(Minghui.org) من با اطلاعات درباره آزار و شکنجه فالون گونگ به گروهی از مأموران پلیس نزدیک شدم، یکی از آنها با حالتی از انزجار گفت: «رژیم کمونیست بدترین است. میدانم که تمرینکنندگان فالون گونگ افراد خوبی هستند. هرگز شما را تعقیب و بازداشت نمیکنم.»
هرچقدر چینیهای بیشتر و بیشتری به تلاشهای حزب کمونیست چین برای بدنام کردن فالون گونگ پی بردهاند، چنین واکنشی به فعالیتهایمان در زمینه بالا بردن آگاهی مردم، بیشتر شده است. در زیر شرح چند نمونه از چنین واکنشهایی آمده است؛ واکنشهایی که اخیراً درحالیکه اطلاعات را در مکانهای عمومی توزیع میکردم، با آنها برخورد کردهام.
مأموران پلیس بهراحتی از حزب خارج میشوند
به پیشنهاد من، آن مأمور پلیس [فوقالذکر] موافقت کرد تا از حزب و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کند.
مأمور پلیس دیگری گفت: «من وقتی سر پستم نیستم، از گرفتن دیویدیهای شن یون واهمهای ندارم.» او دوستی را با خودش آورد که عضو حزب بود. آن دوست یک دیویدی شن یون را با دو دست از من قبول کرد. آنها هردو موافقت کردند از حزب خارج شوند.
مأموری به من گفت: «شما [تمرینکنندگان فالون گونگ] بهخاطر حقیقت ایستادگی میکنید. شما افراد خوبی هستید. من [از حزب] خارج خواهم شد.»
مأمور دیگری گفت: «تصمیم گرفتهام [از حزب] خارج شوم. هرکسی خارج نشود بدشانسی خواهد آورد، اما من توسط آسمان محافظت خواهم شد، درست است؟»
مأمور پلیس جوانی از حزب خارج میشود
یک روز که از بازار کشاورزان عبور میکردم، مأمور پلیس جوانی در شلوغی نظرم را جلب کرد. او مرد جوان خوشتیپی حدود بیست ساله بود که حدود ۱۹۰ سانتیمتر قد داشت. سریع به وی نزدیک شدم و آهسته روی شانهاش زدم. او برگشت و با تعجب به من نگاه کرد.
گفتم: «پسرجان، میخواهم این تقویم را که شامل حقایق فالون گونگ است، به شما بدهم.» او به تقویم اشاره کرد و پرسید: «میخواهی این را به من بدهی؟» گفتم: «بله، بهخاطر یونیفرم شما.» او پاسخ داد: «بهخاطر یونیفرم من؟ چرا؟»
به او گفتم: «زیرا بهعنوان یک مأمور پلیس، احتمالاً اغلب این را نمیگیری. امیدوارم حقایق فالون دافا را درک کنی و بهخاطر خودت موضع درستی را در این باره برگزینی.»
افراد بسیاری دور ما جمع شدند. شخصی از میان جمعیت فریاد زد: «او همچنین قصد دارد از تو بخواهد از حزب خارج شوی!» حس کردم که این تشویقی از سوی موجودات الهی بود و از او پرسیدم: «تو به حزب ملحق نشدهای؟ اینطور نیست؟» گفت: «شدهام. من عضو حزب هستم.»
«آه، چرا به حزب پیوستی؟ بلاهای طبیعی بسیار زیادی این روزها وجود دارند. بسیاری معتقدند آن خشم و غضب آسمان نسبت به حزب است. فرزندم، درباره آن فکر کن و خودت را از آن جدا کن. فقط میخواهم تو در امان باشی. تا زمانیکه بخواهی [از حزب] خارج شوی، آسمان این را میبیند و از تو محافظت میکند. من نام مستعاری برایت انتخاب خواهم کرد و کمکت میکنم تا خروج خود از حزب را اعلام کنی، خوب است؟» او موافقت کرد: «بسیار خوب. از شما متشکرم.»
همانطور که از بازار کشاورزان خارج میشدم، از پشت به آن مرد جوان نگاه کردم. چهرهاش بسیار آرام بهنظر میرسید، میوه را با یک دست سوا میکرد و تقویم را با دست دیگر نگه داشته بود.
مردم درحال تغییرند
به مرد مسنی برخورد کردم و با او احوالپرسی کردم: «حال شما چطور است آقا؟ آیا شما عضو حزب کمونیست هستید؟» او مکثی کرد و گفت: «نه، من هرگز به حزب ملحق نشدم. میدانم شما درباره چه چیزی میخواهی به من بگویی. میدانم که استادت، آقای لی، مرد بزرگی است. بهراستی شخصی بزرگوار و قابلتوجهی است.»
دستش را بهعلامت تأیید تکان داد و ادامه داد: «من او را تحسین میکنم و از فعالیتهای تمرینکنندگان آگاه هستم. میدانم شما بیگناه هستید. اگر من در موقعیت بالایی بودم و قدرت داشتم، قطعاً برای کمک به فالون گونگ کاری میکردم. شما فکر میکنید فاجعه بزرگ چه وقت اتفاق میافتد؟» گفتم: «خیلی زود! همچنین به دوستان و خانوادهات بگو از حزب خارج شوند تا در امان باشند.» او پاسخ داد: «هیچکدام از اعضای خانوادهام عضو حزب یا سازمانهای وابسته به آن نیستند. جیانگ [زمین، رهبر وقت حزب در سال ۱۹۹۹ که آزار و شکنجه فالون گونگ را در آن سال راهاندازی کرد] در دردسر بزرگی افتاده است. آخرین روزهای زندگیاش است».
چند مرد میانسال قویهیکل در خیابان به طرف من میآمدند. آخرین دیویدیهای شنیون را به دست آنها دادم. آنها ایستادند. گفتم: «این برای شما است. هدیهای بسیار باارزش.» یکی از آنها دیویدی را گرفت و با تردید پرسید: «این چیست؟» جواب دادم: «این درباره فالون گونگ است.» چهرهاش آرام شد: «فالون گونگ. اوه، بله، پس من این را میخواهم. وگرنه آن را نمیگرفتم.» همچنان که میرفتند، او دستش را بلند کرد، دیویدی را تکان داد و گفت: «فالون دافا خوب است! فالون دافا خوب است!» لبخندی زدم و دست تکان دادم.
پس از سالهای بسیار زیاد از مواجهه با مردمی با تصورات غلط، دیدن افراد بسیار زیادی که حقیقت فالون گونگ را درک کردهاند و به دروغهای رژیم کمونیست پی بردهاند، بسیار دلگرمکننده است. برخی از مردم هر بار مرا در خیابان میبینند فریاد میزنند: «فالون دافا خوب است!». افراد بسیاری را که نمیشناسم نزد من میآیند و فلایرهای فالون گونگ را از من درخواست میکنند. مردم محلهام مشتاقانه نسخههایی از جزوههای اطلاعرسانی و فلایرهای جدید را از من میخواهند.