(Minghui.org) وقتی مقاله تبادل تجربه تمرینکنندهای در مینگهویی با عنوان «موضوعات تزکیه در طول دوره اصلاح فا» را میخواندم، تحت تأثیر این قسمت قرار گرفتم: «استاد لی نگران هستند.» از تجربیات قبلیام میدانستم که استاد درخصوص تمرینکنندگان دافا، ازجمله من، بسیار نگران هستند.
در آوریل سال ۱۹۹۹ شروع به تمرین فالون دافا کردم. استاد بدنم را پاک کردند و مرا از تمام بیماریهای مزمن زدودند. بسیار سپاسگزار بودم!
همان سال جیانگ زمین، دیکتاتور سابق چین، آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد و تمرینکنندگان وبسایت مینگهویی را راهاندازی کردند تا حقایق را درباره فالون گونگ به مردم بگویند. پیروان جیانگ نیز وبسایتهایی درست کردند که «سخنرانیهای استاد» که جعلی بودند را منتشر میکرد. آشنایی به استفاده از کامپیوتر نداشتم، اما مطالب دافای زیادی را دریافت میکردم که سایر افراد دانلود و چاپ کرده بودند. برخی از این مطالب واقعی بودند و برخی تقلبی بودند. حتی تمرینکنندهای که یک ماه در حبس بود به من گفت که در اداره پلیس «سخنرانی جدید استاد» را خوانده است. آن مقاله را یک مأمور پلیس به او داده بود.
سردرگم بودم. شدیداً آرزو داشتم که مقالات جدید استاد را بخوانم، اما میترسیدم که با یک مقاله جعلی گمراه شوم.
در سال ۲۰۰۲، «نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲» را که منتشر شده بود، خواندم.
استاد بیان کردند:
«هدف از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر این است که مشکلات رایج و وضعیتهای نادرستی را که در تزکیهمان بهصورت کلی ظاهر شده است را اصلاح کنیم.» («آموزش فا در کنفرانس فای دستیاران در چانگچون»)
بسیار هیجانزده شده بودم و سعی کردم یک نسخه از آن را بهدست آورم، اما ناگهان فکری در من ظاهر شد: اگر کتاب جعلی باشد چه؟ همان شب در رؤیایی دیدم که در مدرسه راهنمایی قدیمیام در زمین بازی بودم. بلندگویی که به تیر برق آویزان بود، سخنرانی جدید استاد را پخش میکرد. بسیاری از مردم گوش میکردند. میتوانستم صدای استاد را بشنوم، اما نمیتوانستم دقیقاً آنچه ایشان میگفتند را بشنوم. پس از خاتمه سخنرانی، با گروهی از افراد تمرینی را انجام دادم. وقتی فهمیدم آن تمرینی که با آن گروه انجام میدادم فالون گونگ نبود، با عرق سرد از خواب بیدار شدم.
تصمیم گرفتم که فقط کتابهای فالون گونگی را بخوانم که قبل از آزار و شکنجه رسماً چاپ شده بودند. اکنون درک میکنم که چون بسیار نگران این بودم که آیا برخی از مطالب دافا جعلی هستند یا خیر، بهطور خودخواسته تسلیم نظم و ترتیب نیروهای کهن شده بودم. نیروهای کهن صحنههای دروغینی را در رؤیایم به من نشان داده بودند که باعث میشد از روند اصلاح فا دور بمانم.
اما استاد هرگز از من دست نکشیدند. استاد همواره مراقب من بودهاند، از من مواظبت کردهاند، به من اشاره کردهاند و گاهی سایر تمرینکنندگان را وسیله قرار دادند تا به من یادآوری کنند تا در مسیر درست بمانم. وقتی با محنتهایی روبرو شدم و شینشینگم را با مطالعه فا ارتقاء دادم، استاد کارمایم را کاهش دادند؛ وقتی مداخله شیطانی ناشی از ذهن خودم را داشتم، استاد با بخشندگی مرا از دردسر نجات دادند؛ و وقتی در تزکیه احساس افسردگی یا ناامیدی میکردم، استاد با نشان دادن صحنههایی در بعدهای دیگر تشویقم میکردند تا اطمینانم را افزایش دهند.
