(Minghui.org) درود استاد محترم! درود همتمرینکنندگان!
۱- چگونه فا را کسب کردم و آموختم به درون نگاه کنم
من ۱۳ ساله هستم و در کلاس ششم تحصیل میکنم. تزکیه در دافا را در ۶ دسامبر ۲۰۱۱ شروع کردم. آن روز، اولین باری بود که داوطلبانه از مادرم خواستم با هم فا را مطالعه کنیم. مادرم با شنیدن آن بسیار خوشحال شد و بعد از آن، هر روز با هم فا مطالعه را میکردیم.
مادرم خواندن شعر «قلب است که کاملاً آشکار است» از هنگ یین ۲ را به من آموخت. آن زمان نمیدانستم چطور کلماتش را بخوانم، بنابراین تنها از طریق شنیدن میتوانستم شعر را حفظ کنم. وقتی مادرم دنبالم به مدرسه میآمد تا مرا با خود به خانه ببرد و قبل از خواب، این شعر را با هم میخواندیم. کمکم آن را حفظ کردم. متأسفانه پس از آن، دیگر به ازبر کردن فا ادامه ندادم.
حالا در جلسات روزانه مطالعه فا بهصورت آنلاین، که مخصوص مریدان جوان است، شرکت میکنم و هر روز بهتر و بهتر میشوم. زمانی که در مدرسه با تضادی مواجهه میشوم، به درون نگاه میکنم و بر طبق فا واکنش نشان میدهم. برای مثال سال گذشته، بعد از اینکه برای دو ۱۰۰ متر سرعتی انتخاب شدم، به خودم مغرور شدم و باور داشتم که بیشک برنده میشوم. اما در خط شروع تقریباً سکندری خوردم و فقط توانستم مقام دوم را کسب کنم.
امسال دوباره برای مسابقات دوی ۱۰۰ متر انتخاب شدم و همچنان همان نگرش را داشتم. در طول یک مسابقه تمرینی ۳ نفر از همکلاسیهایم تندتر از من دویدند. من از نتیجه مسابقه راضی نبودم و درخواست تکرار مسابقه را کردم، اما نتیجه باز هم همان بود.
بعد از کلاس آنچه اتفاق افتاده بود را بهیاد آوردم، بررسی کردم که آیا ربطی به وابستگیهایم دارد یا نه و متوجه کاستیها و وابستگیهایم شدم. از جمله ذهنیت رقابتجویی، در طلب شهرت بودن، خودنمایی و وابستگیام به برنده شدن و مورد تشویق دیگران قرار گرفتن. اما این پایانش نبود؛ متوجه شدم که عمیقترین وابستگی پنهان در قلبم وابستگی به حسادت است. به همکلاسیهای دیگرم که از من سریعتر میدویدند، رشک میبردم.
وقتی معلم خواست دوباره مسابقه تمرینی بدهیم، عزم خود را جزم کردم تا از دست تمام افکار بد خلاص شوم و واقعاً تمام تلاشم را بکار گیرم. نتیجه این بود که نفر اول شدم و حتی از انتظارات خودم هم فراتر رفتم.
استاد بیان میکنند:
«اما رشد واقعی از رها كردن چیزها پیش خواهد آمد، نه از بهدست آوردن آنها.» («آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در كنفرانس تبادل تجربه در فیلادلفیا در امریكا»)
متوجه شدم که وقتی از وابستگیهایم دست کشیدم، توانستم سریعتر بدوم.
چند روز بعد این تجربه را با سایر همتمرینکنندگان در گروه مطالعه فا بهاشتراک گذاشتم، یکی از آنها با مهربانی یادآور شد: «بهعنوان تزکیهکننده نباید این وابستگیها را داشته باشیم. اهداف ما متفاوت از اهداف مردم عادی است. مردم عادی فقط برای اول شدن مبارزه میکنند. ما باید تمام تلاشمان را برای انجام کارهایمان بکار گیریم. موجودات بیشازحد زیادی در جهان وجود دارند و مهم نیست که چقدر سخت تلاش میکنیم، غیرممکن است که در جهان نفر اول باشیم.»
بعد از این رویداد به درک عمیقتری از این موضوع رسیدم. متشکرم همتمرینکنندگان!
۲- اصلاح خود در طول آزمایشها
در طول روند تزکیه، با تضادها و چالشهای زیادی مواجه شدم. به عنوان نمونه خیلی به بازیهای کامپیوتری عادت داشتم. زمانی که مادرم منزل نبود، یواشکی پشت کامپیوتر مینشستم و به خواهرم میگفتم که به او چیزی نگوید و تهدید میکردم که اگر بگوید او را کتک میزنم. خیلی زود، با یک سری مشکلات عجیب کامپیوتری مواجه شدم و دیگر نمیتوانستم از آن استفاده کنم. از اینکه نمیتوانستم بازی کنم، خیلی ناراحت بودم و احساس وحشتناکی داشتم و حتی زمانی هم که فهمیدم اشتباه میکنم، به درونم نگاه نکردم.
