(Minghui.org) درحالحاضر بسیاری از تمرینکنندگان در حال استفاده از حق قانونیشان برای شرکت در جنبش "شکایت از جیانگ" هستند، اما نیروهای کهن از هر فرصتی استفاده خواهند کرد تا در این روند اختلال ایجاد کنند. وقتی سعی کردم شکایتم را ارسال کنم، با مخالفت مواجه شدم. سرانجام دریافتم که این مخالفت صرفاً ناشی از یکی از وابستگیهایم است که سالهای بسیاری است در خود پرورش دادهام.
تضاد
در ماه ژوئن، شکایتی کیفری علیه جیانگ زمین تنظیم کردم، بدون اینکه همسرم را از این موضوع مطلع کرده باشم. تأییدیه تحویل آن دو روز بعد بهدستم رسید. به سایر تمرینکنندگان نیز کمک کردم تا شکایاتشان را به همان ترتیب آماده کنند.
یک روز عصر، هنگامیکه درحال تایپ شکایت کیفریِ همتمرینکنندهای بودم، همسرم پیشنویس شکایتم و رسید تحویل آن را دید. درحالیکه عصبانی شده بود و فریاد میکشید، سیم کامپیوتر را از پریز برق بیرون کشید.
او با عصبانیت گفت: "تمام این سالها از تزکیه تو حمایت کردهام! چگونه میتوانی چنین کاری بکنی؟ تو تمام اطلاعات شخصی ما را فاش کردی. ما را نابود کردی! اجازه نداری چنین کاری بکنی... دیگر بیش از این اجازه انجام چنین کارهایی را نداری!»
وی با سرعت اطاق را ترک کرد و باقی روز نیز با من صحبت نکرد.
تقریباً، بیدرنگ قسمتی از تعالیم استاد در ذهنم جرقه زد: «فقط با تحتتأثیر قرار نگرفته باقی ماندن، قادر خواهید بود تمام موقعیتها را اداره کنید.» ( آموزش فا در کنفرانس فای غرب میانه- ایالات متحده)
باوجود اینکه همسرم از دست من عصبانی شده بود، توانستم آرام و تحت تأثیر قرار نگرفته، باقی بمانم.
آن روز عصر، همسرم با پسرعمویم تماس گرفت و از او خواست تا مرا ترغیب کند از فرستادن شکایات خودداری کنم. پسرعمویم تنظیم شکایات را کاری "احمقانه" خواند و متعجب بود که چرا چنین کاری را انجام میدهم.
در پاسخ به او گفتم: "من یک تمرینکننده هستم، تمرینکنندهای که از مزایای فالون گونگ بهرهمند شده است. باید درباره این تمرین و استاد لی با مردم صحبت کنم. باید از تمرینکنندگانی صحبت کنم که براثر آزار و شکنجه، تا آن حد خاموش و بیصدا و به ناحق قتلعام شدند. در حقیقت، شما هم میتوانید و باید از جیانگ شکایت کنید؛ کاری که او انجام داده، جنایتی علیه تمام بشریت است."
طرز برخوردم با این مسئله پسرعمویم را متقاعد کرد. او از تجربیاتش طی تمام این سالها، میدانست که حزب کمونیست چین هرکسی را که لازم بداند، مجازات میکند. کلمات "درست" و "غلط" در فرهنگ لغت حزب وجود ندارند و برای حزب مفهومی نیز ندارند. وی پیشنهاد کرد برای اینکه در امان باشم، در جایی پنهان شوم؛ همسرم زادگاه قدیمیام را برای پنهان شدن، پیشنهاد کرد.
لیکن بههیچوجه حاضر نبودم آنجا را ترک کنم. به هر دو نفر آنها گفتم که از طرف من خیالتان راحت باشد و من خوب هستم: استاد از من حمایت میکنند و آنها دستشان به من نخواهد رسید.
غلبه بر وابستگیام به احساسات
معمولاً همسرم فرد مهربان و محجوبی است، اما حرف آخر را او در منزل میزند. وی قبلاً زندگیام را نجات داده است، بنابراین رفتارم با او طی چهل و چند سال گذشته چیزی جز قدردانی نبوده است.
به دلیل وابستگیام به احساسات، معمولاً اجازه میدادم آنطور که میخواهد رفتار کند و میترسیدم که مبادا او را ناراحت کنم. پس از حادثه خاموش کردن کامپیوتر، متوجه شدم این شکاف بالقوهای است که نیروهای کهن از آن سوءاستفاده میکنند و تمام تلاشم را کردم تا آن را ازبین ببرم.
پس از اینکه همسرم استفاده از کامپیوتر را برایم منع کرد، فا را مطالعه کردم و افکار درست فرستادم. این کار احساس راحتی و آرامش بسیاری به من داد، گویا هیچ چیزی میان من و همسرم اتفاق نیفتاده بود. سپس متوجه شدم استاد درحال کمک کردن و تشویقم هستند تا راهم را در مسیر درست ادامه دهم.
روز بعد، همسرم بازهم کجخلق بود؛ از خوردن صبحانه و نهار خودداری کرد و بجای غذا مشروب نوشید. با کمک استاد، افکار درست فرستادم تا تأثیر نیروهای کهن را که باعث رفتار فیزیکیاش میشدند، ازبین ببرم.
عصر همان روز، رفتار همسرم بهطور غیرمنتظرهای تغییر کرد. او شام خورد ( البته بیسروصدا). پس از آن، حتی بیرون رفت و مقداری میوه برایم خرید. مطابق معمول با یکدیگر صحبت کردیم و خندیدیم، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
این حقیقتاً مانند سخنان استاد در جوآن فالون است: "درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، 'سایهی درختان بید، غنچه گلها، محلی که سرم را روی آن بگذارم' را خواهید دید!"
نتیجه
از آن به بعد، همسرم بیشتر ملاحظه مرا میکند. حتی کمک میکند تا مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنم و پوسترهای فالون گونگ را آویزان کنم؛ که قبلاً هرگز این کار را انجام نمیداد. برایم مسلم شده بود که استاد نه تنها از من بلکه از او نیز مراقبت میکنند.
اکنون، وابستگی چهلسالهام به عواطف و احساسات را رها کردهام و اعمال درستم دیگر توسط احساساتم محدود نمیشوند. احساس آرامش بسیاری میکنم.
طی این مدت، دهها خال قهوهای که در دو طرفِ زیربغلم ظاهر شده بودند، بدون بجا گذاشتن هیچ اثری ناپدید شدند.
از این دو تجربه دریافتم که استاد همیشه در کنارم هستند و کمک میکنند تا در تزکیهام رشد کنم. استاد در جوآن فالون به ما آموختند که: "تزکیه به تلاش خود فرد بستگی دارد، درحالیکه گونگ به استاد شخص مربوط است."
مطمئنم تا زمانی که بتوانم راهنماییهای استاد را قاطعانه دنبال کنم، میتوانم تمام این سختیها را با موفقیت پشتسر بگذارم.