(Minghui.org)
درود استاد! درود همتمرینکنندگان!
ابتدا مایلم برای فاهویی 2016 چین آرزوی موفقیت کنم. همچنین مایلم تجربیات خودم را درخصوص نوشتن مقالات درباره تزکیه شخصی و اعتباربخشی به فا بهاشتراک بگذارم. اگر هر چیزی را نادرست مییابید، لطفاً بدان اشاره کنید.
شروع
در اکتبر 1999، همراه یکی از تمرینکنندگان در شهر به کافینت رفتیم و وارد وبسایت مینگهویی شدیم. احساس میکردم این وبسایت درطول آزار و شکنجه نقش فوقالعادهای را در کمک به مریدان دافا ایفاء میکند تا بتوانند بدن واحدی را شکل دهند. آن درکی ساده درباره این وبسایت بود.
پس از انتشار مقاله استاد با عنوان «قلب آگاه» تمرینکنندگان در منطقهام وبسایت مینگهویی را بادقت دنبال میکردند. ما مطالب روشنگری حقیقت و مقالات تبادل تجربه را برای تمرینکنندگان محلی دانلود میکردیم.
پس از خواندن تعداد زیادی از مقالات از خودم پرسیدم: «ما از تجربیات سایرین استفاده میکنیم؛ آیا ما نیز نباید تجربیات تزکیهمان را بهاشتراک بگذاریم؟» اگرچه این فکر را داشتم، اما آن را عملی نکردم، زیرا مشغول کار در پروژههای روشنگری حقیقت بودم و وقت آزادی نداشتم.
در مه 2000 که تعداد بیشتری از تمرینکنندگان قدم پیش گذاشتند تا بخشی از مسئولیتها در مکان تهیه مطالب را برعهده بگیرند، مقداری از وقتم آزاد شد. در آن زمان، جیانگ زمین درحال دیدار از سایر کشورها بود و تمرینکنندگان سراسر دنیا زمانهایی را تعیین کرده بودند تا با هم افکار درست بفرستند. من از طریق چشم آسمانیام برخی از صحنهها را میدیدم و درباره آنها مینوشتم. آنچه مینوشتم، در وبسایت مینگهویی منتشر میشد و از آن زمان به بعد این مسیر را دنبال کردهام تا به فا اعتبار ببخشم.
درحال نوشتن این مطالب، متوجه شدم که درکم در برخی زمینهها بهبود یافته است و برای اینکه در مقالاتم نقلقولهایی از فای استاد را بیاورم، به سراغ سخنرانیها و مقالات قبلی استاد میرفتم. هنوز گاهی اوقات، یک جمله خاص واقعاً برایم مفید است و تصمیم میگیرم که کل آن مقاله یا سخنرانی فا را بخوانم.
غلبه بر مداخله و داشتن افکار و اعمال درست
وقتی تازه خواندن مقالات را شروع کرده بودم، بزرگترین مداخلهای که با آن مواجه بودم، مداخله از سوی بسیاری از چیزهای ناخالص در میدان بُعدیام بود. این چیزها تمایلی نداشتند افشاء شوند یا ازبین بروند، بنابراین در کشمکش بودند تا مانع ایجاد کنند و مداخله کنند و مانع شوند تا آنچه را قصد داشتم بنویسم، بهیاد آورم.
همچنین صدایی در گوشم میگفت: «تسلیم شو. این مسیر تو نیست.» گاهی سرگیجه داشتم و بدنم درد میکرد.
چیز عجیب این بود که وقتی قلمم را بر زمین میگذاشتم، خیلی هشیار میشدم، اما وقتی قلمم را دوباره برداشتم، همه نشانههای ناراحتی ظاهر میشدند. پس از نوشتن اولین مقالهام مجبور شدم برای دو روز استراحت کنم.
با گذشت زمان متقاعد شدم این چیزی است که باید درحال انجامش باشم، زیرا احساس میکردم اگر نخواهم درکهای خودم را از فا بهاشتراک بگذارم، پس شخص خودخواهی هستم.