پس از چند روز بالاخره متوجه شدم که صادق نیستم، وقتی خواهرم را تهدید میکنم، نیکخواهی ندارم و وقتی عصبانیام، تحمل و بردباری به خرج نمیدهم. حتی حالا هم هنوز بهطور کامل میل به بازیهای کامپیوتری را از بین نبردهام، گاهاً هنوز با خواهرم بحثوجدل میکنم و از این موضوع خجالتزده هستم. بعد از اینکه این موضوع را با همتمرینکنندگان درمیان گذاشتم، فهمیدم که باید از کامپیوترم برای روشنگری حقیقت استفاده کنم، نه برای بازی کردن. به این ترتیب اکنون یاد گرفتهام که به جای بازی کردن، کامپیوتر را برای روشنگری حقیقت بکار گیرم.
با خواهرم بر سر تلویزیون هم دعوا میکردم و نمیگذاشتم برنامه مورد علاقهاش را ببیند. فقط چیزی که خودم میخواستم ببینم، برایم مهم بود. وقتی مادرم مرا به خاطر دعوا با خواهرم سرزنش میکرد، مأیوس و عصبانی میشدم. در آن لحظه نمیفهمیدم که آن سرشت اهریمنی من است. فقط هنگامی که آرام میشدم، متوجه اشتباهم میشدم.
استاد بیان کردند:
«سرشت بودایی یک نفر شَن است و این خودش را بهصورت شفقت، اندیشیدن دربارهی دیگران قبل از عمل کردن و توانایی تحمل سختی، نشان میدهد. سرشت اهریمنی یک نفر بدجنسی است و آن بهصورت کشتن، دزدی و سرقت، خودخواهی، افکار شرارتآمیز، بذر ناسازگاری و اختلاف را کاشتن، برانگیختن دشواری و زحمت بهوسیلهی پخش کردن شایعات، حسادت، شرارت، عصبانیت، تنبلی، رابطهی غیراخلاقی با محارم و غیره آشکار میشود.» («سرشت بودایی و سرشت اهریمنی» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
همیشه باید به خودم یادآوری کنم که از کوره در نروم و عصبانی نشوم.
هنوز چیزی از شروع تزکیهام نگذشته بود که کارمای بیماری شدیدی را تجربه کردم. تب، سرگیجه و ضعف داشتم، اما بر مطالعه فا، انجام تمرینات و فرستادن افکار درست با مادرم پایداری کردم. تمام علائم بیماریام صبح فردای آن روز از بین رفته بودند و من طبق معمول به مدرسه رفتم.
گاهی اوقات در مدرسه احساس ناراحتی و تنهایی میکنم، زیرا هیچکسی مرا درک نمیکند. ازنظر خیلی از بچهها استفاده از کلمات زشت و رفتار بد، کار جذابی است و درک نمیکنند چرا من باید شاگرد خوبی باشم. تنها زمانی که با همتمرینکنندگان هستم، احساس راحتی میکنم.
استاد بیان میکنند:
«بهطور آرام تزکیه کردن در تنهاییِ خالی از امید، قادر نبودن به دیدن امید، از همه سختتر است. انجام هر شکلِ تزکیه، مستلزم گذر از آزمایشی مانند این و مسیری با این ویژگیها است. فقط اگر شخص بتواند ثبات قدم داشته باشد و بهطور پیوسته بهپیش برود، به منزلهی کوشا بودن واقعی است.» («آموزش فا در کنفرانس فای بین المللی نیویورک بزرگ ۲۰۰۹»)
۳- روشنگری حقیقت
در طول یکی از کلاسهای علوم طبیعی، معلم از خبرهای اخیر در رابطه با «رویداد افزایش ناگهانی گرد و غبار» در شهر نیو تایپه صحبت میکرد. قربانیانِ زیادی بودند که به پیوند پوست نیاز داشتند و سرزمین اصلی چین پیشنهاد صادر کردن پوست اجساد به تایوان را مطرح کرده بود، اما وزیر رفاه و بهداشت تایوان این پیشنهاد را قبول نکرده بود. از این فرصت استفاده کردم تا به معلم و همکلاسیهایم درباره حقایق برداشت اعضای بدن بهدست حزب کمونیست چین بگویم. همگی از شنیدن آن شوکه شدند.
بعد از کلاس درباره فالون گونگ با معلمم صحبت کردیم. به او گفتم که تمرینکنندگان فالون گونگ از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی میکنند. و برای او سؤال بود که چرا چنین تمرین خوبی مورد آزار و شکنجه قرار گرفته است. برایش توضیح دادم که حزب کمونیست چین از محبوبیت روبهگسترش این تمرین ترسید و از همه ابزارهای قدرتش برای ریشهکن کردن فالون گونگ استفاده کرد (البته همه تلاشهایش بیثمر ماند). سپس رویداد صحنهسازی شده خودسوزی در میدان تیانآنمن در سال ۲۰۰۱ را مطرح کردم و گفتم که خوسوزیکنندگان اصلاً تمرینکننده فالون گونگ نبودند؛ آنها توسط حزب کمونیست چین استخدام شده بودند تا به بدنام کردن فالون گونگ کمک کنند.
