(Minghui.org)
درود، استاد محترم! درود، همتمرینکنندگان!
درست پس از شروع آزار و شکنجه در سال 1999، من از افرادی که در آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون گونگ مورد استفادۀ اهریمن قرار میگرفتند، نفرت داشتم. فکر میکردم که آنها بدترین افراد در جهان هستند. وقتی که معنای واقعی «نیکخواهی» را بهتر درک کردم، آن نفرت بهآرامی ازبین رفت.
استاد در آموزش فا در کنفرانس در هوستون بیان کردند:
«روزی دیگر به همه شما چیزی گفتم: اگر دشمنتان را دوست نداشته باشید نمیتوانید یک بودا شوید. چطور یک موجود الهی یا فردی که تزکیه میکند، میتواند یک فرد عادی را دشمن خود بداند؟ چگونه آنها میتوانند دشمن داشته باشند؟ البته، درحال حاضر شما نمیتوانید به آن دست یابید. اما بهتدریج به آن خواهید رسید. در پایان به آن میرسید، زیرا دشمنانتان موجودات بشری در میان افراد عادی هستند. چگونه موجودات بشری میتوانند دشمنان موجودات الهی شوند؟ چگونه آنها این شایستگی را دارند که دشمنان موجودات الهی شوند.»
من هنوز هم با الزامات فا فاصله زیادی دارم. هنوز هم سه کار را بهخوبی انجام نمیدهم، اما استاد در هر آزمونی از من مراقبت میکنند. ایشان میدانند که در مسیری درست به فا اعتبار ندادهام اما باید از این مانع عبور کنم، اما ایشان با رحمت فرصتهایی را برایم نظم وترتیب میدهند.
باوجود پایین بودن سطح تزکیهام، مایلم برخی از تجربیات تزکیهام را با شما به اشتراک بگذارم و به استاد ارائه دهم.
متأسفانه اظهاریه را امضاء کردم
چند سال قبل در حال ملاقات با یکی از تمرینکنندگان، همگی به دست مأموران پلیس و کارکنان اداره 610که در آن نزدیکی در کمین بودند، بازداشت شدیم. از آغاز آزار و شکنجه بازداشت نشده بودم. ترسیده بودم و ضربان قلبم تند شده بود. نمیدانستم چه کار کنم. در سکوت سخنان استاد را بهآرامی تکرار میکردم: «رحمت میتواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاورد.»("فا جهان را اصلاح میکند"از هنگ یین جلد 2) ضربان قلبم کمی آهسته و آرام شدم.
همه تمرینکنندگان بهطور جداگانه بازجویی شدند. من نگران خانوادهام بودم، ازاینرو اسمم را به مأموران گفتم. مرا به اداره پلیس بردند، اما نترسیدم زیرا میدانستم که استاد از من محافظت میکنند. از آنها متنفر نبودم، زیرا میدانستم که آنها فقط وسیلهای هستند که در آزار و شکنجه استفاده میشوند.
با آرامش با آنها صحبت میکردم و بهوضوح به سؤالاتشان پاسخ میدادم. به آنها گفتم که چطور تجربیات تزکیهام را به اشتراک میگذاشتم، چگونه روابط خانوادگیام را با ارتقای شینشینگم بهبود میبخشیدم و چطور بهخاطر کاستیهایم به درون نگاه میکردم. سپس سندی را که به من ارائه دادند امضاء کردم، با این فکر که بلافاصله آزاد میشوم. آن موقع نمیدانستم که آن سند مرا به مصالحه میکشاند.
فکر نمیکردم که تحت آزار و شکنجه قرار بگیرم. درواقع، به اداره پلیس محلی منتقل و همان شب آزاد شدم. بعداً از امضای آن اظهاریه پشیمان شدم، زیرا انجام چنین کاری مخالف استانداردهای فا است.
بعداً متوجه شدم که دو تمرینکننده هنوز بهطور غیرقانونی در حبس هستند و یکی از آنها به مرکز شستشوی مغزی برده شده است. در نجات آنها شرکت کردم و هر دوی آنها درنهایت آزاد شدند.
بیداری مأمور پلیس
پس از رسیدنم به منزل، یک مأمور پلیس محلی به خانهام آمد. این قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده بود. فکر کردم که این فرصت خوبی است که حقایق فالون گونگ را به او بگویم، با لحنی دوستانه از او خواستم که داخل شود.
با او طوری صحبت کردم که با فرزند خودم حرف میزدم. از خوبیهای دافا و فواید سلامتی که دریافت کردم و از عواقب آزار و شکنجه در چین برایش گفتم. از جنایاتی که ژو یونگکانگ و بو شیلای مرتکب شدند، او را آگاه کردم. او تا حد زیادی شوکه شده بود و گفت که افراد پلیس توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) فریب خوردهاند. ما تقریباً چهار ساعت صحبت کردیم.
یک روز، این مأمور با من تماس گرفت و گفت که مأموران از اداره 610 شهر میخواهند مرا ببینند. او میدانست که من با دخترم زندگی میکنم و به طور معنیداری گفت: «این فوقالعاده است که شما منزل نیستید.»
کمی بعد دوباره با من تماس گرفت. با لحن تندی از من پرسید که کجا هستم. هنگامی که پیشنهاد کردم وقت دیگری او را ببینم، با بداخلاقی نپذیرفت و تماس را قطع کرد. کارکنان 610 در اداره با او بودند و او برای جلب نظر آنها آنطور عمل کرد. او واقعاً از من محافظت کرده بود. چشمهایم پر از اشک شدند.