وقتی متوجه شدم مسیرم همین است، مداخله کاهش یافت و توانستم با ذهنی روشن فکر کنم. میتوانستم یک مقاله را با سرعت بیشتری بنویسم تا اینکه بخواهم آن را در کامپیوتر تایپ کنم.
در ابتدا، تمرینکننده دیگری به من کمک میکرد تا پس از نوشتن مقالهام آن را تایپ کنم، اما پس از آن دیگر نتوانستم بدین صورت ادامه دهم. میدانستم که نمیتوانم فقط به دلیل اینکه کسی نبود به من کمک کند، دست از نوشتن بردارم.
درباره این موضوع با مادرم که او نیز تمرینکننده دافا است، صحبت کردم و با کمک سایر تمرینکنندگان، یک کامپیوتر میزی و چاپگر جوهرافشان خریدیم. آنها به من یاد دادند که چطور از آنها استفاده کنم و کارهای اولیه را در زمان کوتاهی یاد گرفتم.
به دلیل آزار و شکنجه، مکان تهیه مطالب در منطقه ما در مه 2003 نابود شد و ازبین رفت. در نتیجه باید مسئولیت آن مکان تهیه مطالب را بر عهده میگرفتم و تجهیزات لازم را میخریدم. خیلی سرم شلوغ بود و بهشدت خسته بودم.
شعر استاد «افکار درست و اعمال درست» را خواندم تا خودم را ترغیب کنم. حتی وقتی بعد از کارم در ساعت 10 شب به خانه میرسیدم، قبل از اینکه نوشتن را شروع کنم، فا را مطالعه میکردم. زمانهایی وجود داشت که فراموش میکردم گرسنهام است.
تجربیات شگفتانگیز
درحالیکه این مقالات را مینوشتم، چیزهای شگفتانگیز زیادی اتفاق میافتادند و مایلم دو مورد از آنها را بهاشتراک بگذارم.
یک بار پس از نوشتن مقدمۀ یک مقاله تبادل تجربه نمیدانستم چطور ادامهاش را بنویسم. خسته بودم و تصمیم گرفتم دراز بکشم. خودآگاه اصلیام بدنم را ترک کرد و استاد آن را به جایی بردند تا چیزها را ببینم. وقتی خودآگاه اصلیام به بدنم بازگشت، پس از فکر کردن درباره آنچه دیده بودم، میدانستم که چطور ادامه مقالهام را بنویسم.
یک بار دیگر، درباره گلهای ادومبارا مینوشتم. این مقاله درباره استفاده از قدرتهای فوق طبیعی برای اعتباربخشی به فا بود. وقتی این مقاله را تایپ میکردم، دردی در دستم شروع شد. این درک را داشتم که چیزی اشتباه است. متوجه شدم نباید هر چیزی را که میبینم، در مقالهام بیاورم، زیرا برخی از چیزها برای نوشتن مناسب نیستند. پس از برداشتن آن جملات درد دستم ازبین رفت.
وقتی فا را بیشتر مطالعه میکردم، میدانستم درخصوص یک مقاله چه چیزی اشتباه است و آن را اصلاح میکردم. اما گاهی، آن بیشازحد اذیتم میکرد و نمیخواستم مقاله را ویرایش کنم که منجر به زحمت بیشتری برای ویراستاران مینگهویی میشد. از این بابت عذرخواهی میکنم.
تزکیه خودم و ازبین بردم وابستگیهای بشری
درحالیکه تعداد بیشتری از مقالات من در وبسایت مینگهویی و سایر وبسایتها منتشر میشد، تمرینکنندگان تمایل داشتند با من مراوده داشته باشند، چراکه میدانستند چشم سومم باز است. آنها امیدوار بودند که بتوانم برای حل مشکلاتشان در تزکیه به آنها کمک کنم. این یکی از مشکلاتی بود که در بیرون با آن مواجه بودم.
پس از اینکه مقالاتم منتشر شدند، در درون حسی از موفقیت و شایستگی داشتم. وقتی بسیاری از تمرینکنندگان به من علاقهمند شدند، وابستگی به شوق و اشتیاق بیشازحد و اعتباربخشی به خودم کمکم در من ظاهر شدند.
