(Minghui.org) امسال ۸۰ ساله میشوم. مایلم برخی از تجربیات معجزهآسایم را که از زمان شروع تمرین فالون دافا در سال ۱۹۹۸ تاکنون داشتهام، با شما به اشتراک بگذارم.
رنج ناشی از مسمومیت با تولوئن
وقتی ۳۶ ساله بودم به دلیل مسمومیت ناشی از تولوئن تقریباً مرده بودم. نیمی از بدنم فلج بود و تمام عضلات سمت چپم خشک و جمع شده بودند. تمام بدنم از شدت درد منقبض بود و بهسختی میتوانستم راه بروم. آنقدر غرق در درد و غم بودم که آرزوی مرگ میکردم، اما چگونه میتوانستم شش فرزندم را بدون مادر رها کنم!
شوهرم مجبور بود مسؤلیت تمام مخارج خانواده را به دوش بگیرد زیرا محل کارم حاضر نبود آسیبم را بهعنوان حادثه کاری تأیید کند و قبول نمیکرد غرامت کارگریام را پرداخت کند. ما از نظر مالی شدیداً در مضیقه بودیم، حتی برای درمان پولی نداشتیم و بدهی زیادی داشتیم.
بهخاطر عدم درمان، دچار ازکارافتادگیِ عضوهای متعدد بدنم شدم و مدت هشت سال بستری بودم. درد و رنجی که تجربه کردم در هیچ کلامی نمیگنجد. وقتی با تولوئن مسموم شدم، دختر کوچکم شیرخواره بود و شیرم سبز رنگ شد. دختر بیچارهام نیز مسموم شد و مدتی طولانی پس از آن در رنج بود.
بیماریهای مقاوم بهدرمانم ناپدید شدند
پس از شروع فالون دافا، تمام بیماریهایم شامل فلج، تحلیل عضلانی، سردرد، بیماری قلبی، هپاتیت مزمن و ورم ریه ازبین رفتند.
عضلاتم به شکل سابق برگشتند، اکنون احساس میکنم همانند فردی جوان از سلامتی برخوردارم. همسایگانمان از تغییراتم حیرتزده شدند. آنها شاهد شگفتانگیزی دافا بودهاند. فالون دافا زندگیام را نجات داد.
من با محافظت استاد از دو حادثه جان سالم بهدر بردم
یک بار وقتی برای دیدن دخترم میرفتم، هوا سرد بود و جادهها یخی و لیز بودند. هنگامی که نزدیک بود سوار اتوبوس شوم سر خوردم، در آن لحظه گویی فردی مرا بالا کشید و خودم را در اتوبوس یافتم.
در پاهایم احساس درد میکردم. وقتی به منزل برگشتم، متوجه شدم استخوان زانویم شکسته و مثل چوب کبریت شکسته از پوست بیرون زده و کاملاً دردناک بود.
در قلبم میدانستم که هیچ مشکلی نیست. درحالیکه به مطالعه فا و انجام تمرینات ادامه دادم، برای رشدتزکیهام به درون نگاه کردم. طولی نکشید، که پاهایم به حالت عادی برگشتند.
آن واقعاً شگفتانگیز بود. میدانستم که استاد رنج زیادی بهخاطرم تحمل کردهاند و به من کمک کردند از این مصیبت بهبود یابم.
در موقعیتی دیگر، هنگامی که پس از تحویل مطالب روشنگری حقیقت به تمرینکنندگان در حومه شهر، با تاکسی به منزل برمیگشتم، راننده در یک لغزندگی کنترلش را از دست داد، در جاده یخی بهشدت دور خودش چرخید.
تاکسی به سوی یک درخت بزرگ در کنار جاده هدایت شد. فوراً فریاد زدم: «فالون دافا خوب است!» حتی باوجودیکه تاکسی به درخت اصابت کرد، من فقط با یک آسیب جزئی زنده ماندم. میدانستم که استاد دوباره نجاتم دادند.