(Minghui.org) بهار سال گذشته میخواستم گواهینامه رانندگیام را بگیرم و باید امتحان رانندگی را با موفقیت میگذراندم. برای اینکه این کار برایم راحتتر باشد، از یکی از همتمرینکنندگان فالون دافا خواهش کرم مربی رانندگی من باشد. او موافقت کرد که عصر یکشنبه آن هفته آموزش را شروع کند.
صبح روز یکشنبه، رؤیای واضحی دیدم. در آن رؤیا دیدم که من و آن همتمرینکننده بازداشت و زندانی شدیم. رؤیا آنقدر واقعی بود که میدانستم یک پیشگویی است. پیش از این هم در رؤیایی دیده بودم که بازداشت شدهام. پس از اینکه بیدار شدم، برای از بین بردن مداخله، افکار درست فرستادم.
اما اینبار رؤیایم آنقدر واقعی بود که پس از بیدار شدن، نمیتوانستم آرام باشم. به درون نگاه کردم، اما نتوانستم دلیل آن را بیابم. بههرحال بعدازظهر آن روز برای تعلیم رانندگی، آن تمرینکننده را ملاقات کردم. عصر آن روز به سلامت به خانه بازگشتم و رؤیایی که دیده بودم را فراموش کردم.
برای ادامه تعلیم رانندگی، قرار ملاقات دیگری برای روز یکشنبه هفته بعد، با آن تمرینکننده گذاشتم. او مقداری مطالب دافا در صندوق عقب ماشین داشت که میخواست قبل از شروع آموزش، تحویل سایر تمرینکنندگان بدهد. اینبار بازداشت شدیم. صحنه و رفتار ما در این رویداد دقیقاً مانند چیزی بود که در رؤیایم دیده بودم. از گذاشتن آن قرار پشیمان بودم، اما هنوز متوجه دلیل بازداشتمان نشده بودم.
هر دوی ما به سرعت آزاد شدیم، اما یکی از فلشهای یو.اس.بی مرا ضبط کردند و آن را پس ندادند. این اتفاق باعث نشد که از هیچ یک از کارهایم عقب بیفتم، بههمین دلیل فکر کردم که احتمالاً من و آن همتمرینکننده کاستی بزرگی نداریم.
گواهینامه رانندگیام را گرفتم. یک روز متوجه شدم ماشینم نیاز به سرویس دارد. یکی از همتمرینکنندگان مسن، مکانیکی را میشناخت که بابت سرویس، دستمزد مناسب و معقولی میگرفت. این تمرینکننده گفت که با آن مکانیک خیلی صمیمی است. از او خواستم مرا به آنجا ببرد. او با کمال میل پذیرفت و آنجا را نشانم داد و حتی مدتی در تعمیرگاه منتظرم ماند. این کار، تقریباً تمام وقت بعدازظهرش را گرفت، چراکه تعمیرگاه از منزلش دور بود.
تصمیم گرفتم که بعداً از آن تمرینکننده تشکر کنم، اما به دلایل مختلفی این کار را نکردم. او به من گفت که چون بهخاطر کمکش تشکر نکردم، نشانه بیاحترامی به او است. او در مقابل اعضای خانوادهاش مرا سرزنش کرد. واقعاً عصبانی بود و نمیخواست دیگر با من حرف بزند.
فکر میکردم دلیلش بیادبی من بوده است. درحقیقت میخواستم برای تشکر به دیدنش بروم، اما نیرویی نامرئی مانعم شد.
روزی ناگهان متوجه شدم که برای اداره این مسائل پیشپاافتاده، بهطور ناخودآگاه از دافا سوءاستفاده کرده بودم. آن دو اتفاق توسط استاد نظم و ترتیب داده نشده بودند، بلکه نتیجه طلب من برای منافع شخصی بودند.
دفعه بعد که اتومبیلم نیاز به سرویس داشت، یک مکانیکی در همان نزدیکی پیدا کردم. پس از اینکه اتومبیلم درست شد، به مدیر تعمیرگاه و سه نفر از کارمندان آنجا کمک کردم تا از حزب کمونیست چین خارج شوند. آنها تشکر کردند و هنگام خداحافظی بارها دست تکان دادند. با این تجربه به خودم یادآور شدم که وقتی دفعه قبل برای انجام کارهای خودم، از همتمرینکنندگان استفاده کردم، فرصتِ خوبِ آگاه کردن مردمی که باید نجات میدادم را از دست دادم.
در حین تزکیه، تمرینکنندگان شاید با یکدیگر نزدیکتر و صمیمیتر از اعضای خانواده خودشان رفتار کنند. این احتمال وجود دارد که بهراحتی، در روابطمان با سایر تمرینکنندگان دچار اشتباه شویم. روابط بین تمرینکنندگان نه دوستی است و نه خانوادگی، بلکه آنها تنها همتمرینکننده هستند. بهخاطر فالون دافا است که ما با یکدیگر آشنا شدهایم.
