایی را که تمرینکنندگان فالون گونگ ساخته بودند پخش میکردیم. روزی یکی از مشتریان از پیشخدمت درباره سازندگان آهنگها سؤال کرد. وقتی متوجه شد چه کسانی آنها را تصنیف کردند، درخواست کرد در جشن ازدواجی که قصد دارد در رستوران ما برگزار کند، این آهنگها پخش شوند.
همسایگانی که همشهریم بودند، با مشاهده موفقیت ما در کارمان درک کردند که فالون دافا خوب است، طبیعتاً موافقت کردند که از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند. برخی از آنها نیز شروع به تمرین فالون گونگ کردند. پنج کارمند در رستوران ما نیز شروع به تمرین فالون گونگ کردند.
وقتی با مقامات رسمی دولت درباره فالون گونگ صحبت کردم، آنها گفتههایم را بهراحتی درک کردند و موافق آنها بودند. یکی از آنها گفت: «رستورانش را ببین. بسیار تمیز، با مدیریت صحیح، داری کیفیت خوب با قیمتهای مناسب است. در رستوران او احساس راحتی میکنم، گویی در خانهام غذا میخورم.» هرموقع که وارد رستوران میشود، همیشه با صدای بلند میگوید: «فالون دافا خوب است!»
با نگاهی به گذشته، میدانم که به دلیل کمک نیکخواهانه استاد بزرگمان است که در کسب و کارمان موفق هستیم. هرموقع با مشکلی مواجه میشدیم، استاد بودند که کمک میکردند تا بر مشکلات غلبه کنیم. یکبار برحسب تصادف برای برگزاری دو مهمانی در یک روز سفارش قبول کردیم. با نزدیکشدن به زمان برگزاری دچار تشویش و نگرانی شدیم. اما خودمان را آرام کردیم و به مطالعه جوآن فالون پرداختیم. پس از آن، یکی از مشتریان تماس گرفت و سفارش را لغو کرد، گرچه لغو سفارش به این معنی بود که باید جریمه آن را بپردازد. البته میدانستیم استاد هستند که دراین شرایط به ما کمک میکنند. وقتی که تمام پولش را برگرداندیم، بسیار سپاسگزار بود.
بار دیگر یکی از بستگانم به دلیل دعوا با همسایهای بهخاطر باغ سبزیجاتش، بازداشت شد و به اداره پلیس محلی برده شد. او از اداره پلیس با من تماس گرفت و کمک خواست. در آن لحظه مشغول خواندن جوآن فالون بودم و ده دوازده صفحه دیگر به اتمام آن باقی مانده بود، بنابراین بلافاصله نرفتم. چند لحظه بعد، دوباره تماس گرفت و گفت که به مرکز بازداشت منتقل شده است. من هنوز حرکت نکرده بودم. سومین و چهارمین تماس نیز برقرار شد که میگفت او را به اداره پلیس بردند. من هنوز نرفته بودم تا آن بخش از کتاب را که برنامهریزی کرده بودم تمام کنم. درحالیکه مطالعه را به پایان رساندم، مقامات محلی، خویشاوندم را با ماشین پلیس به رستورانم آوردند. میدانستم که استاد دوباره به من کمک کردند.
سرمایه تمرینکنندگان بخشی از منابع دافا است. طی چند سال گذشته، به مراکز تولید مطالب، تمرینکنندگان محبوس در زندانها و دیگر تمرینکنندگانی که به پول احتیاج داشتند کمکهای مالی کردهام. سال گذشته، چند تمرینکننده در منطقه من بازداشت شدند و خانوادههایشان میخواستند برای دفاع از آنها در دادگاه وکیل بگیرند. چون برخی از خانوادهها استطاعت مالی برای گرفتن وکیل نداشتند، حدود ۳۰۰۰۰ یوان به آنها اهدا کردم.
اکنون فرزند چهارسالهام تقریباً تمام هنگ یین را ازبر میخواند. هروقت من و همسرم سخنانی را بگوییم که در راستای تعالیم فالون گونگ نباشد، فرزندمان به ما یادآوری میکند: «شما نباید مانند مردم عادی صحبت کنید.»
دافا تضمینی برای موفقیت من در حرفهام است. همیشه باید خودم را مطابق با الزامات دافا اداره کنم، مانند یک تمرینکننده عمل کنم، بهطور کوشا پیشرفت کنم، به کمال برسم و با استاد به خانه باز گردم.