پس از اینکه متوجه شدم چنین چیزی درست نیست، فا را بیشتر مطالعه کردم. هدفمندانه مسیر مقالاتم را تغییر دادم و روی تزکیه تمرینکنندگان و تجربیات در زمینه اعتباربخشی به فا تمرکز کردم. بدین ترتیب بود که متوجه خودخواهی یک تمرینکننده شدم و اینکه قدرت فا میتواند در بدن برخی از تمرینکنندگان متجلی شود.
برای نمونه، یک تمرینکننده مسن میخواست یک مکان تهیه مطالب در منزلش راهاندازی کند، زیرا برایش بسیار سخت بود برای تهیه مطالب به این شهر و آن شهر مسافرت کند. استاد نظم و ترتیبی دادند تا شخصی به او آموزشهای لازم را بدهد و او برای یادگیری مهارتهای اولیه استفاده از کامپیوتر بر بسیاری از مشکلات غلبه کرد.
تمرینکنندهای پس از اینکه یکی از اعضای خانوادهاش بازداشت شد، مسئولیت تحویل مطالب را برعهده گرفت. اگرچه او برای تغذیه دو فرزندش با مشکلات مالی مواجه بود، اما در هوای بارانی و آفتابی مطالب را به سایر تمرینکنندگان تحویل میداد.
زوجی حدوداً 80 ساله مطالب را در منزلشان تهیه میکردند. چاپگرشان مشکل داشت و هماهنگکنندهمان مرا به منزلشان فرستاد تا آن را تعمیر کنم. وقتی به آن دو فکر میکردم که از کار سخت ترسی نداشتند و چنین کار عالیای را برای نجات مردم انجام میدادند، درحالیکه میتوانستند در چنین سنی فقط از زندگیشان لذت ببرند، اشک در چشمانم حلقه میزد.
درمقایسه با آن تمرینکنندگانی که در خط مقدم روشنگری حقیقت هستند، شرمنده بودم که پس از نوشتن چند مقاله، وابستگیام به شوق و اشتیاق بیشازحد و اعتباربخشی به خودم نمایان شده بود.
بهیاد آوردم که بسیاری از تمرینکنندگان، حتی تمرینکنندگان در اردوگاه کار اجباری، میگفتند که بسیاری از مقالات مرا میخوانند. وقتی چنین چیزی را شنیدم، به درون نگاه کردم و از خودم پرسیدم: «چرا آنها چنین چیزی میگویند؟ آنها درحال اشاره به کدام یک از وابستگیهای بشری من هستند؟»
سرانجام دو چیز را درک کردم. نخست اینکه آن امتحانی بود تا ببینم هنوز به شوق و اشتیاق بیشازحد و حس موفقیت و شایسته بودن وابستگی دارم یا نه. دوم اینکه متوجه شدم اگرچه مقالاتم میتوانند تأثیر درستی داشته باشند، اما مقالاتی که درباره استفاده از تواناییهای فوق طبیعی هستند، سبب میشوند وابستگی بشریِ تمرینکنندگان برای طلب و کشفِ چیزی جدید ظاهر شود. متأسف بودم که این مقالات باعث مداخله با بدنه کلی تمرینکنندگان میشدند.
وقتی متوجه این موضوع شدم، شروع کردم تا از نامهای مستعار متفاوتی برای مقالاتم استفاده کنم یا اینکه اصلاً از هیچ نامی استفاده نمیکردم، زیرا احساس میکردم نباید دست از نوشتن مقالات بردارم، ازطرفی نباید باعث ناآرامی درمیان تمرینکنندگان میشدم. سبک نوشتنم را نیز تغییر دادم. بدین ترتیب هیچ کسی نمیتوانست بهراحتی بفهمد که من آنها را نوشتهام. با گذشت زمان، وابستگیهای بشریام نیز ازبین رفتند.
تغییر نامهای مستعار و تغییر سبک نوشتنم درظاهر مشکل را حل کرد. اما آنچه مهم بود این بود که آیا میتوانستم حقیقتاً به فا اعتبار ببخشم یا به خودم اعتبار میبخشیدم. آن همچنین مهم بود که خودم را بهعنوان یک تمرینکننده ببینم و با سایرین با مهربانی رفتار کنم.
