(Minghui.org) درود استاد محترم! درود همتمرینکنندگان!
همکاری در پروژه ترویج شنیون برایم لذتبخش بوده و بسیار مایه افتخار است که میتوانم در این پروژه شرکت داشته باشم. ترویج شنیون سبب شد تا بهطور حقیقی جذب جریان دافا شده و با پیشرفت اصلاح فا همگام شوم.
استاد بیان کردند:
«پس میدانیم که نمایشهای شنیون واقعاً میتوانند تأثیر نجات دادن موجودات را داشته باشند... بنابراین بهعنوان مریدان دافا، وقتی این را درنظر بگیریم که یک تور شن یون میتواند نجات صدها هزار نفر را برآورده کند، آیا چیزی دربارهی آن وجود دارد که دوست نداشت؟» («آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی نیویورک بزرگ ۲۰۰۹»)
من یک تمرینکننده جدید هستم که پس از خواندن مطالب وبسایت فالون دافا در سال ۲۰۱۱، فا را کسب کردم. در نوامبر همان سال، تمرینکنندهای که تلفنی با او آشنا شده بودم و تنها ازطریق تلفن با وی صحبت میکردم، از من خواست ملاقاتی داشته باشیم. وی دو جعبه فلایر شنیون با خود آورد و از من خواست آنها را توزیع کنم. گفت که استاد، خودشان شنیون را مدیریت و هدایت میکنند و برای تمرینکنندگان خارج از چین، این راحتترین پروژه برای همکاری است. از من خواست که این فرصت را گرامی بدارم.
در آن زمان در جلسات بزرگ تبادل تجربه گروهی که هر هفته در منطقهمان برگزار میشد، شرکت نمیکردم و به تنهایی تزکیه میکردم. نگاهی به دو جعبه فلایر انداختم و نگران شدم، زیرا نمیدانستم از کجا شروع کنم. سپس در اینترنت جستجو کرده و تعدادی استودیوی رقص و مدارس چینی در نزدیکی منزلم پیدا کردم و دو جعبه کامل فلایر را در آن مکانها پخش کردم. همچنین توضیحات مختصری درباره شنیون نوشتم و ازطریق ایمیل برای برخی از دوستانم ارسال کردم. انتظار نداشتم با آن همه استقبال روبرو شوم تا حدی که ۱۸ بلیط به فروش برود.
فکر میکردم بلیطهای شنیون چقدر آسان به فروش میروند؛ متوجه نبودم که آن تشویقی از سوی استاد است. بعداً به سایر تمرینکنندگان پیوستم تا برای چسباندن پوسترهای شنیون کمک کنم. ازآنجاییکه در این پروژه همکاری داشتم، به وضعیت فروش بلیطهای شنیون دقت بیشتری میکردم، اغلب نظرات مخاطبان را در اینترنت میخواندم و بهتدریج در فا جذب شدم.
در دومین سال همکاری در پروژه ترویج شنیون، مسئول برخی مسیرها شدم و سایر تمرینکنندگان را برای تبلیغ و ترویج شنیون همراه خود به اطراف میبردم. در ابتدا، تمام شهرهایی که مسئولیت آنها را برعهده میگرفتم، نزدیک محل اقامتم بودند و بعد از ۳ تا ۴ ساعت پیادهروی احساس میکردم عالی هستم. با انجام بیشتر این کار، قویتر شدم. از خانهام دورتر و دورتر میرفتم و ۸ تا ۹ ساعت پیادهروی برایم آسان شده بود. درعین حال، سرپرستی یک غرفه شنیون را برعهده گرفته و یاد گرفتم که چگونه شنیون را ترویج دهم و بلیطهای شنیون را بفروشم. پس از تجربه معرفی شنیون در محلهای کسبوکار بهصورت رودررو، عهدهدار شدن مسئولیت غرفه شنیون برایم بسیار آسانتر بود.
پارسال سومین سال پس از کسب فا بود که در پروژه ترویج شنیون شرکت میکردم. حس میکنم مادامی که بتوانم بر وابستگیام به راحتطلبی غلبه کنم، ترویج شنیون کاری واقعاً پرافتخار است، بخصوص که شنیون مستقیماً توسط خود استاد هدایت میشود.
