(Minghui.org) در ژوئیه ۲۰۱۳، دهها تمرینکننده از ناحیه من، بهطور غیرقانونی بازداشت شدند. پس از اینکه تمرینکنندگان محلی تلاشی را برای آزادی آنها هماهنگ کردند، بهغیراز یک تمرینکننده خانم، همگی آنها آزاد شدند. هرچند مطمئن بودیم که میتوانیم این تمرینکننده را نیز آزاد کنیم.
بیمیلی خانواده برای گرفتن وکیل
این تمرینکننده به بازداشتگاه شهر منتقل شد. پرونده وی پروندهای «مهم» تلقی شده بود که معمولاً منجر به صدور حکمی رسمی میشود. به خانوادهاش گفته شده بود که به احتمال زیاد، به شش سال حبس محکوم میشود.
هماکنون، موجودات ذیشعور بسیار زیادی در انتظارند که نجات یابند. بنابراین هیچ تمرینکنندهای نباید بازداشت شود. مأموریت ما کمک به استاد و نجات مردم است. مصمم بودم تا برای آزادی این تمرینکننده راهی پیدا کنم.
متأسفانه اعضای خانواده این تمرینکننده به توانایی ما برای آزاد کردن وی، شک داشتند و امید خود را ازدست داده بودند.
اما، استاد بیان کردند:
«هنگامی که مریدان افکار درست فراوان دارند
استاد قدرت این را دارند که جریان را برگردانند»
(«پیوند استاد- مرید» هنگ یین ۲)
استاد از تمرینکنندگان محافظت میکنند. به خانواده وی توصیه کردم که بهراحتی تسلیم نومیدی نشوند. پیشنهاد کردم وکیلی را استخدام کنیم و اینکه من هزینهاش را خواهم پرداخت. گفتم فقط باید چند برگه را امضاء کنند. آنها با اکراه موافقت کردند. در جلسهای برای امضای قرارداد با وکیل، خانواده وی هنوز هم بر باورهای خود تأکید داشتند، مبنی بر اینکه تلاش ما برای آزادی وی، درنهایت با شکست مواجه خواهد شد، اما وکیل به آنها اطمینان داد که ما شانس خوبی داریم و قرارداد امضاء شد.
اطمینان از آزادسازی آن تمرینکننده
من و وکیل، سه بار به دیدار آن تمرینکننده در بازداشتگاه رفتیم. وکیل توانست از جزئیات ریز وضعیت وی باخبر شود. بعد از کمی گفتگو، همگی مطمئن شدیم که میتوانیم او را آزاد کنیم.
از دید من، این سه ملاقات در بازداشتگاه سمبل سه مبارزه بین خوبی و شرارت بود. این روزها، در پکن خیلی بهندرت اتفاق میافتد که وکیلی، پرونده فالون گونگ را قبول کند. درنتیجه، وقتی وکیل به مأموران پلیس محلی گفت که وکالت آن تمرینکننده را به عهده گرفته، آنها بسیار شوکه شدند. تمرینکنندگان محلی درباره این پرونده، گزارشاتی به وبسایت مینگهویی ارسال کردند و همه ما افکار درست فرستادیم تا هر چیزی را که بر نتیجه تلاشمان تأثیر [منفی] میگذاشت، ازبین ببریم.
وقتی من و وکیل برای اولین ملاقات با آن تمرینکننده به بازداشتگاه رفتیم، گفتند که او نمیتواند موکلش را ببیند، زیرا ازقبل وقت ملاقاتی نگرفته بودیم. همچنانکه کنار وکیل ایستاده بودم، افکار درست فرستادم تا بتوانیم وی را ببینیم.
در آن هنگام شخصی شماره تلفن بخش مربوط به تعیین قرار ملاقاتها را به وکیل داد. وکیل تماس گرفت و اپراتور گفت که باید دستکم یک هفته زودتر وقت ملاقات بگیریم. اما وکیل توضیح داد که از این شرایط خبر نداشته و درخواست کرد ازآنجاییکه راهی طولانی برای ملاقات با آن تمرینکننده طی کرده بودیم، این بار را استثناء قائل شوند. اپراتور اظهار همدردی کرد، برای ورودمان درخواست اجازه کرد و با درخواستش موافقت شد.
درآن زمان، دو ماه از بازداشت این تمرینکننده گذشته بود. وقتی وی وکیل را دید و فهمید که بقیه تمرینکنندگان برای آزادیاش به سختی تلاش میکنند، خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و به گریه افتاد. من بیرون از ساختمان ایستاده بودم و افکار درست میفرستادم.
مأموران پلیس از دیدن وکیل شوکه شدند
بعداز آن ملاقات، من و وکیل به اداره پلیس محلی رفتیم. او میخواست تحقیق کند که چگونه آن تمرینکننده بازداشت شده بود. بهمحض اینکه مأمور پلیس درحال وظیفه، شنید که برای صحبت درباره یک پرونده فالون گونگ آمدهایم، گفت که پرونده به شهر منتقل شده است. منظورش این بود که نیروی پلیس شهر درباره این پرونده اختیار تام دارد و پرونده، خارج از حوزه اختیارات پلیس محلی است.
وکیل توضیح داد ازآنجاییکه این پرونده را قبول کرده، در قبال سلامتی موکلش مسئول است و باید درباره جزئیات بازداشت بداند. مأمور پلیس با بخشی که مسئول بازداشت آن تمرینکننده بود، تماس گرفت. من هم برای دستیابی به هدفمان افکار درست میفرستادم.