استاد بین سال ۲۰۰۲ و ۲۰۱۲ دستکم در سه موقعیت جدا از هم به من اشاراتی کردند.
اولین اشاره وقتی بود که تصمیم گرفتم مقالات جدید را نخوانم. خواب دیدم که همراه با افراد زیادی در انتظار اتوبوس بودیم. وقتی اتوبوس رسید، دیدم که سه درب دارد. سعی کردم از یک درب سوار اتوبوس شوم، اما افراد بسیار زیادی تجمع کرده بودند. بنابراین با عجله به درب دیگر رفتم که بهنظر میرسید افراد کمتری حضور دارند، اما باز هم نتوانستم سوار شوم. نهایتاً اتوبوس بدون من راه افتاد. وقتی بیدار شدم، با خود فکر کردم: «آیا دارم بهنوعی اشتباه میکنم؟» به خودم اطمینان دادم که آن فقط یک رؤیا بوده است.
دو سال بعد، مجدداً خواب دیدم که در انتظار اتوبوس هستم. در منطقهای روستایی بودم و تنها فرد در ایستگاه اتوبوس بودم. با خود فکر کردم: «دفعه قبل اتوبوس را از دست دادم چون افراد زیادی حضور داشتند، اما این بار کسی نیست که با من رقابت کند.» صبر کردم و صبر کردم اما اتوبوس نیامد. از فردی که در آن نزدیکی چیزی میفروخت پرسیدم و مشخص شد که مسیر اتوبوس عوض شده است.
سه یا چهار سال بعد، دوباره خواب دیدم که منتظر اتوبوس هستم. این بار در یک ایستگاه مرکزی اتوبوس در شهر بودم. شلوغ نبود. دو بار و سه بار تابلوها را کنترل کردم تا مطمئن شوم که اتوبوس میآید. بهدقت به اتوبوسهایی نگاه کردم که یکی بعد از دیگری آمدند و رفتند. به دلیلی نامعلوم، اتوبوسی که منتظرش بودم هرگز نیامد. وقتی آخرین اتوبوس آن روز حرکت کرد، دوباره تابلوی اتوبوسها را کنترل کردم. وقتی متوجه شدم که تابلوهای مسیر اتوبوسی که منتظرش بودم ناپدید شدهاند، بسیار شوکه شدم!
این سه رؤیا، با اینکه چند سال از هم فاصله داشتند، آنقدر در حافظهام تازه بودند که گویی اخیراً روی داده بودند. آیا این رؤیاها میخواستند به من بگویند که چیزی در تزکیه من اشتباه است؟ آیا استاد به من اشاراتی میکردند؟ در آن زمان احساس کردم که چیزی مرا از فا جدا کرده است. حتی وقتی تمرینها را انجام میدادم، صرفاً شبیه کاری تشریفاتی بود. صرفنظر از اینکه چه کاری انجام میدادم، هیچ بهبودی حاصل نمیشد.
همتمرینکنندگان به من گفتند که باید سه کاری را که استاد از ما خواستهاند انجام دهم. به این نظر اعتراض کردم چون نمیدانستم استاد چه گفته بودند.
نظری داشتم که باید به خارج از کشور سفر کنم تا کتابهای جدیدتر استاد را بخرم و ببینم واقعاً استاد چه گفتهاند. تایوان را انتخاب کردم چون مانع زبانی برایم نداشت. اما شنیدم که گمرک چین در اجرای منع ورود مطالب فالون گونگ بسیار سختگیر است. فکر کردم که حتی اگر نتوانم مطالب فالون گونگ را به خانه بیاورم، دستکم میتوانم آنها را در تایوان مطالعه کنم.
در سال ۲۰۱۲ با یک تور سیاحتی به تایوان رفتم. فقط شبها اجازه داشتم گروه را ترک کنم. در شب سوم یک کتابفروشی را پیدا کردم که هشت جلد کتاب دافا ازجمله جوآن فالونراداشت: «سفر به شمال آمریکا برای آموزش فا»، «آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲ و هنگ یین ۲. کتابها را خریدم و بهسمت هتل دویدم. نمیتوانستم برای خواندن آنها صبر کنم!
اولین کتابی که خواندم «آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده» بود. درحالیکه آن را میخواندم، گریه میکردم.