طی ترویج شنیون از اکتبر ۲۰۱۴ تا فوریه ۲۰۱۵، تمام روزهای شنبه و یکشنبهام را آزاد گذاشتم تا هماهنگکننده بتواند کارهایی را به من محول کند. بدین ترتیب میتوانستم در انواع مختلف فعالیتهای شنیون شرکت کنم. پوسترهای شنیون را نصب میکردم، فلایرهای شنیون را در محلهای کسبوکار، جشنوارههای شهرهای مختلف و نمایشگاههای هنری توزیع میکردم. در غرفههای واقع در مراکز خرید و بازار کشاورزان بلیط میفروختم و به پخش فلایرهای شنیون در آپارتمانهای لوکس نزدیک سالنهای تئاتر، خانههای قدیمی و مراکز پزشکی میپرداختم.
ازآنجاییکه هر هفته در مکانهای متفاوتی بودم، با همه نوع شخصیتی برخورد میکردم. میدانم نجات مردم از طریق شرکت در ترویج شنیون، مأموریت مقدسی برای یک مرید دافا است. بنابراین از هر فرصتی استفاده میکنم تا با مردم درباره این نمایش صحبت کنم و از تجربیاتم درسهایی میآموزم.
بهموجب تلاشهای فراوان و همکاری کلی تمرینکنندگان، ترویج شنیون در منطقه ما هرساله پیشرفتهایی داشته است. وقتی فلایر جدید شنیون ۲۰۱۵ را دیدم، عمیقاً متوجه شدم که تمرینکنندگان طراحِ فلایر، برای تکتک کلمات و طرحهای آن قلبشان را گذاشتهاند.
مردم عادی میگفتند: «هرکجا میروم تبلیغات شنیون را میبینم»، ازجمله روی بیلبوردها در بزرگراهها، پوسترهای بزرگ آویزان در خارج از سالنهای تئاتر و خیابانهای اطراف، تبلیغات در شبکههای تلویزیونی جریان اصلی، رادیو و روزنامه و رسانههای گروههای مختلف قومی. وقتی اینها را میشنیدم، میتوانستم تلاش و نظم و ترتیبات هماهنگ و عالی تمرینکنندگانی را که به کار بازاریابی مشغول بودند، احساس کنم.
دقیقاً همانطور که استاد بیان کردند: «از همان آغاز، لازم میدانیم که تمام کانالهای انرژی با هم باز شوند و چرخش همزمان داشته باشند.» (جوآن فالون، سخنرانی ۸).
تمرینکنندگان، بدون توجه به اینکه در کدام قسمت همکاری دارند؛ چه ترویج شنیون در محلهای کسبوکار در خیابانها باشد یا در سازمانها و انجمنهای مختلف، یا پخش کردن فلایر در سالنهای تئاتر، همه بهطور فعالانهای مطابق آنچه استاد میخواهند عمل میکنند و هماهنگ میشوند. آن، شبیه حرکت کردن با ریتم نبض جهان است.
برخی تمرینکنندگان مسیرهایی را برای توزیع فلایرها طراحی میکنند، درحالیکه سایرین به خطوط تلفنی ویژه پاسخ میدهند یا در گروه فروش بلیط یا سالنهای تئاتر فعالیت میکنند و برخی برنامهها و قرارها را تنظیم میکنند. هر تمرینکننده براساس تواناییاش، خود را وقف کاری کرده و با دیگران همکاری میکند. این، قدرتِ بدن واحد مریدان دافا را به من نشان داده است.
روند ترویج شنیون روند رشد شینشینگم نیز است
استاد بیان کردند: «همانطور که به نجات موجودات ذیشعور و اعتباربخشی به فا میپردازید هر چیزی که با آن برخورد میکنید تصادفی نیست.» (آموزش فای ارائه شده در منهتن).
