(Minghui.org) دوستم بعد از تماشای یکی از اجراهای هنرهای نمایشی شن یون گفت: "شن یون نمایشی الهی است! آن باشکوه است!"
این خانم در خانوادهام محبوب است و او را بهعنوان خاله سومم درنظر میگیرم. اما سه سال پیش پزشکان تشخیص دادند که او به سرطان سینه مبتلا است و نظر پزشک این بود که باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد.
او بهتازگی خانهای برای پسرش خریده بود، بنابراین مجبور بود بدهی سنگینی را بپردازد. نمیخواست خانوادهاش چنین فشار مالی زیادی را تحمل کند، بنابراین از اقدام برای درمان خودداری کرد.
تغییر عظیم
روزی که پزشکان تشخیص دادند وی به سرطان سینه مبتلا است و سرطانش در مراحل پیشرفته است، تصمیم گرفت با همه خداحافظی کند، چراکه نمیخواست پس از درگذشتش، هیچگونه تأسفی برجای بگذارد.
زمانی که وی به ملاقات مادرم آمد، دیویدی شن یون را برایش پخش کردم. مدت کوتاهی پس از دیدن این نمایش، دچار گرفتگی عضلانی در شکمش شد. به سوی توالت دوید و بالا آورد. بعد از آن گفت که حالش خیلی بهتر است.
روز بعد دوباره به دیدنمان آمد و درخواست کرد که آن دیویدی را یک بار دیگر ببیند. زمانی که درحال تماشا بود، دوباره وسط پخش نمایش بالا آورد. مدت کوتاهی پس از آن، تغییر کرد: صورتش سرخ و سفید و باطراوت شد و چشمانش میدرخشیدند. درکل چند سال جوانتر بهنظر میرسید.
"صرفاً الهی"
او به خانه نرفت و در عوض در منزل مادرم خوابید. حدود ساعت ۳ بامداد نوری در اتاقش دیدم. فکر کردم که قبل از رفتن به تختخواب فراموش کرده لامپ را خاموش کند. پاورچین پاورچین به اتاقش رفتم. او را دیدم که روی تخت نشسته بود و جوآن فالون را میخواند.
روز بعد به من گفت: "این کتاب واقعاً عالی است! وقتی شروع به خواندن آن کردم، مایل نبودم آن را زمین بگذارم." او گفت که تأسف میخورد چرا زودتر آن را نخوانده است. سپس شدیداً غرق خواندن کتاب شد.
ناگهان باهیجان گفت: "من هماکنون میتوانم خیلی واضح و بدون عینک بخوانم. درعرض فقط چند ساعت بیناییام اینقدر بهبود یافته است. فالون دافا واقعاً الهی است. او خواست آن کتاب را قرض بگیرد تا در خانه بخواند."
مشاهده ناپدید شدن سرطان
چهار روز بعد، صبح زود با من تماس گرفت. گفت که شب قبل، وقتی در حالت نیمهخواب بود، پزشکی با کت سفید را دید که روی او عمل جراحی انجام میداد. در این رویا آن پزشک به پزشک دیگری گفت: "فقط یک غده وجود ندارد، بلکه پنج یا شش غده در سینهاش وجود دارد." او به آنها التماس کرد تا همه این غدهها را بردارند. وقتی بیدار شد، به سینهاش دست کشید و متوجه شد که همه غدهها ناپدید شدهاند.
او تمام طول آن شب گریه کرد. جلوی عکس استاد لی هنگجی در کمال احترام گفت: "استاد، متشکرم که به من زندگی دیگری بخشیدید، لطفاً مرا بهعنوان مریدتان بپذیرید. میخواهم که مرید واقعی شما باشم."
پس از آن حدود ۱۴ کیلو وزن اضافه کرد. اکنون بیش از ۵۰ سال دارد، اما چهرهاش بدون چین و چروک است، جوانتر از سنش به نظر میرسد و در واقع خیلی زیباست.
او به من گفت که برای بقیه زندگیاش دافا را تزکیه خواهد کرد.