او شگفتزده بود که چگونه یک دانشآموز دوره راهنمایی این همه اطلاعات درباره این موضوع دارد. به او گفتم که من خودم هم فالون گونگ را تمرین میکنم. او ابراز امیدواری کرد که آزار و شکنجه هرچه زوتر به پایان برسد و همچنین با لبخندی گفت: «فالون دافا خوب است.» آن روز بهطور غریبی هوا بسیار خوب بود. متوجه شدم که آن باید واکنش مثبت معلم باشد که آسمانها را تحت تأثیر قرار داده است.
۴- خلاص شدن از کاستیها و همگام شدن با روند پیشرفت اعتباربخشی به فا
من داستان «سفر به غرب» را دوست دارم و آن بخش مورد علاقه من در اجراهای هنرهای نمایشی شن یون است. درخصوص ۴ شخصیت این داستان، متوجه شدهام که پادشاه میمون قدرت بسیاری داشت، اما بیشازحد مغرور و متخاصم بود. پیگسی شخصیتی تنبل و شهوانی داشت و هرگز به نصیحت دیگران گوش نمیداد. راهب سند ساده و بیتکلف بود، اما به آسانی میترسید و راهب تانگ تزکیهکنندهای معمولی بود که قدرتهای فوق طبیعی نداشت (و نمیتوانست خوب و بد را ازهم تشخیص دهد)، اما ایمانی قوی داشت. در مسیرشان سپاهیان الهی از آسمان، از آنها محافظت میکردند، وگرنه سفرشان حتی سختتر از آن میشد.
در طول مسیر تزکیهمان، نگهبانانِ قانون الهی و سپاهیان الهی از آسمان را داریم که از ما نیز محافظت میکنند. از ۴ شخصیت داستان «سفر به غرب» متوجه نقاط ضعف و وابستگیهایم شدم که باید از آنها خلاص میشدم. از شخصیت پادشاه میمون فهمیدم که من هم باهوشم، اما مغرور و ناشکیبا نیز هستم. از شخصیت پیگسی فهمیدم که تنبل هستم و از گوش دادن به حرف دیگران امتناع میکنم. از راهب سند فهمیدم که من هم به آسانی میترسم و در آخر راهب تانگ به من یادآور شد که من هم تزکیهکننده هستم و باید از میان سختیها و آزمایشهای زیادی بگذرم تا بتوانم با استاد به خانه برگردم.
۵- تبلیغ برای شن یون
وقتی سال پیش میخواستم درباره شن یون به مدیر مدرسهمان بگویم، دیدم او دربارهاش میداند. او مطالب تبلیغاتی را در دستم دید و گفت: «چه تصادفی! من امسال به دیدن شن یون میروم.»
امسال وقتی مادرم از من خواست تا تقویم جدید ۲۰۱۶ شن یون را برای مدیرمان ببرم، نخواستم همان وقت آن را انجام دهم. فردای آن روز وقتی از جلوی دفتر مدیر رد میشدم، مرا صدا کرد و پرسید آیا تقویم ۲۰۱۶ را میخواهم، زیرا۱۰ عدد از آنها خریده بود. در پاسخ گفتم که خودم یکی در منزل دارم. او به من گفت که ۳ تا از معلمان نیز قول دادهاند سال آینده برای دیدن نمایش شن یون بروند.
مادرم پیشنهاد داد که از مدیرمان بخواهم یک ملاقات ده دقیقهای ترتیب دهد تا تیم تبلیغاتی شن یون بتوانند در رابطه با نمایش با کادر آموزشی مدرسه صحبت کنند. فردای آن روز موضوع را با مدیر درمیان گذاشتم و او مشتاقانه پذیرفت. او حس میکند که آئین، رقص و موسیقی شن یون عالی است و اینکه شن یون نمایشی در سطح جهانی است.
۶- نتیجهگیری
از همان ابتدای تزکیهام تا کنون فکر میکنم مهمترین چیزی که به آن آگاه شدهام، این است که فا را بیشتر مطالعه کنم، سه کار را به خوبی انجام دهم و از کاستیهایم خلاص شوم. بهاندازه کافی شجاع بودن برای روشنگری حقیقت و معرفی شن یون به دنیا نیز مهم است .بسیار سپاسگزار استاد نیکخواهمان هستم که در طول این مسیر همه چیز را برایم هموار کردهاند .ایشان فرصتهایی برایم مهیا کردند تا بتوانم حقیقت را در مدرسه روشن کنم و به عهد و پیمانهای ماقبل تاریخیام جامعه عمل بپوشانم.
مطالب بالا تنها درک من از سطحی محدود است. لطفاً به هر مورد نادرستی اشاره کنید. متشکرم استاد! متشکرم همتمرین کنندگان!
(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای تایوان ۲۰۱۵)