«بروید و خودتان را واقعاً تزکیه کنید- وقتی در تضادی میافتید یا به مشکلی برمیخورید باید به خودتان نگاه کنید و ببینید که چه چیزی اشتباه است، و از خود بپرسید که چطور باید آن را اداره کنید، از فا برای ارزیابی امور استفاده کنید.» («مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند - آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای منطقهی شهری واشنگتن دیسی ۲۰۱۱»)
درحالیکه در یک غرفه شنیون، واقع در مرکز خریدی همکاری میکردم، با افراد جریان اصلی جامعه صحبت میکردم. شخصی که به گفته خودش از آشنایان یک خانواده خیلی بانفوذ در ایالات متحده بود و بسیاری از سناتورها را میشناخت، به غرفه ما آمد. شنیون را به او معرفی کردم و حدود نیم ساعت با او صحبت کردم. وی کارت ویزیت خود را داد و خواست با او تماس بگیرم. در وبسایتش عکسهای او را با سیاستمداران دیدم و از خودم احساس رضایت کردم. در آن زمان واقعاً میخواستم با او تماس بگیرم و امیدوار بودم که بتواند کاری برای دافا انجام دهد. قلبم برای چند روز تحت تأثیر این موضوع بود.
آنچه استاد بیان کردند را بهیاد آوردم:
«بیشتر اینکه، امروز موجودات ذیشعور از آسمان آمدهاند، و علاوه براین، هریک نماینده یک سیستم بدنهای کیهانی هستند. بنابراین نجات دادن یک شخص بهمنزله نجات حیاتهای بیشمار بیاندازه است، و تقوای عظیمی که پشت این عمل قرار دارد عظیم است. آیا میگویید این چیزی است که یک شخص عادی بتواند انجام دهد؟ آیا میتواند ارزش آن را داشته باشد؟ نمیتواند. فقط آنهایی که ارزش این را دارند که مریدان دافا باشند میتوانند این را به انجام برسانند، و فقط آنها میتوانند آن شیطان منفور را متلاشی کنند.» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فا، ویژه دهمین سالگرد تأسیس وبسایت مینگهویی» ۲۰۰۹)
درعین حال، در وبسایتش خواندم که زمانی شهردار شهری کوچک بود، اما بعدها بهخاطر پسرش، از سمت خود کنارهگیری کرد. میدانستم که استاد از او استفاده میکنند تا من متوجه وابستگیهایم به شهرت و نفع شخصی شوم.
پس از دو هفته، دوباره با آزمایشی مواجه شدم. یک کارگردان فیلمهای اکشن به غرفه ما آمد. شنیون را به او معرفی کردم. درحین گفتگوی عادیمان، عکسهای زیادی را در گوشی موبایلش به من نشان داد: تعداد زیادی از عکسهایی که با افراد مشهور و محبوب داشت و عکسهایش درحین گرفتن جوایز. هیجانزده شدم و احساس غرور کردم. درواقع بیشازحد وقتم را صرف صحبت با او کردم که باید صرف ترویج شنیون بین تعداد بیشتری از مردم میشد.
این تجربه منعکسکننده وابستگیام به شهرت و نفع شخصی بود. سپس بهطور قاطع تصمیم گرفتم این وابستگی بد به شهرت و نفع شخصی و وابستگی به برقراری ارتباط با افراد قدرتمند و بانفوذ را رها کنم. آنها چیزهایی بودند که هیچگاه به آنها اهمیتی نمیدادم و هرگز فکر نمیکردم آنها را در خود داشته باشم. از استاد سپاسگزارم که فرصت ترویج شنیون را برایم فراهم آوردند تا بتوانم متوجه کاستیهایم شوم.
یک بار، بهمدت ۷ تا ۸ ساعت در غرفه ایستادم و حتی یک بلیط هم نفروختم. با اینکه بدون یک ثانیه استراحت، بسیار مشتاقانه درحال ترویج شنیون بودم و حتی برای استراحت ننشسته بودم، بدون توجه به اینکه چقدر سخت تلاش کرده بودم، نتوانسته بودم حتی یک بلیط هم به فروش برسانم.
