(Minghui.org) سابقاً در کارم آدم تنبلی بودم اما وقتی نوبت به غذای خوب و وقتگذرانی با دوستان میرسید به آدمی مشتاق و پرشور تبدیل میشدم. هنوز ۴۰ سالم هم نشده بود، اما مدت ۲۰ سال بود که سیگار میکشیدم.
مردی درشت و قد بلند هستم و در آن زمان به ظاهر کاملاً سالم بودم. اما حقیقت این بود که وضعیت سلامتیام چندان خوب نبود. همیشه پس از بالا رفتن از ۶ طبقه پلههای آپارتمانم که دو پاگرد هم داشت، نفسم بند میآمد.
اعتیادم به سیگار برایم مشکلساز شده بود، اما برای ترک آن ارادۀ کافی نداشتم.
روزی از شوهر خواهرم پرسیدم که آیا راهی برای ترک اعتیاد به سیگار وجود دارد. او کتاب جوآن فالون را به من داد و پیشنهاد کرد که آن را مطالعه کنم.
به پیشنهادش عمل کردم. آن شب، شروع به استفراغ کردم و دچار اسهال شدم. در ابتدا فکر کردم مسمومیت غذایی است و از دوستانی که با هم غذا خورده بودیم سؤال کردم که حالشان چطور است و آنها گفتند که همگی خوب هستند.
پس از ۶ یا ۷ بار توالت رفتن، ناگهان متوجه چیزی شدم. وقتی دچار اسهال میشدم، معمولاً بسیار احساس ضعف میکردم. اما در این زمان هر چه میگذشت حالم بهتر میشد. دیگر تمایلی به سیگار کشیدن نداشتم. اعتیاد طولانی ۲۰ سالهام به سیگار بهطور شگفتآوری ناپدید شد.
در روزهای بعدی، همچنان به خواندن جوآن فالون ادامه دادم. یک شب دلدرد داشتم. درست زمانی که میخواستم برای تسکین آن دارو بخورم، صحبتهای استاد دربارۀ پاکسازی بدن به خاطرم آمد و قرص را کنار گذاشتم. صبح روز بعد دیگر از دلدرد خبری نبود.
شبی دیگر، سه بودا را دیدم که با نوری طلایی احاطه شده بودند. یکی در مقابل و دو نفر دیگر در دو طرفم ایستادند. معتقدم که آنها بدنهای قانون استاد بودند.
تصمیم گرفتم تمرینات فالون دافا را یاد بگیرم و از شوهرخواهرم خواستم که به من یاد بدهد. واقعاً اذیت میشدم که با پاهای ضربدری بنشینم. اما میدانستم که دافا گرانبها است و مصمم شدم که درد را تحمل کنم. بعد از چند ماه، توانستم ۷۵ دقیقه با پاهای ضربدری بنشینم.
مدت کوتاهی پس از شروع به انجام تمرینات، توانستم چرخش چرخ قانون و جریان انرژی را در اطراف بدنم احساس کنم. میتوانم یک سطل آب را تا ۶ طبقه بالا ببرم بدون اینکه نفسم بگیرد.
میدانم که فا را دیر بهدست آوردهام. از این رو خیلی تلاش میکنم که به سایر تمرینکنندگان برسم.
یک شب، وقتی من و تمرینکننده دیگری در حال نصب تابلوهایی بودیم، بهطور غیرقانونی بازداشت شدیم. روی تابلو ها نوشته بود: «فالون دافا خوب است» و «از حزب کمونیست خارج شوید تا ایمن بمانید.»
وقتی که در بازداشتگاه بودم، هر روز تمرینات را انجام میدادم، با تکرار تعالیم استاد فا را مطالعه میکردم و افکار درست میفرستادم. در ابتدا یکی از مأموران خواست مانع من شود. به او گفتم که میتواند مرا کتک بزند یا تهدید به کشتن کند، اما من مصمم به انجام تمرینات هستم. او رفت و هرگز دوباره برای ممانعت از تمرین کردنم، اقدامی نکرد.
در دادگاه محاکمه شدم و به ۷ سال حبس محکوم شدم.
مأموران از ترس اینکه دربارۀ فالون دافا با سایر زندانیان صحبت نکنم، اجازه نمیدادند با آنها در سالن غذاخوری غذا بخورم.
فکر کردم که باید محیط خوبی را ایجاد کنم. اگر نمیتوانستم با سایر زندانیان غذا بخورم، چگونه میتوانستم دربارۀ فالون دافا با آنها صحبت کنم؟ بنابراین به سالن غذاخوری رفتم و به مأموران گفتم که قانون این اجازه را به من داده است.
مرا در یک سلول حبس کردند و اجازه ندادند بیرون بیایم. من هم در اعتراض دست به اعتصاب غذا زدم.
در روز چهارم، دکتر زندان برای بررسی فشار خونم به سلولم آمد. با اینکه فشار خونم بالا بود اما میتوانستم به اطراف حرکت کنم و هیچ مشکلی نداشتم.
در هفتمین روز، فرمانده با درخواستم موافقت کرد.
از آن فرصت برای صحبت کردن با افراد استفاده میکردم. تا زمانی که آزاد شدم، بیش از ۳۰۰ تن از آنها، از جمله چند نگهبان، از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شدند.
پس از بازگشت به خانه، علاوه بر انجام کارهای خانه و انجام کار روزانهام، همچنان به مطالعه فا، انجام تمرینات، فرستادن افکار درست و صحبت کردن با مردم دربارۀ فالون دافا ادامه دادم.
همسایگان و دوستان تغییرات مثبت فوقالعادهای را در من دیدند که پس از شروع تمرین فالون دافا ایجاد شده بود و آنها آگاه شدند که فالون دافا شگفتانگیزاست. وقتی از آنها خواستم که از حزب خارج شوند، تعداد زیادی این کار را کردند.
همه نوع مردمی را میشناسم. از جمله برخی که برای بخش امنیت داخلی، دادگاه و دفتر دادستانی کار میکنند. آنها گاهی اوقات مرا به مهمانیهایشان دعوت میکنند و من از این فرصت استفاده میکنم تا دربارۀ آزار و شکنجه با آنها صحبت کنم و برخی از حزب خارج شدهاند.
تحصیلات بالایی ندارم، اما ارزش فالون دافا را میدانم و اینکه فرصتِ تمرین این روش صالح باارزش است. معتقدم که بایستی در زندگیهای قبلیام تقوای زیادی جمع کرده باشم که در این زندگی یک تمرینکننده شدهام.
حالا میفهمم چرا اینجا هستم. هیچچیز نمیتواند مانع من از پیشرفت در مسیر تزکیه و نجات تعداد بیشتری از مردم باشد!
استاد نیکخواه از شما سپاسگزارم!