(Minghui.org) اخیراً درباره تمرینکنندهای شنیدم که بر کسب درآمد و پول متمرکز شده بود، زیرا فکر میکرد موقعیت اجتماعیِ خوب کمک خواهد کرد تا او در روشنگری حقیقت بهتر عمل کند، یا به قول خودش: «سوار یک بیامو بودن، روشنگری حقیقت را آسانتر خواهد کرد.»
اعتراف میکنم، من نیز در گذشته افکار مشابهی را پرورش داده بودم. فکر میکردم اگر ثروتمند شوم، میتوانم بهطور مؤثرتری درباره دافا صحبت کنم. در ذهن من، هدف از تمرکز بر توسعه کسب و کارم، اعتبار بخشیدن به فا و انجام بهتر سه کار بود.
گمراه شده با دنبال کردن شهرت و راحتی
درحالیکه با این افکار سرگرم بودم، فرصت کسبوکاری برایم پیش آمد. به باور من آن فرصتی عالی بود که استاد برایم فراهم آورده بودند تا منابع بیشتری برای اعتباربخشی به فا داشته باشم. از آن پس، تمام پولم را سرمایهگذاری میکردم. اما این تلهای از سوی نیروهای کهن بود و متأسفانه من در همان مسیر قدم گذاشتم.
با نگاه به گذشته، متوجه شدهام که من به دلیل دنبال کردن شهرت و راحتی، از مسیر درست منحرف شده و گمراه شدم. مسیری را دیدم که درواقع وجود نداشت، اما همانطور که وابستگیهایم قویتر میشد، به بنبست نزدیک میشدم و برای برگشتن از مسیر بیشازحد دیر شده بود.
یک بحران مالی به من ضربه زد، به گونهای که بهشدت بر تواناییام برای انجام سه کار، بهویژه روشنگری حقیقت تأثیر منفی گذاشت.
برایم راحتتر بود که با بیگانگان تعامل داشته باشم و اغلب از آشنایان دوری میکردم. خیلی حساس بودم به اینکه مردم از من بپرسند چگونه عمل میکنم. نمیتوانستم دروغ بگویم، بنابراین از آنها دوری میکردم. میدانستم وضعیتم درست نبود، زیرا من از افرادی دوری میکردم که بیشتر از همه مقدر شده بود به آنها کمک کنم تا آگاه شوند.
وابستگیهای بسیار زیادی وجود داشتند که مهمترینشان انتظار کشیدن و طلب کردن بودند. منتظر روزی بودم که وضعیت مالیام بهبود یابد و بتوانم مطالب روشنگری حقیقت را آسانتر تهیه کنم. پس از آن میتوانستم همه اعضای خانواده و دوستانم را نجات دهم.
افکار بسیار زیادی مملو از وابستگیها داشتم. مأموریت مریدان دافا نجات مردم است، نه اینکه تحت نفوذ خواستهها و آرزوهای بشری باشند.
درک حقیقت بالاتر فا
من دیگر از آشنایانم دوری نمیکردم، اما هنوز هم اعتمادبهنفسم کم بود. قبل از اینکه درباره واقعیتهای آزار و شکنجه به آنها بگویم، باید عزتنفسم را بالا میبردم.
آن برای من اساساً معادل با این بود که میخواستم احساس کنم از مردم عادی بهتر هستم. درنظر نمیگرفتم که مریدان دافا باید حقایق را روشن کرده و با افکار درست مردم را آگاه کنند.
در یک تجدید دیدار خانوادگی تقریباً به تمام اعضای خانوادهام کمک کردم تا از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند. در ذهنم، اعضای خانوادهام، بستگان من نبودند، بلکه موجودات ذیشعوری بودند که نیاز داشتند حقایق را بشنوند و از ح.ک.چ خارج شوند. نقطه شروعم، مأموریت من بود. ازاینرو، مسائل را ورای قلمروی مردم عادی اداره کردم.
من احترام آن دسته از بستگانم را که سوار ماشین بیامو میشدند، بهدست آوردم. توانستم به آنها کمک کنم، درحالیکه عملاً بیپول بودم. این به من کمک کرد تا این درک را که "سوار بیامو بودن، روشنگری حقیقت را آسانتر میکند"، کنار بگذارم.
اگر ما از منظر فا فکر کنیم، میدان افکار درستمان میتواند افراد عادی را مهار کند. این دلیل اساسی برای روشنگری مؤثر حقیقت است.