شرمنده بودم و بهخاطر اتلاف منابع دافا و مأیوس کردن دافا و موجودات ذیشعور، خودم را سرزنش میکردم. پس از آن، به درون نگاه کردم و متوجه شدم که آن وضعیت، نتیجه این بود که بهاندازه کافی افکار درست نداشتم.
برای اولین بار به غرفهای در یک مرکز خرید لوکس، واقع در فضای باز در نزدیکی ساحل رفتم. قبل از رفتن به آنجا، تمرینکنندهای که در فروش بلیطها خیلی حرفهای بود، گفت: «امسال مکان غرفه بدتر از سال پیش است. مردم زیادی از کنار غرفه ما عبور نمیکنند و بهسختی موفق به دیدن پیشنمایشهای شنیون روی صفحه تلویزیون میشوند. مشکلات بسیاری خواهیم داشت.»
صبح آن روز وقتی به غرفه رسیدم، آسمان آبی بود و خورشید بهگرمی میدرخشید. با خودم فکر کردم: «امروز هوا خیلی خوب است! اینجا مکان خوبی است! مطمئناً بیشتر از سایر تمرینکنندگان بلیط خواهم فروخت.» بعداً متوجه شدم که شنیون برای نجات مردم است و برای دستیابی به تأثیر نجات مردم، باید با خالصانهترین حالت قلبیمان آن را ترویج دهیم. وابستگیام به رقابتجویی با سایرین باعث شد تا در تمام آن ۹ ساعت نتوانم حتی یک بلیط هم به فروش برسانم.
در موقعیتی دیگر، در غرفهای واقع در مرکز خریدی لوکس که گفته میشد، روزانه ۲۰ تا ۳۰ بلیط در آنجا بهراحتی به فروش میرسد، از ساعت ۲ بعدازظهر تا ۹ شب حتی یک بلیط هم نفروختم. میدانستم دلیلش این بود که وقتی به غرفه رسیدم، برخی از فروشگاههای پوشاک که خیلی دوستشان داشتم و حراجهای بزرگی گذاشته بودند، توجه مرا به خود جلب کردند. فکر کردم: «بعداً به آنجا میروم و تعدادی لباس میخرم!» از این رویداد درسی عمیق گرفتم و فهمیدم وقتی با تمام خلوص، قلبمان را برای ترویج شنیون نمیگذاریم، چه نتیجهای دربر خواهد داشت.
ازآنجاییکه فا را دیر کسب کردم و هنوز درک عمیقی از فا نداشتم، معمولاً نمیدانستم آیا رشدی داشتهام یا نه. بنابراین هر بار که مسئول یک غرفه شنیون بودم، تعداد بلیطهایی که فروخته بودم را معیار رشد یا پسرفتم درنظر میگرفتم. یک بار تمرینکننده الف دو بلیط فروخت، اما هم اسم خودش و هم اسم مرا روی رسید آن نوشت. ناگهان متوجه مشکلم شدم؛ خودخواهیام را یافتم. از اینکه با سایر همتمرینکنندگان بدنی واحد را شکل نداده بودم، احساس شرمندگی میکردم؛ درعوض با عقاید و تصورات بشری، خودم را میسنجیدم. بجای پیروی کردن از آموزههای استاد درباره «از خودگذشتگی و نوعدوستی»، به سود و زیان خودم اهمیت میدادم. پس از درک این مطلب، این وابستگیها را رها کردم و از خودم پرسیدم که آیا تمام تلاشم را کردهام تا بدنی واحد را با آن همتمرینکننده شکل دهم و با هم شنیون را ترویج دهیم؟
برعهده گرفتن مسئولیت یک غرفه شنیون، برای یک روز کامل زمان زیادی است، اما وقتی با تمام قلبم این کار را انجام میدادم، متوجه طولانی بودن زمانش نمیشدم. وقتی افراد زیادی پیرامونم حضور داشتند، کمی با این شخص و کمی با شخص دیگر صحبت میکردم، فلایرها را پخش میکردم و تعدادی بلیط میفروختم؛ وقتی تعداد افراد زیاد نبود، فقط اشعار هُنگ یین استاد را ازبر میکردم و نتیجه خیلی خوب بود. زمان خیلی سریع میگذشت. بسیاری از افراد ابتدا از گرفتن فلایر خودداری میکردند، اما وقتی توقف میکردند و متوجه میشدند که شنیون است، با خوشحالی زیادی فلایر را میگرفتند.
