(Minghui.org) سن این بانو بیش از ۱۰۰ سال است، اما ۸۰ ساله بهنظر میرسد، صورتش با پوستی شفاف از سلامتی میدرخشد. ستون فقراتش صاف و موهایش سیاه است. او روی تختش نشست و ماجرایش را برایمان تعریف کرد:
«امسال ۱۰۳ ساله شدم. قبل از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کنم، به بیماریهای قلب و ریه، ورم مفاصل، بیماریهای زنان و خارش کل بدن مبتلا بودم.
در جستجوی راهی برای درمان همه جا رفتم. در هر حال بدون توجه به اینکه کجا رفتم، نتوانستم درمانی پیدا کنم. وقتی ۸۳ ساله بودم یک روز دچار حمله درد شدیدی شدم. حس کردم دارم میمیرم و خیلی داد زدم. بیش از ۲۰ روز نمیتوانستم چیزی بخورم.
پزشکی به خانهام آمد و ۱۱ سرم برای تزریق به من داد و بههمین خاطر دستانم پر از سوراخ شده بود. اما بازهم نمی توانستم غذا بخورم. پزشک از من خواست تا سرم را به پایم وصل کنند. به او گفتم ظاهراً پایم خوب نیست (به دلیل اینکه قبلاً پایم را میبستم تغییر شکل داده بود) و میخواستم یک روز جلوی تزریق سرم را بگیرم.
وقتی نوهام دید هیچ درمان پزشکی نمیتواند به من کمک کند، شروع کرد به پخش کردن فیلم سخنرانیهای استاد برای من. به محض اینکه شروع کردم به گوش دادن احساس خوشحالی زیادی کردم و قلبم عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت. من آنقدر جذب گوش دادن به آموزههای استاد میشدم که دردم را فراموش میکردم. آن شب آب نوشیدم. صبح روز بعد، بالا آوردم. میدانستم که استاد درحال پاک کردن بدنم بودند و ابداً نترسیدم.
طولی نکشید که شروع به خوردن غذا کردم. بهتدریج تمام بیماریهایم ناپدید شد و به هیچ دارویی نیاز نداشتم. شگفتیهای دافا را تجربه کردم و از احساس فوقالعاده رها شدن از هر بیماری لذت میبردم. همسایهها فکر میکردند آن یک معجزه بود.
همه میدانستند که من بیمار بودم. با مشاهده تغییراتی که در من ایجاد شد، بسیاری از آنها به این درک رسیدند که فالون دافا خوب است و برخی از آنها تمرین را آغاز کردند. اطلاع داشتم که چند نفر از همسایگانم بیماریهای مختلفی داشتند. فکر کردم که باید آنها را به این روش تزکیه دعوت کنم و کمک کنم تا در کسب مزایای فالون دافا سهیم شوند. وقتی برای ملاقاتم آمدند، درباره تجربیاتم به آنها گفتم.
من و پسرم تمرین فالون دافا را با هم شروع کردیم. پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، او توسط اداره ۶۱۰ بازداشت شد و آنقدر مورد ضرب و شتم قرار گرفت که کل بدنش کبود شده بود. مأموران پلیس با چکمههای چرمی سنگین به او لگد زدند، دستانش را زخمی کردند و استخوان پایش را شکستند. پس از بازگشتش به خانه زخمهایش سریعاً بهبود یافت، اما او از ترس تزکیه را کنار گذاشت.
پسرم وقتی ۷۴ سال داشت به سل ستون فقرات مبتلا شد و دیگر نمیتوانست بایستد. برای درمان بیش از پنج ماه به بیمارستان محلی رفت اما این کار کمکی به او نکرد. سپس به یک بیمارستان در سطح شهر رفت، اما باز نتوانست درمانی پیدا کند، از این رو به بیمارستان دیگری رفت. در بیمارستان به او گفتند که بیماریاش درمانناپذیر است. در بیمارستان بیش از یک ماه سعی کردند او را معالجه کنند. از آنجا که آنها نتوانستند او را درمان کنند، مسئولین بیمارستان از او خواستند آنجا را ترک کند . حتی از ترس اینکه اعتبارشان را از دست بدهند،۱۰ هزار یوان هزینه درمان را از او نگرفتند.
هنگامی که پسرم به خانه بازگشت، چهار یا پنج نفر باید او را به بالای پلهها حمل میکردند. نوهام به او گفت: «مادرت که بیش از ۱۰۰ سال دارد مجبور است در مراقبت از تو کمک کند.» نوهام شخصی را آورد تا دو روز در هفته او را ماساژ دهد، ولی این کار هم کمکی نکرد.
با مشاهده رنج کشیدنش نمیدانستم چه کاری باید انجام دهم. یک روز صبح پس از اینکه نوههایم به سر کار رفتند، از او پرسیدم: «آیا حالت بهتر شده؟» او گفت: «نه.» گفتم: «داروهایت را کنار بگذار و به هیچ چیز فکر نکن. فقط آموزههای استاد را بهخاطر بیاور.» پسرم بدون هیچ تردیدی گفت: «بسیار خوب این کار را میکنم.»
با این فکر محکم، استاد به او کمک کردند. بعد از ناهار او توانست بایستد و به سمت من قدم بردارد. او مدت شش ماه بیمار بود، اما در نصف روز توانست راه برود. آن شب هنگامی که نوههایم از سر کار بازگشتند و دیدند که چه اتفاقی افتاده فکر کردند که آن فوقالعاده بود.
دوازده روز بعد او به خانه بازگشت و میتوانست کارهای مزرعه را انجام دهد. او در حال حاضر ۶۰ تا۷۰ هکتار از زمین را زیر کشت برده و چند نفر را استخدام کرده تا به او کمک کنند. او اکنون ۷۸ ساله است اما مثل ۴۰ یا ۵۰ سالهها بهنظر میرسد. او سالم و پر انرژی است. همه همسایهها شاهد تغییر معجزه آسایش بودند و آنها میدانند که فالون دافا خوب است.
این بانو با اشاره به قلبش گفت: «تزکیه، تزکیه ذهن شخص است. بدون توجه به اینکه چه اتفاقی میافتد ما باید در تزکیه کوشا باشیم. ما چنین استاد خوبی داریم. اگر هنوز هم نمیتوانیم بهخوبی تزکیه کنیم، فقط باید خودمان را سرزنش کنیم.» او بیش از ۱۰۰ سال دارد، اما میتواند برای مدت طولانی صحبت کند. رفتارش آرام و فکرش روشن است. استاد به او زندگی دیگری دادند و درحال حاضر سه نسل از این خانواده همگی فالون دافا را تمرین میکنند و تحت رحمت و بزرگواری فای توانمند قرار دارند.