دارایی و ثروت مساوی با خوب انجام دادن نیست
کموبیش فکر میکردم که درکم از نفی آزار و شکنجه نیروهای کهن بسیار روشن است. اما، برای زمانی طولانی در یک بحران مالی گیر افتادم و مداخلات شیطانی بهصورت مشکلات و سختیها در دنیای بشری متجلی شدند.
متوجه شدم که صرفاً درک موضوع کافی نخواهد بود. مصمم شدم که تمام افکار در راستای طلب راحتی را کنار بگذارم و حقیقتاً مسیر تزکیهام را بهخوبی بپیمایم.
استاد از طریق صحبت کردن با شخص دیگری، به من اشاره کردند که در باورم اعتماد و یقینی ندارم. راهبان در ایام قدیم به دلیل نداشتن چیزهای مادی، نسبت به دیگران احساس کمبود یا پایینتر بودن نمیکردند. حتی گدایی برای غذا راهی برای ارائه نجات بود. آنها از لحاظ معنوی در سطحی بالاتر از مردم عادی بودند.
متوجه شدم آنچه من کم داشتم، باور درست به دافا بود. به همین دلیل بود که فکر میکردم وقتی فرد ثروتمند باشد روشنگری حقیقت آسانتر است. آن نقطه کوری بود که بهوسیله عقاید و تصورات بشریام پدید آمده بود. من دارایی و اموال را با توانایی معنوی برابر میپنداشتم و درک نمیکردم که موقعیت اجتماعی و ثروت نمیتوانند جایگزین افکار درست شوند.
استاد بیان کردند:
«گاهی اوقات فکر میکنید که چیزی مال شما است و دیگران نیز به شما میگویند که آن مال شما است، اما درواقع اینطور نیست.» (جوآن فالون)
من آزمونهای بسیاری را گذراندم. مخصوصاً در طی مشکلات مالی، از عهده چنین امتحانهایی برآمدن بسیار سخت بود. با تغییرات ناچیزی در وضعیتم، قلبم تحت تأثیر قرار میگرفت.
میدانستم این بدان معنی است که تزکیهام بهقدر کافی محکم و استوار نیست. متوجه شکاف بزرگ خود شدم و مجبور بودم خودم را در انجام سه کار متعادل کنم. پس از زمانی طولانی، احساس کردم قادرم وقتی چیزها اتفاق میافتند، به مقدار زیادی تحت تأثیر قرار نگرفته، باقی بمانم.
استاد به ما آموزش دادند:
«این را به شما نمیگویم که درحالیکه عقاید و تصورات بشری خود را رها میکنید، هیچ گونه اموال مادی نخواهید داشت، مانند یک راهب یا تارک دنیا- بدین صورت نیست. ازآنجاییکه از شما میخواهم تمرین تزکیه را در بین مردم عادی انجام دهید، شما باید با اجتماع مردم عادی همساز باشید. به عبارت دیگر، آنچه که شما واقعاً ازدست میدهید، وابستگیها هستند. رها کردن وابستگیها برای انسانها فوقالعاده مشکل است. وقتی بتوانید بهطور حقیقی یک وابستگی را دور بیندازید، درمییابید که هیچ چیزی را ازدست ندادهاید... با نگاهی به گذشته، متوجه خواهید شد که چیزی را ازدست ندادهاید. آن درست شبیه چیزی است که چینیها میگویند: "پس از عبور ازسایه درختان بید، گلهای روشن و روستای دیگری در پیش رو خواهید داشت." چیزهای خوب ناگهان دوباره در مسیرتان پدیدار خواهند شد.» (سخنرانی در نخستین کنفرانس در آمریکای شمالی)
وقتی وضعیت مالیام بهطور کامل بهبود یافت، توانستم آرام باقی بمانم و تحت تأثیر قرار نگرفتم.
آنچه متوجه شدم این بود که مهم نیست در تزکیهمان با چه مشکلاتی مواجه میشویم، فقط میتوانیم راه حلها را از فا پیدا کنیم. افکار بشری ممکن است برای مدت کوتاهی کارگر باشند، اما آنها احتمالاً فقط به بنبست میرسند.
وقتی افکارمان بر اساس آن چیزی است که استاد میخواهند ما تزکیه کنیم، آنگاه در مسیر نظم و ترتیب داده شده بهوسیله استاد قرار داریم. همینطور که استاد در " آموزش فای بیستمین سالروز " بیان کردند:
«این مسیری است که میبایست الزامات را برآورده سازد، و فقط به این طریق موجودات ذیشعور کیهان، شما را تحسین کرده و قادر به مداخله نخواهند بود، مسیرتان رها از مشکل خواهد بود، و سفرتان هموار پیش خواهد رفت.»