استاد بیان کردند:
«اگر شما، بهعنوان مریدان دافا، میخواهید که وقتی حقیقت را روشن میکنید روی شخص تغییری ایجاد کنید و میخواهید او را نجات دهید، نباید عناصر منفی در آن شخص را بیدار و برانگیخته کنید. باید شن داشته باشید، و فقط آنگاه میتوانید مشکلاتی را که ممکن است پدیدار شوند حلوفصل کنید و آن شخص را نجات دهید.» («آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فای واشنگتن دیسی»)
تمام مدت در غرفه لبخند میزنم و رفتاری آرام دارم. برای فروش بلیط، براساس گروه سنی، پوشش و ظاهر افراد مختلف، رویکرد متفاوتی را برمیگزینم. با سالمندان، درباره اینکه امروزه اخلاقیات رو به افول است، صحبت میکنم و میگویم چگونه شنیون باعث میشود زیبایی و سادگی زمانهای قدیم را دوباره تجربه کنند. با پدر و مادرانی که همراه فرزندانشان هستند، درباره این صحبت میکنم که مدیریت فرزندانی که تمام وقت خود را به بازی و وقتگذرانی با گوشیهای موبایل میگذرانند، چقدر سخت است و اینکه چگونه شنیون ازطریق شکل رقص و داستانهایی که با رنگهای زیبا و موسیقی جذاب به نمایش درمیآیند، به بچهها میآموزد ارزشهای باستانی را گرامی دارند و آنها را بکار گیرند. به زوجها پیشنهاد میدهم بجای خریدن هدیهای کاملاً مادی برای یکدیگر، به همسرشان هدیهای معنوی بدهند. به اکثر مردم، میگویم امروزه مردم تحت فشار زیادی هستند که منجر به بیخوابی و افسردگی شده و بیشتر بیماریهای رایج نتیجه فشار و استرس هستند. بدن انسان نیاز به پاکسازی دارد تا بتواند سالم بماند و روح انسان نیز نیاز به پاک شدن دارد. تماشای شنیون نه تنها جشنی برای چشم و گوش است، بلکه روح را نیز پاکسازی میکند. تمام تلاشم را بکار میگیرم تا شور و علاقه به تماشای شنیون را در آنها برانگیزم.
شنیون وجدان مردم را از اعماق قلبشان بیدار کرده است، برایشان تولدی دوباره را بهارمغان آورده و اخلاقیات بشریت را دوباره هدایت کرده است. آن، زمین و موجودات بشری را نجات داده است. با دیدن مردمی که درست مانند من وقتی هنوز فا را کسب نکرده بودم، زندگی میکنند، حس خیلی بدی پیدا میکنم. آنها روزی خدایان بزرگی در جهان بودهاند! آنها نماینده گروههای عظیمی از حیاتها هستند. آنها امیدشان به ما مریدان دافا است که بیدارشان کنیم و نجاتشان دهیم. چه مأموریت مهمی بر دوشمان است!
