(Minghui.org) پس از خواندن مقاله مینگهویی با عنوان «بهتر است کتابهای چاپی دافا را بخوانید تا نسخههای الکترونیکی آن را»، یکه خوردم. مایلم تجربهام را درباره این مقاله بهاشتراک بگذارم.
درمدت یک هفته تعطیلی در ماه اکتبر، بجای رفتن به مسافرت، همانطور که به کار فروشگاه رسیدگی میکردم، فا را نیز مطالعه میکردم. همچنین عادتم در مطالعه فا را تغییر دادم و بجای مطالعه در کامپیوترم، کتابها را مطالعه کردم. کتابها و سخنرانیهای استاد را که پس از ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹، ارائه شده بود، یکییکی مطالعه کردم.
معجزات بهطور نامحسوسی اتفاق افتادند. وقتی فا را مطالعه میکردم، مانند گذشته احساس خوابآلودگی نمیکردم. برخلاف گذشته، فا را با تمام قلبم میخواندم. مفاهیم درونی فا خودشان را نمایان میساختند. هرچه بیشتر میخواندم، بیشتر میخواستم به مطالعه ادامه دهم. شب و روز فا را مطالعه میکردم و ابداً خوابآلود نبودم. بنابراین، درمدت هفت روز، تمام سخنرانیهای استاد بعد از ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹را خواندم. بهمحض تمام کردن فای استاد، قدرتهای الهیام آشکار شدند.
حروف در کتاب میدرخشیدند. آنها سهبُعدی و لایهای پس از لایهی دیگر بودند. در سطح خاصی در جهان، مشغول مطالعه فا بودم. فالون و گلهای لوتوس از دهانم ساطع میشدند، تمام شیطان باقیمانده در جهان را نابود میکردند و میدان بسیار ضعیفی که شیطان در پشت حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) شکل داده بود را ازبین میبردند. صدای خواندن فا مانند انفجارهای اتمی آن عوامل شیطانی را ویران میکرد.
تمام سلولهای بدنم لبریز از فا بود. بنابراین قدرت دافا افکار درستم را بسیار نیرومند کرده بود.
برای نمونه، وقتی نمیتوانستم به دلیل مداخله عوامل شیطانی، کامپیوترم را روشن کنم و به وبسایت مینگهویی بروم، با صدای بلند در سایر بُعدها اعلام کردم: «نه تنها شیطانی را که در کامپیوترم اختلال ایجاد میکند، نابود خواهم کرد، بلکه شیطانی را که در کامپیوتر سایر همتمرینکنندگان نیز اختلال ایجاد میکند، نابود میکنم. افکار درستم هر کسی را که بخواهد در کار فا خللی بهوجود آورد، نابود خواهد کرد!»
کامپیوترم فوراً شروع بهکار کرد. چیز جالب این است که وقتی سرکرده شیطان در بُعد دیگر سعی میکرد دیگران را برای مداخله با من بفرستد، همگی آنها ترسیده و پنهان شده بودند. میگفتند: «ما میترسیم برویم، چون هرکسی برود، نابود خواهد شد.»
وقتی تلفنم طنین صدایی داشت حاکی از اینکه کسی مکالماتم را شنود میکرد، افکار درست فرستادم تا شیطانِ پشتسر آن شخصی که مرا تحتنظر داشت، ازبین ببرم. افکار درستم نه تنها آن شیطانی را نابود کرد که مراقب من بود، شیطانهایی را که مراقب تماس سایر تمرینکنندگان برای نجات مردم بود را نیز ازبین برد. بنابراین، شیطان میترسید که حرکت بیشتری انجام دهد.
برخی از عوامل شیطانی در ابزار و وسایل آشپزیام ایجاد اختلال میکردند. اما تا زمانی که افکار درست میفرستادم، عوامل شیطانی فوراً ناپدید میشدند و ابزار بلافاصله کارشان را ازسر میگرفتند. اعضای خانوادهام که فالون گونگ را تمرین نمیکنند، مرا "تعمیرکار" میدانستند. در حقیقت، هر تمرینکنندهای میداند که استاد به ما کمک میکنند. تمام این مزایا به اعتبار استاد است.
پس از سفری طولانی، وقتی برای کار بیرون میرفتم، تعدادی از مطالب روشنگری حقیقت را توزیع میکردم. بعداً بهخاطر آوردم که استاد در این باره چه گفتهاند:
«حتی هنگامی كه در طی زندگی روزمرهتان خیلی سریع از كنار افراد میگذرید كه فرصت صحبت كردن با آنها را ندارید، با این همه باید اثری از نیكخواهی و مهربانی خود به جای گذارید.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا»)
بنابراین، آرام و بیصدا به هرکسی که از کنارم رد میشد، میگفتم: «خواهش میکنم بهخاطر داشته باش فالون دافا خوب است و حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است. این راز آسمانی را در قلبت تبدیل به گیاهی میکنم. لطفاً این را بهخاطر داشته باش.»
ناگهان، بذرهای طلایی بیشماری مانند رگبار، از چشم آسمانیام در آسمان روی سر و سپس درون قلب مردم کاشته میشدند. در کمال حیرت متوجه میشدم، برخی از بذرها بهسرعت جوانه میزدند و گلهای کوچک لوتوس میدادند. اما برخی واکنشی نداشتند. بنابراین فکر میکردم که با دادن بذری دیگر، شانس دیگری به آنها بدهم. گاهی اوقات لازم میشد این بذرها را سه یا چهار بار بکارم. این مسئله احتمالاً مربوط به ویژگیهای زندگی و روابط تقدیری آن افراد میشد.