(Minghui.org) در سال ۲۰۰۷ مطالب فالون دافا را از طریق تمرینکنندهای در خارج از یک فروشگاه دریافت کردم. بنابراین این امکان برایم فراهم شد تا از او کتاب دافا درخواست کنم و درباره آزار و شکنجه تمرینکنندگان این روش و دانشجویان دانشکده اطلاع کسب کنم. این تمرینکننده به من گفت که دراینخصوص هر چیزی را بخواهم برایم فراهم می کند.
پس از چند روز بازگشتم و تمرینکننده مزبور بستهای حاوی مطالب مورد نیازم را در فروشگاه گذاشته بود. بسته شامل نسخهای از جوآن فالون، نوار آموزش تمرین، سی دی، مطالب روشنگری حقیقت و بسیاری مطالب دیگر بود. حدود ۱۰ روز طول کشید تا تمام این مطالب را مطالعه کنم، پس از آن، با به دست آوردن جوآن فالون به تقدیرم پی بردم.
مداخله
هنگامی که تصمیم گرفتم در دافا تزکیه کنم، با مداخلات بسیاری مواجه شدم. یک نفر کتاب انجیل را برایم آورد و از من خواست آن را مطالعه کنم. پس از مطالعه آن متوجه شدم که آن توسط مسیح نوشته نشد. به فردی که این کتاب را به من داده بود گفتم: «این کتاب نمیتواند بهعنوان فا در نظر گرفته شود.»
تا سال ۲۰۰۸ طول کشید تا واقعاً یک تمرینکننده شوم. همسر سابقم زنگ زد و گفت: «با تمرین دافا مدرسه و آینده دختر ما را تحتالشعاع قرار خواهی داد. اگر میخواهی شغلی داشته باشی و سلامت بمانی، میتوانی برخی چیگونگهای دیگر را تمرین کنی.» به او گفتم که ذهنم مصمم به تمرین در فالون دافا است.
پس از چند بار مطالعه جوآن فالون، شروع به انجام تمرینات کردم. اولین بار، تمرین نشسته را تنها به مدت ۳۰ دقیقه انجام دادم زیرا دچار درد بسیاری شدم. پس از انجام آن ساق و پاهایم بهشدت سرد شده و به رنگ سفید و بنفش در آمد. مصمم شدم که این آزمون را پشت سر بگذارم و به زودی توانستم بدون هیچ مشکلی، به مدت بیش از یک ساعت بنشینم.
بهمنظور جبران عقبافتادگی نسبت به سایر همتمرینکنندگان، اغلب تا جایی که امکانپذیر بود فا را مطالعه میکردم. اعمال و رفتارم را که مطابق فا نبودند مورد ارزیابی قرار میدادم و در جستجوی نواقص و وابستگیهایم بودم.
از طریق مطالعه فا، متوجه شدم که استاد بدنم را پاکسازی کردند و کارمایم را از بین بردند. همچنین چشم آسمانی مرا باز کردند. این فا بسیار عمیق و پرمحتوا است.
افسر پلیس از حزب کمونیست چین کنارهگیری کرد
پس از آغاز آزار و اذیت فالون گونگ، همانطور که تمرین میکردم، بهطور همزمان به تزکیه شخصیام میپرداختم، افکار درست میفرستادم و درباره حقایق دافا و آزار و اذیت با مردم سخن میگفتم. احساس فشار زیادی میکردم بهخاطر اینکه کارهای بسیاری برای انجامدادن بود و زمان بسیار کمی وجود داشت.
در ابتدا اقدام به توزیع مطالب فالون دافا مانند بروشو و سی دی و نصب پوستر کردم. پس از اینکه فا را بیشتر مطالعه کردم، دست به روشنگری حقایق بهصورت رودررو زدم و به مردم توصیه میکردم که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کنند.
ازآنجاکه کسب و کار خودم را داشتم، از هر فرصتی استفاده میکردم تا با مشتریانم درباره فالون دافا صحبت کنم.