برای انجام این کار، باید بر بسیاری از عقاید و تصورات بشری غلبه میکردم. من از طبقۀ کلاس پایینتر جامعه هستم و جز استعداد نوشتن، استعداد زیادی نداشتم. بنابراین شروع کردم تا براساس این مهارت، خودم را با سایرین مقایسه کنم. میدانستم این کار خوبی نیست، زیرا تمرکزم بر کلاس اجتماعی بود. این همچنین مانع عظیمی برای کوشا بودنم بود.
ازطریق مطالعه فا، متوجه شدم وقتی بخواهم به خودم اعتبار ببخشم، سقوط خواهم کرد و خرد کمتری خواهم داشت. وقتی متوجه این موضوع شدم، سعی کردم فعالیتهایم مخفیانهتر باشند و گفتارم را بهتر تزکیه کردم.
از آن زمان طی این سالها، بالغتر شدهام و حالا بدون توجه به اینکه کجا هستم با سایر تمرینکنندگان همکاری میکنم. مقالاتم را بهآرامی مینویسم و دیگر نیاز ندارم که سایرین بدانند من آن مقالات را نوشتهام. مادامی که بتوانم به عهد و پیمانم عمل کنم، خرسند و راضی هستم.
اگر تمرینکنندگان با من مراوده داشته باشند، فقط درکهایم را با آنان بهاشتراک میگذارم و هرگز به آنها نمیگویم چه کاری انجام دهند، نمیخواهم تمرینکنندهای به من تکیه کند یا مرا مورد تحسین قرار دهد.
اغلب میگویم: «مادامی که قلبمان را آرام نگه داریم و فای استاد را مطالعه کنیم، همه مشکلات میتوانند حلو فصل شوند. مسیر هر شخصی متفاوت است و آنچه سایرین میگویند درک خودشان است. حتی با مشکلی یکسان، وضعیت هر کسی متفاوت است و هر کسی راه حل متفاوتی برای آن دارد. این بدان معنا است که باید یاد بگیریم حقیقتاً از فا به درک و روشنبینی برسیم تا مشکلات را حل کنیم.»
بهاشتراک گذاشتن تجربیاتم و تشویق سایرین به اینکه با استفاده از قلمشان به فا اعتبار ببخشند
من تمرینکنندگان زیادی را ملاقات کردهام که مایلند درکها و تجربیاتشان را بنویسند، اما نمیدانند چطور شروع کنند. وقتی از من میپرسند، اغلب به آنها میگویم که راههای زیادی برای نوشتن یک مقاله وجود دارد، اما اساسیترین چیز این است که آن را بهطور روشن و واضح بیان کنیم.
برای نمونه، وقتی با چیزی مواجه میشوید، آن را بهطور روشن شرح دهید، توضیح دهید که چرا آن اتفاق افتاد و توضیح دهید که چطور آن بر باورتان به فا و استاد تأثیر گذاشت و ازطریق آن به چه چیزی روشن و آگاه شدید. این روشِ ابتدایی و اساسی است. ترس از مواجهه با مشکلات یک وابستگی بشری است، شامل تمایل قوی به نجات خودتان از مشکل و دردسر یا اینکه اجازه دهیم شخص دیگری درباره آن بنویسد. آن تکیه کردن به سایرین است.
منظورم این نیست که همه تمرینکنندگان باید مقاله بنویسند. منظورم این است که آنهایی که میل دارند با استفاده از این روش به فا اعتبار ببخشند، میتوانند مقاله بنویسند و آنها به سایر تمرینکنندگان و به خودشان کمک خواهند کرد. سایرین میتوانند از تجربیات شما یاد بگیرند. این برای بدنه کلی دافا مفید خواهد بود.
تمرینکنندگانی که مایلند مقاله بنویسند، بدون توجه به نوع مقاله، باید نگاه کنند و ببینند مقالات مشابه چطور نوشته میشوند و به دیدگاه سایر نویسندگان مقالات توجه داشته باشند. این کمک خواهد کرد تا مهارت نوشتن خودشان رشد کند.