یک بار در یک بازار محصولات کشاورزی، در صبح ۴۲ بلیط فروختیم. به تاریخ شروع نمایش خیلی نزدیک بودیم. بیشتر بلیطها در سالنهای اطراف به فروش رفته بودند و تنها چند صندلی خالی باقی مانده بود. شخصی به غرفه آمد و پرسید که ارزانترین بلیط شنیون چند است و گفت که بلیطهای شنیون از سایر نمایشها گرانتر هستند. به او گفتم: «شنیون نمایش درجه یک دنیا است. بسیاری از آنهایی که این نمایش را تماشا میکنند، احساس میکنند ارزش آن خیلی بیشتر از مبلغی است که برای بلیط پرداخت کردهاند و تماشای آن را بهشدت توصیه میکنند. بسیاری تحت تأثیر این نمایش عالی و بیعیب و نقص به گریه میافتند. خرید بلیطِ برترین نمایش دنیا، به قیمت ۶۰ دلار را با خرید یک کیف زنانه به قیمت ۳۰ دلار مقایسه کن؛ فکر میکنی کدام یک بیشتر ارزش دارد؟» او بدون اینکه بلیطی بخرد، آنجا را ترک کرد، اما پس از مدتی بازگشت. پس از اینکه تمرینکننده دیگری توضیحات بیشتری درباره شنیون داد، او گفت که ۱۰ بلیط میخواهد. بنابراین ما آن چند صندلی را برایش رزرو کردیم. در آن زمان، وی برای یادگیری رقص سنتی چینی به کلاس میرفت. بعداً تصمیم گرفت همکلاسیهایش را متقاعد کند تا با وی به دیدن شنیون بیایند. بنابراین، در مجموع ۳۰ بلیط میخواست. ما آن تعداد بلیط نداشتیم، اما با گروه تهیه بلیط تماس گرفتیم و آنها از سالن نمایش تعدادی صندلی اضافه درخواست کردند. درحین این تعاملات، حقیقتاً هماهنگی قلبی و عاری از خودخواهی همتمرینکنندگان را احساس کردم که کمک کرد خواستههای مشتریان برآورده شود. استاد بیان کردند:
«اگر بتوانید راهی پیدا کنید تا بهخوبی همکاری کنید، تا همنظر باشید، و تمام توان خود را باهمدیگر در یک جهت بهکار ببندید، آنگاه، با تواناییهایی که دارید، واقعاً یک نیروی متوقفنشدنی خواهید شد.» («آموزش فای ارائه شده در جلسۀ اپک تایمز، ۲۰۰۹»)
سال گذشته وقتی متوجه شدیم تعداد کل نمایشها و تعداد کل بلیطهای شنیون که باید در کالیفرنیای جنوبی به فروش برسد، دوباره نسبت به سال قبل افزایش یافته، دریافتیم که برای رسیدن به آن هدف، باید ظرفیت بدن واحدمان را به همان نسبت افزایش دهیم. همگی میتوانستیم فشار را احساس کنیم و مطمئن نبودیم که بتوانیم به هدفمان برسیم.
وقتی همه تمرینکنندگان با گروه همکاری کردند و با دافا هماهنگ شدند، نهتنها به هدفمان دست یافتیم، بلکه چهار نمایش دیگر نیز اضافه کردیم و درنهایت بازهم برخی افراد موفق به خرید بلیط نشدند.
استاد شرایطی را برایمان ترتیب نمیدهند که انجامش در سطح ما غیرممکن باشد؛ هر چیزی که استاد برای ما نظم و ترتیب دادهاند، همیشه بهترین است.
«عمل تزکیه به خود فرد مربوط است، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (جوآن فالون، سخنرانی اول)
مادامی که به استاد و فا باور داشته باشیم، تلاشهایمان خالصانه باشند، هریک بهعنوان یک جزء کار کنیم که بهطور مداوم خود را در فا اصلاح میکند و هر جزء کاری که قرار است انجام دهد را به اتمام برساند، آنگاه هر آزمایش فرصتی برای صعودمان خواهد بود.
استاد بیان کردند: «مریدان دافا تنها امید نجات مردم هستند.» («تنها امید» از هُنگیین ۳). هنوز موجودات ذیشعور بسیار زیادی وجود دارند که نجات نیافتهاند. وقت زیادی باقی نمانده است. بیایید تکتک دقایق و ثانیهها را غنیمت بشماریم تا به استاد در اصلاح فا کمک کنیم و موجودات ذیشعور را نجات دهیم، به عهد و پیمانهای ماقبل تاریخیمان جامه عمل بپوشانیم و یک مرید دافای شایسته دوره اصلاح فا شویم.
استاد سپاسگزارم! همتمرینکنندگان سپاسگزارم!
مطالب بالا درک محدود من در سطح کنونیام هستند. لطفاً هر مطلب نامناسبی را متذکر شوید.
(ارائه شده در کنفرانس فای ۲۰۱۵ کرانه غربی)