در تابستان سال ۲۰۱۴، یکی از افسران پلیس به خانهام آمد. ازآنجاکه در خانه نبودم، کارتی حاوی مشخصات شغلیاش را برایم گذاشت. با او تماس گرفتم و از او خواستم به دیدنم بیاید. همتمرینکنندگان گفتند که بهخاطر ایمنی خود نباید شماره تلفنم را به او میدادم. با نظر آنها موافق بودم، اما کار از کار گذشته بود. در ذهن من او فرد بدی نبود، بلکه کسی بود که میتوانستم با او درباره دافا و آزار و اذیت صحبت کنم.
هنگامی که به خانهام آمد، بیش از یک ساعت با او درباره دافا صحبت کردم. در ابتدا تمایلی به شنیدن حرفهایم نداشت، اما او را متقاعد کردم که شنیدن این مطالب برایش بسیار سودمند است، بنابراین نشست و بهدقت به حرفهایم گوش کرد.
مباحثهای طولانی و پربار داشتیم. بسیاری از تصورات غلط درباره نقش ح.ک.چ را از ذهن او پاک کردم. موافقت کرد که از ح.ک.چ کنارهگیری کند. قبل از ترک خانهام گفت که اکنون میداند که باید چه کاری انجام دهد و پس از اینکه بازنشسته شد به سراغم میآید تا دراینخصوص بیشتر صحبت کنیم.
متقاعدشدن مقام رسمی دادگاه مبنیبر اینکه دافا خوب است
تصمیم گرفتم با یکی از مقامات رسمی دادگاه درباره دافا صحبت کنم و به خانهاش رفتم. اولین واکنش او پس از گوش دادن به صحبتهایم چنین بود: «فردی به هوشمندی شما، چرا خودش را در چنین موضوعی درگیر میکند؟» گفتم: کاملاً حق با شماست. ازآنجاکه باهوش هستم، میتوانم درک کنم که دافا بسیار عظیم است و به همین دلیل تمرین دراین روش را برگزیدم.»
ازآنجاکه او یک روشنفکر بود، با او از زاویهای صحبت کردم تا بتواند آنها را درک کند و به پاسخ سؤالاتش دست یابد. گفت: «این دافا بسیار عظیم و ژرف است. هرگز به مطالبی که امروز به من گفتید آگاه نبودم.»
پس از اینکه کل یک روز صبح را با هم صحبت کردیم، موافقت کرد که از ح.ک.چ کنارهگیری کند. سپس، ازآنجاکه میخواست عصر آن روز درباره دافا بیشتر بشنود، مرا به صرف ناهار در خانهاش دعوت کرد. از من خواست که کتاب جوآن فالون را به او قرض بدهم. وقتی برای تحویلدادن کتاب نزدش رفتم، اصرار کرد که بمانم. بنابراین یک روز کامل دیگر نیز باهم صحبت کردیم.
هیچ فرصتی را برای صحبت درباره دافا از دست نمیدهم
دستگاه آبگرمکن من دچار نقص شد و لازم بود برخی قطعات را برای آن تهیه کنم. یکی از فروشگاهها تنها یک قطعه از آن را داشت، بنابراین به فروشگاه دیگری مراجعه کردم که هر دو قطعه مورد نیازم را به قیمت مناسب داشت. اما، ازآنجاکه در فروشگاه اول کار روشنگری حقیقت را انجام نداده بودم، فقط یک قطعه را از فروشگاه دوم خریداری کردم، درباره دافا صحبت کردم و به فروشگاه اول بازگشتم.
پس از پرداخت قیمت قطعه، درباره دافا صحبت کردم و گفتم که تمرینکنندگان از اصول «حقیقت، نیکخواهی و بردباری» پیروی میکنند.
توضیح دادم که چرا به این فروشگاه بازگشتم و قطعه مورد نیازم را با اینکه گرانتر بود از اینجا خریدم. اگرچه برخی از افراد قبلاً با من درباره دافا بحث میکردند، اما آنها اکنون بهدقت به صحبتهایم گوش میدادند. در پایان، همه آن افرادی که با آنها درباره دافا صحبت کردم، از ح.ک.چ کنارهگیری کردند.
مطالعه فا بهخوبی پایه و اساس تمام فعالیتهای دافا است. همچنین نیاز داریم بهخوبی تزکیه کنیم و از وابستگیها رها شویم. باید ذهنی نیکخواه را حفظ کنیم، با خرد حقایق را روشن کنیم و هیچ فرصتی را از دست ندهیم.