فقط میتوانیم برای اهداف مربوط به تزکیه و یا اصلاح فا از همتمرینکنندگانمان درخواست کمک کنیم. نباید وقت و زمان آنها بگیریم برای اینکه در مسائل شخصیمان به ما کمک کنند. این ممکن است بیاهمیت بهنظر برسد، اما درحقیقت بسیار جدی است. استاد بیان کردند:
«موارد دیگری نیز بودهاند که کسی برخی مسائل کوچک را در تزکیهاش جدی نگرفته و به مشکلات بزرگی تبدیل شدند.» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای ۲۰۱۵ نیویورک»)
پس از اینکه متوجه مشکلم شدم، بهخاطر آوردم که فلش یو.اس.بی یکی از همتمرینکنندگان توسط پلیس توقیف شده بود. آن تمرینکننده متمول بود و چند فلش یو.اس.بی داشت و از یکی از آنها استفادهای نمیکرد. من از او خواستم تا اجازه دهد برای کارم از آن استفاده کنم. ما بهخوبی یکدیگر را میشناختیم، به همین دلیل او با کمال میل آن را به من داد.
وقتی توسط پلیس بازداشت شدم، فقط فلش یو.اس.بی را گرفتند و سایر مطالب روشنگری حقیقت را که همراه داشتم، پیدا نکردند. در ظاهر، دلیلش این بود که برخی از مطالب روشنگری حقیقت را در آن ذخیره کرده و فراموش کرده بودم تا آنها را پاک کنم. اما دلیل اصلی این بود که از وسایل شخصی آن همتمرینکننده بجای کارهای دافا، برای کار شخصی خودم استفاده کرده بودم.
پس از اینکه بهوضوح به این مسئله آگاه شدم، بهشدت شوکه شدم. تزکیه در دافا خیلی جدی است، زیرا نیروهای کهن در حال نظاره کردن تکتک افکار ما هستند. روابط میان تمرینکنندگان باید صرفاً برای تزکیه باشد، نه برای مسائل مردم عادی. اینکه از بستگان و دوستانمان برای کارهای شخصی کمک بگیریم نادرست نیست؛ اما این درمورد همتمرینکنندگانمان صدق نمیکند. همتمرینکنندگان تعهدی برای انجام چنین کارهایی ندارند.
موقعیت دیگری نیز بود که آن را بهدرستی اداره نکردم. هماهنگکننده محلیمان فکر میکرد که مخارج تمام خانوادهام برعهده من است، بههمین دلیل ۲۰۰۰ یوآن پول اهدایی از سوی همتمرینکنندگان را به من داد تا از آن برای تهیه مطالب روشنگری حقیقت استفاده کنم. چون شرایط مالی بدی نداشتم، از گرفتن آن پول خودداری کردم، اما وی اصرار کرد که آن را بپذیرم و درنهایت قبول کردم.
پس از گرفتن پول، برای اینکه به اشتباه، از آن برای مخارج شخصیام استفاده نکنم، تکتک مبالغی را که برای تهیه مطالب روشنگری استفاده میشد، ثبت میکردم. میخواستم مطمئن باشم که هر ذره از آن را برای پروژه دافا استفاده میکنم. اما چون مقداری از پول خودم را گم کردم، بالاخره کمی از آن پول را برای گذران امور زندگی استفاده کردم. پس از آن، متوجه شدم که نباید پول همتمرینکنندگان را میگرفتم و درنهایت تمام آن مبلغ را به آن همتمرینکننده بازگرداندم. مدت کوتاهی پس از آن، پروژهای در خارج از شهر گرفتم و پس از پایان کارم پاداش نقدی قابلتوجهی دریافت کردم.
همتمرینکنندگانم برای انجام پروژههای دافا به من پول میدادند و در ظاهر، کار اشتباهی بهنظر نمیرسید، اما پذیرفتن آن پول اشتباه بود. چرا؟ زیرا من از پس مخارج زندگی و خانوادهام برمیآمدم؛ بهعلاوه، مقدار زیادی پسانداز داشتم. با اینکه در سال جاری شرایط اقتصادی خیلی مناسب نبود، اما تأثیر چندانی بر خانوادهام نگذاشت. همچنان زندگی خوبی داشتیم. هنوز توانایی این را داشتم که در پروژههای دافا مشارکت مالی داشته باشم، بنابراین چطور میتوانستم پول همتمرینکنندگان را قبول کنم؟
این مسئله بهظاهر بیاهمیت، درحقیقت موضوع کوچکی نیست، اما درابتدا آن را نادیده گرفتم. درسی که گرفتم، آنقدر بزرگ بود که متوجه شدم تزکیهمان چقدر جدی است. امیدوارم تجربهام، برای همتمرینکنندگانم نیز مفید باشد.