(Minghui.org)
۱۴ سال قبل، وقتی پزشکی گفت باید برای درمان طولانیمدت بیماریام، هزاران یوآن بابت هزینههای بیمارستان بپردازم، در ناامیدی بسر میبردم، زیرا پولی نداشتم و حتی تضمینی وجود نداشت که حتماً بهبود یابم.
در آن زمان فقط ۲۴ سال سن داشتم، اما لاغر و بسیار ضعیف بودم. برایم سخت بود راه بروم، غذا بخورم و حتی نفس بکشم. اغلب اوقات درد معده داشتم.
پزشکان انواع بیماریها را در من تشخیص داده بودند، شامل یک تومور در رحم، ترشح رحمی، انسداد لوله رحمی، بیماری قلبی، فشارخون پایین، ضعف عمل گوارش، سوءتغذیه شدید و غیره.
مردم بهخاطر ظاهرم از من دوری میکردند. پدر و مادرم خیلی خیلی نگرانم بودند، طوریکه موهایشان خاکستری شده بود. احساس غم و اندوه میکردم، زیرا هنوز خیلی جوان بودم، اما بیماریهای بسیار زیادی داشتم.
بهبودی طی ده روز
خانمی به نام آشییو درباره فالون دافا با من صحبت کرد: «باید آن را تمرین کنی. بدون صرف حتی یک ذره پول، بهبود خواهی یافت.»
در شک و تردید بودم، زیرا ما حتی روزها بعد از اینکه خبر خودسوزی در میدان تیانآنمن در اخبار پخش شد، همچنان در این خصوص صحبت میکردیم، اما فالون گونگ را مانند اشعهای از امید دیدم و تصمیم گرفتم آن را تمرین کنم.
پس از اینکه خواندن جوآن فالون را شروع کردم، دیگر نیازی به دارو نداشتم و از نظر جسمی احساس سلامتی میکردم. روز بعد، پنج مجموعه تمرین را از آشییو یاد گرفتم. بهطرز شگفتانگیزی ظرف ده روز سلامتیام را بهدست آوردم.
واکنشها بهخاطر کارما
حدود ساعت ۹ صبح روز دهم، دوباره احساس بیماری کردم. از آشییو پرسیدم: «چرا امروز احساس خوبی ندارم؟» گفت: «نگران نباش. استاد درحال پاک کردن بدنت هستند. نیاز است بیماریهایت بیرون ریخته و پاک شوند. مادامی که به استاد و فالون گونگ باور داشته باشی، خوب خواهی شد. اگر فکر کنی مریض هستی، ممکن است واقعاً بیمار شوی.»
توصیه آشییو را قبول کردم و هیچ دارویی مصرف نکردم. از ساعت ۱۱ صبح الی اوایل بعدازظهر، احساس میکردم هر چیزی که میخورم، گویا در سینهام گیر میکند. احساس سرگیجه داشتم، دیدم تار بود، میلرزیدم و عرق میکردم. آنقدر ضعیف شده بودم که بهسختی میتوانستم بایستم.
بهسختی خودم را به محلی رساندم که شوهرم غروب در آنجا مشغول بازی مایونگ بود و کمی بعد از آن خودم را به منزل رساندم. همه جای بدنم درد میکرد. کل بدنم، بهغیر از چشمهایم خشک بود.
شوهرم حوالی ۱ صبح به خانه آمد: «چطوری؟ مریض بهنظر میرسی. بیا تو را به بیمارستان ببرم.» وقتی به من دست زد، احساس میکردم گویا با سوزنهایی سوراخ سوراخم میکردند. با ضعف و بیحالی پاسخ دادم: «خوب خواهم شد. فقط به کمی خواب نیاز دارم. لطفاً فقط تلویزیون را بیصدا تماشا کن.»
بارها و بارها تکرار کردم "فالون دافا خوب است" بهرغم درد وحشتناک آرام باقی ماندم. اما این درد با آنچه که قبلاً طی تمام آن سالها متحمل شده بودم، قابل مقایسه نبود.
حدود ساعت سه و ربع صبح، ناگهان یک جریان انرژی گرم را احساس کردم که در بدنم حرکت میکرد. آن احساس شگفتانگیزی بود! نشستم و به شوهرم گفتم: «من گرسنهام. لطفاً چیزی بیاور تا بخورم.»
شوهرم شوکه شده بود: «چه خبر است؟ خوبی؟»
به او گفتم: «من بهخاطر تمرین فالون گونگ، بهطور کامل بهبود یافتهام.»
«واقعاً؟ حالا خیلی بهتر بهنظر میآیی. آن شبیه یک خواب بد بود. خیلی ترسیده بودم!»
یک زندگی جدید
پس از اینکه سالم و تندرست شدم، خانواده و بستگانم از دیدنم شگفتزده بودند: «خیلی متفاوت بهنظر میرسی.» میگفتم: «بله، دلیلش این است که فالون گونگ را تمرین میکنم.» آنها در پاسخ میگفتند: «بسیار خوب، به تمرینش ادامه بده!»
پس از اینکه بهبود یافتم باردار شدم، شوهرم عادت قمار خود را کنار گذاشت و کسبوکار کوچکی را شروع کرد. وضعیت مالی ما براساس آن بهبود یافت. خانه خودمان را ساختیم و حالا زندگی شیرینی داریم.
مانند بسیاری از تمرینکنندگان دیگر، بسیار خوششانس بودهام که فالون گونگ را پیدا کردم. امیدوارم دیگران نیز با حقایق فالون گونگ آشنا شوند و آینده روشنی داشته باشند.