(Minghui.org) مقالهای تحت عنوان «عقاب مغرور» در وبسایت مینگهویی قرار گرفت. این همتمرینکننده به این حقیقت آگاه شده بود که «غرور» میتواند باعث آسیب به دیگران شود. از این رو زمانی که شخصی به شما فخر میفروشد، شما مجبورید تحمل کنید یا میتوانید بدون اینکه از رنجش و دلخوری آن شخص بیش از حد نگران شوید، با مهربانی و ادب آن را با آن شخص مطرح کنید. احساس میکنم صحبتهایش درست بود، اما علت اساسی و نهانی «غرور» چیست؟ اجازه دهید به پاراگرافی از فای معلم درباره این مطلب برگردیم:
«تیپهای حسود دیگران را حقیر میشمارند و اجازه نمیدهند که دیگران از آنها پیشی بگیرند. وقتی میبینند که دیگری لایقتر از آنهاست، همه چیز جلوی چشمشان تار میشود، آن را غیرقابل تحمل مییابند و واقعیت را نفی میکنند.» («از بین بردن حسادت» از فالون گونگ)
درک من این است که حسادت یکی از علل اصلی غرور است.
من تمرین تزکیهام را فقط چند ماه قبل از ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹آغاز کردم. در این تاریخ آزار و شکنجه آغاز شد. شوهرم میگفت که پایه و اساس عمل تزکیهام محکم نیست. در خانه خیلی عصبانی میشدم و هنگام بحث بر سر چیزهای کوچک و کم اهمییت از خشم منفجر میشدم. هرچند بعد از این همه سال در برابر مداخله شیطان تمرین تزکیهام را متوقف نکردم، اما احساس مبهمی به من میگفت که مشکلی در شینشینگم وجود دارد، مانند گلدان گلی که ترک دارد و درنهایت میشکند و همه چیز تباه میشود. بسیار سخت است که با خودم روبرو شوم. هنگامی که مشکلی پدید میآید، ندانسته آن را برای خودم توجیه میکنم. یک روز به این نتیجه رسیدم که در حالی که فکر میکردم حسادتم را از طریق تزکیه کاملاً از بین بردهام، در واقع فقط قدری از آن را از بین برده بودم. آن مانند درختی است که بهطور کامل رشد کرده است و تنها از برخی شاخهها و برگها به خوبی نگهداری میشود، اما ریشه و تنه اصلی دست نخورده هستند. صحنههای گذشته در ذهنم بهطور مداوم جریان داشتند. واقعیت امر این است که دلیل اینکه در اموری بهدرستی عمل نمیکردم «غرورم» بود که به نحوی، از حسادت ناشی میشد.
در محل کار، برای اینکه حس خوبی داشته باشم، وقتی شخصی موفقیتی کسب میکرد و یا کار خوبی انجام میداد همیشه فکر میکردم که این شخص باید کاری انجام داده باشد که آن اتفاق برایش رخ داده است، مثل هدیه دادن. البته، امروزه وقتی بخواهید کاری را در چین انجام دهید، معمولاً شامل نوعی فعالیتهای پشت پرده است. اما بهعنوان یک تمرینکننده دافا، آیا درست است که صرفاً به رفتار بد دیگران یا اشتباهاتشان فکر کنیم و به این فکر نکنیم که سختکوش هستند و بهشدت کار میکنند؟
«درنظر بگیرید که شخصی بیش از بیست سال تمرین چیگونگ کرده اما هیچ توانایی فوقطبیعی رشد نداده باشد، درحالی که شخصی دیگر، بلافاصله پس از اینکه تمرین را شروع کند به آن تواناییها دست پیدا کند. فکر میکند که این بیانصافی است و نمیتواند آنرا تحمل کند: «من بیش از بیست سال تمرین کردهام اما هیچ توانایی فوقطبیعی را رشد ندادهام، و حالا او آنها را بهدست آورده - چه توانایی فوقطبیعی را او بهدست آورده است؟» این شخص برآشفته میشود: «او بهوسیلهی روح یا حیوان تسخیر شده و جنون حاصل از تزکیه گرفته!» («حسادت»از جوآن فالون)
چه تفاوتی بین وضعیت ذهنی من با وضعیت ذهنی شخصی است که معلم در بالا به او اشاره کردهاند؟ اعمال مردم باید ناشی از وجود رابطه کارمایی و یا عقوبت ناشی از زندگیهای دوباره باشد. بهعنوان تمرینکننده دافا، وضعیت ذهنیام باید نیکخواهانه باشد و روی نجات موجودات ذیشعور تمرکز کنم. وقتی کسی معروف و یا ثروتمند میشود، سعی میکنم در ذهنم آن شخص را بدنام کنم. این وضعیت ذهنی، حسادت را پنهان میکند.
اما چند روز پیش، یک «اتفاق» باعث شد واقعاً با حسادت خودم مواجه شوم. بهطور تصادفی در ادارهام شنیدم که رئیس همکار جدیدی را به یک سفر تجاری فرستاده است و این موضوع تا حد زیادی مرا ناراحت کرد. حقوق و مزایای مالی برای این نوع سفر تجاری میتواند هم شامل سفر و هم ساعت کاری باشد. احساس میکردم این فرصت باید نصیب من میشد، چون سالهای زیادی را در این اداره کار کرده بودم. در آن زمان به این موضوع فکر کردم و متوجه شدم که حسادت میکردم، نوعی حسادت که عمیقاً در ذهنم ریشه داشت. مقداری از آن را از بین میبردم، اما طولی نمیکشید که آن دوباره رشد میکرد.
میدانستم که فکر کردن مداوم درباره وضعیت کاریام میتواند کارمای فکری ایجاد کند، اما گاهی اوقات هنوز هم فکر میکردم: «در حقم بیانصافی شده است.» احساس بسیار دردآوری داشتم و در قلبم از معلم خواستم به من کمک کنند که حسادت را از بین ببرم. سخنرانی مربوط به «حسادت» در جوآن فالون را بارها و بارها مطالعه کردم. بعد، پاراگرافها را یکی پس از دیگری از بر کردم. چند روز بعد متوجه شدم که افکار قبلیام در این باره عمدتاً بازتابی از حسادتم بودند، اما در آن زمان آن را درک نمیکردم.
میخواهم از معلم بزرگ تشکر کنم که از طریق اشارات و نیکخواهی عظیمشان مرا متوجه این حسادت کردند. چون اگر من یک انسان عادی بودم، این نوع تفکر در سراسر زندگیام همراهم بود، بدون اینکه به آن آگاه باشم. برای یک فرد معمولی، حسادت میتواند نه تنها به خود شخص آسیب برساند، بلکه مانع زندگی آرام و مسالمتآمیز با دیگران میشود. اما بهعنوان یک تمرینکننده، مشکل میتواند جدیتر باشد.
«حسادت مانع عظیمی در تزکیه است و اثر زیادی بر تمرینکنندگان دارد. مستقیماً بر قدرت گونگ تمرینکننده اثر میکند، همتزکیهکنندگان را اذیت میکند و بهشدت مانع صعودمان در تزکیه میشود.» («از بین بردن حسادت» از فالون گونگ)
معلم همچنین بیان کردند:
«این قانون وجود دارد: اگر در مسیر تزکیه، حسادت از بین نرود، فرد نمیتواند به ثمرۀ حقیقی نائل شود، مطلقاً نمیتواند به ثمرهی حقیقی نائل شود.» (جوآن فالون)
مطالب فوق برخی از درکهایم در تزکیه است. لطفاً اشتباهاتم را تصحیح کنید.