(Minghui.org) مادرم در اوایل سال ۲۰۰۷ سرطان رودهاش مجدداً عود کرد. پزشک میگفت که عمل جراحی فوری ریسک بسیار بالایی دارد و او را به خانه فرستاد تا طی یک ماه قوای جسمانیاش را بهبود ببخشد. در آن موقع بهخاطر آوردم که یکی از دوستانم در سال ۲۰۰۴ به من گفته بود فالون گونگ میتواند زندگیات را نجات دهد، ولی تا اوایل سال ۲۰۰۵ نتوانستم با او تماسی بگیرم.
مادرم یک ماه بعد تحت عمل جراحی قرار گرفت، ولی پزشکش گفت که او فقط شش ماه زنده خواهد ماند. همه در خانواده خیلی ناراحت بودیم، ولی باید لبخند میزدیم و این خبر را از مادرمان مخفی نگه میداشتیم.
چند روز بعد تماسی تلفنی از دوستم داشتم؛ همان دوستم که امیدوار بودم از او خبری بشنوم. او با عجله برای دیدن مادرم به بیمارستان آمد.
دوستم گفت که بهخاطر باورش به فالون گونگ بازداشت شده و به زندان افتاده بود و درست در روز جراحی مادرم آزاد شده بود. او گفت که در زندان بهشدت شکنجه شده بود و بهسختی میتوانست راه برود. بعد از اینکه به خانه برگشت، تمرینات فالون گونگ را هر روز انجام داد و بهسرعت بهبود یافت.
مادرم از اینکه میدید دوستم خیلی خوب بهنظر میرسد، خیالش راحت شد. او عبارات "فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است" را حفظ و تکرار کرد و بدین ترتیب کاملاً بهبود یافت.
وقتی مادرم برای ویزیت نزد پزشکش رفت، پزشک از اینکه او را خیلی تندرست میدید، بهشدت شگفتزده بود. البته پزشکش از قبل با فالون گونگ آشنا بود و میدانست فالون گوگ باعث چنین نتیجه معجزهآسایی شده است.
صادقانه بگویم من فالون گونگ را درک نمیکردم. بعداً متوجه شدم که چرا تمرینکنندگان برای اشاعه فالون گونگ آزادی خود را به خطر میاندازند و از شکنجه و بازداشت شدن نمیترسند. شجاعت و روحیه آنها مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد و از افکار گذشتهام شرمنده بودم.
تمرینکنندگان با حزب کمونیست چین نمیجنگند، زیرا آنها هیچ دشمنی ندارند. ح.ک.چ شبیه ساختمانی درحال سقوط است و تمرینکنندگان صرفاً ساکنانش را تشویق میکنند تا قبل از سقوط این ساختمان، فرار کنند.
حتی اگرچه در چین هستم، موفق شدم از وبسایت فالون گونگ دیدن کنم و اغلب هنگامی که ماجراهای تمرینکنندگان را در این سایت میخواندم، آنقدر تحت تأثیر قرار میگرفتم که اشک از چشمانم سرازیر میشد.
متوجه شدهام که تمرینکنندگان قهرمانان واقعیِ این جهان هستند. آنها خوب و خردمندند و مردم را از خطر سیل و آتش نجات میدهند. سیلها کجایند و آتشها کجایند؟ آنها همان دولتی هستند که به فالون گونگ افترا میزند. این آب و آتش نامرئی هستند، اما این مسئله باعث نمیشود که خطرناکی و مخرب بودنشان کمتر شود.
عموی بزرگ من چند سال پیش درگذشت و من از عموی کوچکم پرسیدم: "آیا برادرتان مخالف فالون گونگ بود؟" عمویم به علامت تأیید سر تکان داد. عمویم فالون گونگ را یاد گرفت، ولی برادرش منشی حزب بود و از ارتباط داشتن با فالون گونگ میترسید. عموی کوچکم این تمرین را رها کرد و در اوایل سال ۲۰۱۴ درگذشت.
یک روز مقالهای را در روزنامه خواندم که درباره یک مأمور آتشنشانی بود. او حدود ۲۰ سال داشت و در جریان یک آتشسوزی از طبقه پنجم ساختمانی سقوط کرد و درگذشت، زیرا طناب دور کمرش به طریقی پاره شد. همکارانش نمیتوانستند این اتفاق را باور کنند.
قبل از اینکه خواندن مقاله را تمام کنم، حدس زدم که اون احتمالاً عضو ح.ک.چ بوده است. درحالیکه در این باره مطمئن بودم، دیدم در جمله آخر مقاله آمده که او عضو ح.ک.چ بود. از آن موقع به بعد هر وقت مقاله جدید مشابهی را میخواندم، سریع جستجو میکردم که ببینم آیا اطلاعاتی مربوط به ح.ک.چ در مقاله هست یا نه و تا کنون ۱۰۰% درست بوده و همیشه ارتباطی با ح.ک.چ وجود داشته است.
از زمانی که متوجه راز کسانی که از محفاظت موجودات الهی برخوردارند، شدهام، میبایست از زمان نهایت استفاده را بکنم و تعداد بیشتری از مردم را نجات دهم. بنابراین به همکارانم توصیه میکنم که از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند. در جایی که کار میکنم بهترین مأمور فنی هستم و از احترام بالایی برخوردارم، بنابراین بسیاری از مردم به توصیه من گوش میدهند و از ح.ک.چ کنارهگیری میکنند.
با آرزوی صلح برای مردم خوب.