همچنین مایلم تأکید کنم که نوشتن مقالات نماینده وضعیت تزکیه یک تمرینکننده نیست. او مینویسد زیرا انتخاب کرده تا از این طریق به فا اعتبار ببخشد. بخش ویراستاری مینگهویی قبلاً به این مسئله اشاره کرده است، بنابراین ما باید توجه خاصی بدان داشته باشیم.
پس از نوشتن مقالات برای 15 سال، مقداری تجربه بهدست آوردهام. درابتدا اغلب مقالاتم دقیقاً به کاستیهای سایر تمرینکنندگان اشاره میکردند، اما بعداً متوجه شدم که نباید فقط انتقاد کنم. باید در فکر کردن درباره سایر تمرینکنندگان و دافا، قلبی نیکخواه داشته باشم. دیگر از سایرین انتقاد نمیکنم و حالا امیدوارم همراه سایر تمرینکنندگان بهصورت گروهی رشد کنیم.
مقالاتی که حقیقت را روشن میکنند یا درکی را بهاشتراک میگذارند، باید طوری نوشته شوند که برای مردم عادی بهراحتی قابل قبول باشد. اگر متعصب باشیم و مانند کسی که نگرش برتری دارد، به نظر برسیم، آنها را از خودمان دور میکنیم و این مانع میشود تا آنها حقیقت را درک کنند.
نتیجهگیری
بهطور خلاصه وقتی بهخوبی فا را مطالعه میکنم و افکار درست میفرستم، نوشتن یک مقاله آسان خواهد بود. اگر صرفاً برای نوشتن، مقالهای بنویسم، چیزها خوب پیش نمیروند و نتیجه کار عالی نخواهد بود.
بهعلاوه، نباید بیشازحد به پروژه اصلاح فایی که در آن مشارکت داریم، وابسته باشیم، زیرا آن یک وابستگی است که شیطان از آن سوءاستفاده خواهد کرد. من چنین چیزی را تجربه کردهام.
بهیاد میآورم که عجله داشتم تا مقالهای برای اعتباربخشی به فا بنویسم و یک مشکل کامپیوتری داشتم. نگران بودم و از شرکتمان مرخصی گرفتم. کامپیوتر را به شهر بردم تا تعمیرش کنم و وقتی آن را به تمرینکنندهای دادم تا بررسیاش کند، آن ناگهان با رمزی قفل شد. متوجه شدم دلیلش این است که بیشازحد به نوشتن مقاله وابسته هستم که باعث شد شیطان از شکافم سوءاستفاده کند. دو هفته قبل بود که کامپیوترم تعمیر شد.
بهیاد میآورم چند سال پیش، تمرینکنندهای برای کنفرانس فاهویی چین مقالهای نوشت با عنوان: «اگر قرار باشد دوباره انتخاب کنم، هنوز میخواهم یک مرید دافا باشم.» من تحت تأثیر این مقاله قرار گرفتم. اگرچه طی 15 سال گذشته انواع مختلفی از مقالات را نوشتهام، اما از مقالاتی که سایر تمرینکنندگان نوشتهاند، بسیار زیاد استفاده کردهام و برایم مفید بودهاند. در اینجا مایلم از همه آنها و تمام ویراستاران تشکر کنم. همچنین دوست دارم از این فرصت استفاده کنم تا از همه تمرینکنندگانی که از من حمایت کردهاند و مرا تشویق کردهاند، تشکر کنم.
اخیراً دوست داشتم به شخصی بگویم: ما باید عنوان «مریدان دافا» را در این زندگی گرامی بداریم و بهخوبی عمل کنیم. فرصت برای اعتباربخشی به فا سخت بهدست میآید و ما باید هر ثانیهای را که استاد برای ما طولانی کردهاند، گرامی بداریم و همچنین به عهد و پیمانمان جامه عمل بپوشانیم.
متشکرم استاد! متشکرم همتمرینکنندگان!
ههشی.