سرانجام توانستیم بهطور کلی، جزئیات مهمی درباره بازداشت و پرونده او بدست آوریم. در چشم تمرینکنندگان محلی، این یک موفقیت مهم بود که باعث تشویق، دلگرمی و اطمینان بیشتری به تلاشمان برای آزادی میشد.
نفی نظم و ترتیبهای نیروهای کهن
من و تمرینکنندگان محلی، درباره این پرونده گفتگو کردیم و پی بردیم که بعضی افکارمان درست نیستند، مانند:
۱. این تمرینکننده بهدلیل داشتن شکافی در تزکیهاش بازداشت شده است.
۲. اگر خود تمرینکننده بازداشت شده افکار درست نداشته باشد، ممکن است افکار درست ما کمکی نکند.
۳. این تمرینکننده در گذشته بارها بازداشت شده و این واقعیت که این بار پرونده وی پروندهای «مهم» تلقی شده، بدان معنی است که پلیس میخواهد مطمئن شود وی نتواند از مجازات فرار نکند.
۴. مأموران پلیس در خانه وی، مطالب فالون گونگ را پیدا کرده بودند که مطمئناً به عنوان یک مدرک برای صدور حکمی طولانیتر استفاده میشد.
از طریق تبادل افکارمان، دریافتیم که گرچه سعی میکردیم باور به نظم و ترتیبهای نیروهای کهن را بهطور مداوم انکار کنیم، اما هنوز تا حد معینی بهصورت ناآگاهانه از آنها پیروی میکردیم. پس از اینکه متوجه این موضوع شدیم، به این نتیجه رسیدیم که حتی اگر این تمرینکننده در تزکیهاش شکافهایی داشته باشد، دلیل بر این نمیشود که نیروهای کهن وی را تحت آزار و شکنجه قرار دهند. او مطمئناً طی تزکیه فا رشد میکند. همچنین تصمیم گرفتیم که صرفنظر از اینکه تمرینکننده بازداشت شده چگونه فکر میکند، هرکاری از دستمان برمیآید انجام دهیم. ما عهد بستیم که نظم و ترتیبهای نیروهای کهن را به رسمیت نشناسیم.
زمان درحال تمام شدن بود
بیست روز بعد، من و وکیل برای بار دوم به ملاقات آن تمرینکننده در بازداشتگاه رفتیم. چیزها خوب پیش نرفت. ترافیک سنگین بود و وکیل احساس سرگیجه میکرد. همچنین در آنجا، رویههای جدیدی برای ملاقات با زندانیان درنظر گرفته بودند. برای پیروی از این رویهها باید به جاهای مختلفی مراجعه میکردیم. سرانجام وقتی مطابق این الزامات جدید رفتار کردیم، وقت ملاقات تمام شد و زمان بستن درهای بازداشتگاه به روی ملاقاتکنندگان بود.
از استاد تقاضای کمک کردم و با همتمرینکنندگان تماس گرفتم تا در این لحظه مهم، برای فرستادن افکار درست به من ملحق شوند. در پایان، به من و وکیل اجازه ملاقات با آن تمرینکننده داده شد. هنگام ملاقات، مطالبی را که تمرینکنندگان محلی دربارهشان صحبت کرده بودند، با وی به اشتراک گذاشتم و از او خواستم به درون نگاه کند و جاهایی را که باید در آنها رشد کند، پیدا کند.
این تمرینکننده همچنان بعد از دو هفته آزاد نشده بود. میخواستیم پیشاز رفتن پرونده به دادستانی، از آزادی او مطمئن شویم زیرا رفتن پرونده به دادستانی باعث میشد این تلاش برای آزادی، حتی سختتر و بسیار بعید بهنظر برسد. برای این منظور، من و وکیل برای بار سوم به دیدار وی رفتیم.
در طول ملاقات، با این تمرینکننده صحبت کرده و اشاره کردم این فکر که میتواند درحین بازداشت به فا اعتبار ببخشد، یا این فکر که آنقدر قوی است که میتواند در مقابل این آزار و شکنجه ایستادگی کند، اشتباه است. به او گفتم نباید این آزار و شکنجه را بپذیرد، زیرا استاد آن را نظم و ترتیب ندادهاند. این مسئله، مانع میشود تا بتوانیم تعداد بیشتری از مردم را نجات دهیم. آن اعتباربخشی به خودش و تفکری خودخواهانه است.
چند روز بعد، او آزاد شد.
با نگاه به عقب، دریافتم در طول دو ماهی که به آزادی وی انجامید، ما این آزار و شکنجه را که توسط نیروهای کهن نظم و ترتیب داده شده بود، نپذیرفتیم. استاد به ما قدرت دادند، در مقابل آسیب از ما محفاظت کردند و اجازه دادند تا موفق شویم.
من هم خودم را رشد دادم. گرچه قبلاً با این تمرینکننده، کمی ناسازگاری داشتم و نمیتوانستم بهخوبی با وی همکاری کنم، اما توانستم خودم را از شر این عقاید و تصورات بشری رها کنم. در طی تلاش برای نجات وی، وقتی با همتمرینکنندگان صحبت میکردم، فقط درباره فضایل این تمرینکننده میگفتم تا سایرین بتوانند ببینند که او شخص صالحی است. در این مدت، فهمیدم که تزکیه چقدر جدی است. بهطور مداوم، رحمت بیکران استاد را احساس میکردم و تا به امروز نیز آن را حس میکنم. آنچه استاد برایمان نظم و ترتیب دادهاند، بهترین مسیر است.
http://en.minghui.org/html/articles/2015/11/17/153700.html