(Minghui.org) خاطراتم از دوران کودکی بسیار ترسناک هستند. مادرم از خونریزی شدید در رنج بود، نمیتوانست کار کند و وضعیتش بدتر و بدتر میشد. پدر و برادر بزرگم دور از خانه کار میکردند، اما دستمزدشان برای پرداختن هزینههای درمانی مادرم کافی نبود.
خانواده بسیار فقیری داشتم و همسایگانمان از ما متنفر بودند. اغلب به آسمان نگاه میکردم و میپرسیدم که چرا باید اینچنین رنج بکشم.
بهار ۱۹۹۷، خوشبختی به خانوادهمان روی آورد. پدر و مادرم تمرین فالون دافا را شروع کردند. مدت کوتاهی پس از شروع تمرین دافا، تمام بیماریهای مادرم ناپدید شدند.
کل خانوادهام شروع کردند تا اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری را دنبال کنند. همگی ما از سلامت کامل برخوردار شدیم و با همدیگر در هماهنگی زندگی میکردیم.
مادربزرگم که در آستانه مرگ بود، نجات یافت
مادربزرگم در سال ۱۹۹۹، با عروسش جروبحث کرد و در اوج عصبانیت سعی کرد با نوشیدن سم خودکشی کند. مقدار زیادی خون بالا آورد. مادرم وقتی او را پیدا کرد، در تخت بود و نمیتوانست حرکت کند. به او گفت: «فالون دافا فوقالعاده است. بیا با ما تمرین کن!» مادربزرگم سرش را به علامت تأیید تکان داد، با خانواده ما ماند و دافا را تمرین کرد.
پس از اینکه مادربزرگم حالش بهتر شد، دردی ناگهانی در قفسه سینهاش احساس کرد، به کما رفت و قلبش نمیتپید. بستگانمان چند ساعت بعد آمدند تا برای مراسم تدفینش آماده شوند، اما مادربزرگ هشیاریاش را دوباره به دست آورد!
او گفت: «من به قله کوهی صعود کردم و افراد بسیار زیادی را در حال تمرین فالون دافا دیدم. باید عجله کنیم و فالون دافا را تمرین کنیم.»
هر کسی که شاهد بازگشت او به زندگی بود، گفت: «او مرد و دوباره زنده شد. افرادی که فالون دافا را تمرین میکنند، واقعاً خاص هستند!»
درحالحاضر مادربزرگ ۸۶ سال دارد و هنوز هم میتواند در مزرعه کار کند. او برنج برداشت میکند، سیبزمینی برداشت میکند و هیزم جمع میکند. همچنین از چند خوک نگهداری میکند. حتی از وقتی که جوان بود، پرانرژیتر است.
یک لات محله تمرین فالون دافا را آغاز میکند
برادرشوهرم قلدر بدنامی بود، دزدی میکرد و با مردم زدوخورد میکرد.
در سال ۱۹۹۸، ازآنجاییکه افراد زیادی در منطقهمان دافا را تمرین میکردند، برادرشوهرم کنجکاو شد. ویدئوی آموزش استاد را تماشا کرد. از اینکه حقیقت- نیکخواهی- بردباری خیلی با نزاع و دزدی کردن متفاوت هستند، تحت تأثیر قرار گرفت.
او برای حل مشکلات از دعوا و خشونت استفاده میکرد. متوجه شد که روشهای بدش برای او واقعاً خوب نیست. رضایت و لذت آنی او همیشه کمدوام بود و احساس ناامنی، نگرانی، و ترس را به دنبال داشت. او اغلب در این باره گیج و سردرگم بود که هدف از زندگی چیست.
زمانی که به فا گوش داد، جوابها را پیدا کرد و به این درک رسید که اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری میتوانند به او کمک کنند تا خود را تغییر دهد. عادتهای بدش را رها کرد و به فردی مهربان و دوستداشتنی تبدیل شد.
تجربهای فوقالعاده
یکی از عموهایم از آرتریت روماتوئید و ضعف عضلانی رنج میبرد. حتی نمیتوانست یک کیلوگرم نودل را حمل کند و سالهای زیادی کار نکرده بود.
در سال ۱۹۹۹، وقتی تمرین فالون دافا را شروع کرد، زانوهایش متورم شدند و احساس کرختی کردند. هنگامی که هیزم خرد میکرد، اتفاقی زانویش را برید، اما هیچ دردی احساس نکرد. چند روز بعد، زانویش دیگر ورم نداشت. کمی پس از آن، ماهیچههای پایش عادی شدند.
او بیش از ۸۰ روز به آبریزش بینی مبتلا بود. وقتی آن خوب شد، پر از انرژی شد و دیگر دردی نداشت. اکنون میتواند بارهای سنگین را حمل کند و کاملاً خوب کار کند.
شوهر بهآرامی دافا را میپذیرد
خواهر بزرگم نیز فالون دافا را تمرین میکرد. شوهرش اغلب درباه خوبی و شگفتانگیز بودن فالون دافا از ما میشنید، اما هنوز قبول نمیکرد خواهرم آن را تمرین کند و گاهی حتی او را کتک میزد.
او نمیتوانست دستهایش را به پشت ببرد، بنابراین همواره نزد ماساژور میرفت و پول زیادی هزینه میکرد. خواهرم به او توصیه میکرد: «فقط عبارت "فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را تکرار کن و طولی نخواهد کشید که خوب خواهی شد.» اما او پاسخی نمیداد.
یک روز دچار باد گلو شد و نمیتوانست متوقفش کند. بهطور مخفیانه عبارات: "فالون دافا خوب است، حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است" را تکرار کرد و باد گلویش بهطور ناگهانی متوقف شد! حتی خودش شگفتزده شد. پس از آن، به خواهرم اجازه داد تا دافا را تمرین کند.