روز قبل از ترک تایوان، کتابها را در چمدانی که به قسمت بار میدادم جاسازی کردم. وقتی در صف بازرسی گمرک برای ورود به سرزمین اصلی چین بودم، لونیو را بارها و بارها از حفظ خواندم. زمان زیادی را منتظر چمدانم ماندم. چمدانهای کمتر و کمتری میآمدند اما هنوز چمدان خودم را نمیدیدم. ناراحت بودم و اخطار راهنمای تور درخصوص آوردن کتابهای دافا را بهیاد آوردم. سپس با خود فکر کردم: «نه! استاد با من هستند و از من محافظت میکنند!» در دلم گفتم: «استاد، لطفاً به من کمک کنید تا این کتابها را به چین بیاورم. چندین تمرینکننده جدید هستند که باید این کتابها را بخوانند.»
قبل از اینکه مرور فکرم را تمام کنم، چمدانم درست مقابل من متوقف شد. اشک از چشمانم سرازیر شد؛ بسیار سپاسگزار استاد بودم!
به خانه بازگشتم و با شتاب شروع به خواندن همه کتابها کردم. سپس آنها را برای یکی از همتمرینکنندگان بردم. او میدانست که به تایوان سفر کرده بودم و از من خواسته بود که اگر توانستم یک نسخه از جوآن فالونرا برایش بیاورم. پیش از آن مطالب دافای بسیاری را از سایت مینگهویی چاپ میکرد. به من میگفت که آنها سخنرانیهای جدید استاد هستند و پیشنهاد میکرد که آنها را مطالعه کنم اما من آنها را نمیخواندم. اکنون هر دوی ما سخنرانیهای چاپ شده را با کتابهایی که بهتازگی آورده بودم مقایسه کردیم. تأیید کردیم که مطالب چاپ شده از وبسایت مینگهویی همگی حقیقی هستند، فهمیدم که چه اشتباه بزرگی کرده بودم! شک و سماجتم برای مدت زیادی استاد را نگران من کرده بود!
کمی بعد از آن، رؤیای دیگری درباره انتظار برای اتوبوس دیدم. در این رؤیا در زادگاهم در منطقهای روستایی بودم که از آنجا هر روز فقط یک اتوبوس به شهر می رفت. صدای بوق اتوبوس را صبح زود شنیدم، بنابراین چمدانم را جمع کردم و به سمت اتوبوس دویدم. با خود فکر کردم: دیگر نمیتوانم مانند سه مرتبه قبل اتوبوس را از دست بدهم! دقیقاً زمانیکه به ایستگاه اتوبوس رسیدم، اتوبوس آمد. اتوبوس سرعتش را کم کرد اما توقف نکرد. پروازکنان از یکی از پنجرههای اتوبوس وارد شدم. فهمیدم که استاد به من میگفتند که سرانجام رسیده بودم.
شنیدم که یکی از هماهنگکنندگان گفت که تمرینکنندهای در شهری دیگر فقط کتابهای دافایی که قبل از آزار و شکنجه چاپ شدهاند را میخواند و سخنرانیهای جدید را مطالعه نمیکند. کتابهایی را که در تایوان خریده بودم بردم و از هماهنگکننده خواستم که آنها را برای آن تمرینکننده ببرد. باور داشتم که این تمرینکننده با مشکلی مشابه مشکلی که مدت زیادی داشتهام درگیر بوده است.
در پایان، مایلم مطلبی را از بخش پرسش و پاسخ «آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ» بازگو کنم:
«مرید: مینگهویی پیوسته مقالاتی را منتشر کرده است که از افراد میخواهد به ایجاد اختلال در فا خاتمه دهند، اما برخی شاگردان در چین هنوز درباره آن روشن نشدهاند.
استاد: واقعاً. آنها توسط شیطان در حال کنترل شدن هستند، و حتی با مینگهویی مخالفت میکنند. آیا میدانید چرا اخبار و اطلاعات را در مینگهویی منتشر میکنم؟ برای این است که به شما بگویم آن قابل اطمینان است، که آن سکویی است که مریدان دافا از طریق آن میتوانند ارتباط برقرار کنند. از زاویهای دیگر که صحبت کنیم، استاد نیز مواظب آن است، و آن هیچ مشکل عمدهای نخواهد داشت.»