(Minghui.org) در غروب یکی از روزهای تابستان که عابران بسیار کمی در جاده تردد داشتند، نوه برادرم سوار بر موتور سیکلت‌اش در جاده‌ای ناهموار در روستا می‌رفت که ناگهان با گودالی مواجه شد، برای اینکه داخل آن نیفتد به‌سرعت تغییر مسیر داد.

این کارش اشتباه بود، زیرا به‌دلیل تغییر مسیر با ماشین جیپی برخورد کرد و روی زمین پرت شد و موتورسیکلت روی پاهایش افتاد. او نتوانست پاهایش را از زیر آن بیرون بکشد. راننده جیپ با اینکه دید چه اتفاقی افتاده است، اما توقف نکرد و رفت.

چون نوه برادرم نمی‌توانست از جایش بلند شود، سعی کرد که به‌طریقی خانواده‌اش را مطلع کند، اما نمی‌توانست خودش را به کسی برساند. سپس سعی کرد ماشین‌ها و عابران را متوقف کند، اما هیچ‌کسی مایل نبود خودش را درگیر کند.

یکی از دخترعموهایش که به‌طور اتفاقی از آنجا رد می‌شد، ایستاد تا ببیند چه خبر شده است. با کمال تعجب متوجه شد فردی که زیر موتور سیکلت افتاده پسرعمویش است. او را به داخل ماشین‌اش برد و عازم یکی از بیمارستان‌های معروف ارتوپدی وابسته به شهرداری شد. در طول مسیر  با خانوادۀ او تماس گرفت.

پیش‌بینی نامشخص

در بیمارستان پزشک به او گفت که خون زیادی ازدست داده است، احتیاج به تزریق خون دارد و پس از این معاینه سطحی رفت. پزشک درخواست ۳۰ هزار یوآن کرد.

خانواده نوه برادرم و همسایه‌ها از راه رسیدند. همسایه‌ها آن مبلغ را از سپرده بانکی‌شان به حساب بیمارستان واریز کردند، تا او بتواند تحت عمل جراحی قرار بگیرد.

سپس به آنها گفتند که این مبلغ، فقط برای درمان اورژانسی است و لازم است ۴۰ هزار یوآن دیگر بپردازند. همچنین پزشک از خانواده‌اش خواست که قطعات ریز استخوان پایش را که در محل تصادف باقی‌مانده است، پیدا کنند و بیاورند. او بدون آنها نمی‌تواند عمل جراحی را انجام دهد.

خوشبختانه، برخی از قطعات استخوان را پیدا کردند، اما تمام آنها را پیدا نکردند. پس از آنکه برگه موافقت برای انجام عمل جراحی را امضاء کردند، پزشک به آنها گفت که تمام سعی خود را برای درمان پای پسرشان انجام خواهد داد. اما گفت چون برخی از قطعات استخوان نیست، ممکن است وی معلول شود.

او کمتر از یک سال قبل، ازدواج کرده بود و همسرش به‌تازگی باردار شده بود. مادرش وقتی شنید که ممکن است معلول شود گریه می‌کرد.

حمایت از فالون دافا منجر به نتیجه خوبی خواهد شد

به او گفتم: «گریه نکن. چه حسنِ تصادفی که دخترعمویش او را پیدا کرد وگرنه ممکن بود تا روز بعد در آنجا بماند و از خونریزی بمیرد. چه کسی این شرایط را نظم و ترتیب داد؟

«شما آن تکه‌های بسیار کوچک استخوان شکسته را در چنین جاده تاریکی پیدا کردید و بیشتر آنها سالم بودند. چه کسی در تمام طول این حادثه به شما کمک کرده است؟»

او سریعاً به‌خود آمد وگفت: «بله، در تمام طول این مدت، معلم لی هنگجی [بنیان‌گذار فالون دافا] بودند که به ما کمک کردند!»‌

گفتم: «خانواده‌تان از دافا حمایت کرده‌اند. کارهای بسیاری برای دافا انجام داده‌اند و همگی ازحزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های وابسته به آن خارج شده‌اند. به‌همین دلیل معلم به شما کمک کردند و پسرتان را نجات دادند.»

پس از انجام عمل جراحی، پزشک گفت هرگز هیچ عمل جراحی را، به این خوبی انجام نداده است.

پس از کشیدن بخیه‌ها حالش بهتر شد. باوجود اینکه پاها ورم داشت، به‌سرعت شفا یافت و طولی نکشید که با استفاده از چوب زیربغل توانست راه برود. پس از مدت کوتاهی سرکار رفت و همسرش پسری بدنیا آورد.

برای درآوردن پلاتین‌هایی که در پاهایش گذاشته بودند عمل جراحی دیگری انجام داد که آن عمل نیز به خوبی انجام شد. عکس جدید را به اولین پزشک نشان داد. وقتی پزشک دید که چگونه صاف می‌ایستد و به‌خوبی راه می‌رود، گیج شده بود. باور نمی‌کرد که بیمارش به این ‌سرعت شفا یافته است. به‌دقت عکس‌ها را بررسی کرد و تکرار کرد آنچه می‌بیند غیرممکن به‌نظر می‌رسد.

پزشک گفت: «مرد جوان، خیلی خوش اقبال هستی. استخوان تازه رشد کرده تا جای استخوان‌های از دست رفته را بگیرد و تمام آنها کاملاً با یکدیگر چفت شده‌اند. تعجبی ندارد که به این خوبی راه می‌روی.

سال‌های بسیاری است که پزشک هستم، اما هرگز با پدیده‌ای مانند این مواجه نشده‌ام. خواهش می‌کنم عکس‌ها را نزد من بگذار، می‌خواهم بررسی دقیق‌تری انجام دهم.» می‌دانستیم که پزشکی مدرن نمی‌توانست توضیحی برای این درعکس‌ها داشته باشد.

http://en.minghui.org/html/articles/2015/12/27/154256.html