در فرصتی دیگر، وقتی که منزل نبودم، این مأمور پلیس در خانه را زد. دختر و نوهام جواب دادند. آنها از دیدن مأمور ترسیده بودند. او خیال دخترم را راحت کرد و گفت مادامیکه ما در منزل تمرین کنیم مشکلی نیست.
این مأمور درواقع آگاه شده بود.
اذیت و آزار بهخاطر شکایت کیفری علیه جیانگ زمین
مانند سایر تمرینکنندگان در مطالعه گروهی فا، در ژوئن 2015، یک شکایت کیفری علیه جیانگ زمین، دیکتاتور سابق چین ارسال کردم. چند ماه بعد، بسیاری از تمرینکنندگانی که شکایات کیفری ارسال کردند گاه به گاه تحت اذیت و آزار قرار گرفتند.
من نترسیده بودم. اگر سراغم میآمدند از نظر ذهنی آمادگی پاسخگویی به آنها را داشتم. آنها شب قبل از 25 آوریل 2016 آمدند.
یک مأمور با دخترم تماس گرفت و خواست که به من بگوید تا با پلیس تماس بگیرم. این کار را انجام ندادم. پلیس به منزلم آمد و مرا پیدا نکرد. آنها روز بعد دوباره آمدند، سعی کردند بفهمند که من کجا هستم.
بیرون از منزل با این مأمور تماس گرفتم، بهآرامی دلیل ملاقاتش را از او پرسیدم و پیشنهاد کردم از طریق تلفن درباره مسائل صحبت کنیم. وقتی او اصرار کرد که شخصاً ملاقاتم کند، پرسیدم آیا در جلسه دستگاه فیلمبرداری به همراه دارد. او با لحنی نرم به من اطمینان داد که ما میتوانیم در زمان و مکانی که من تعیین میکنم ملاقات کنیم و اینکه او با یونیفرم نیست.
وقتی همدیگر را ملاقات کردیم، او اظهار کرد: «در این سن و سال، شما باید از سالهای طلاییتان لذت ببرید.»
پاسخ دادم: «من برای شخصی خوب بودن بیش از ده سال اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را دنبال کردهام. گاهی امکان دارد کارها را ضعیف انجام داده و الزامات دافا را بجا نیاورده باشم....»
او بهطور غیرمنتظرهای پاسخ داد که خوب عمل کردم.
گفتم: «یک فعال سیاسی با ذهنیت قوی "مبارزهطلبی"بودم. فرهنگ حزب کمونیست عمیقاً و بهتدریج در من القاء شده بودم. اگر پشت تلفن با شما مؤدب نبودم، عذرخواهی میکنم.»
قبل از اینکه بتوانم بیشتر بگویم، او گفت این تمام چیزی است که میخواست بداند. بهسرعت به طرف اتومبیلش رفت و حرکت کرد.
به شوهرم گفتم فکر میکردم که مأمور بهخاطر تنظیم شکایتم علیه جیانگ با من ملاقات کرد. این ملاقات عجیب و غریب بود. چرا او حتی درباره واژههای «فالون گونگ» یا «شکایت کیفری» به من اشارهای نکرد؟ واضح است، او درباره آنها صحبت نکرد زیرا آزار و شکنجه فالون گونگ ناحق است.
خانوادهام دیگر نمیترسند. آنها از من حمایت میکنند و محیط آرامتری برای اعتباربخشی به فا در اختیارم قرار دادهاند.
ترسم ازبین رفت
قبل از این حوادث، شهامت نداشتم وقتی با پلیس مواجه میشدم احساس ترس میکردم. از عمق قلبم تلاش میکردم از آنها دوری کنم. احساس میکردم سطح تزکیهام در مقایسه با سایر تمرینکنندگان خیلی پایینتر است.
از زمان وقوع این حوادث دیگر ترسی از پلیس ندارم. از افرادی که فالون گونگ را شکنجه میکنند حتی باوجودی که آنها تحت تأثیر حزب کارهای بدی انجام میدهند، متنفر نیستم. آنها هنوز ضمن انجام کارشان باوجدانند. آنها نیز موجوداتی هستند که باید نجات یابند.
استاد در «شرح مختصری از شن» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر بیان کردند:
«شن تجلی سرشت عالم در سطوح مختلف و بعدهای متفاوت است. همچنین سرشت بنیادین موجودات روشنبین بزرگ است. بنابراین یک تزکیهکننده باید شن را پرورش دهد و جذب سرشت عالم، جن- شن- رن شود.»
مأموریت مریدان دافا در دوره اعتباربخشی به فا نجات مردم است. ما باید نیکخواهی را تزکیه کنیم و بگذاریم آن عوامل بد از افرادی که در محیطی اهریمنی کار میکنند زدوده شود.
استاد در «متأثر از آنچه گذشت» بیان کردند: «افکار درست همه را ذوب میکند، سراسر آسمان پاک و شفاف است.» بیایید با افکار درستمان شیطان را متلاشی کنیم.
تمرینکنندگان دافا در دوره اصلاح فا باید استاد را دنبال کنند و تسلیم آزار و شکنجهای نشوند که نیروهای کهن برای آزمودن ما ترتیب دادهاند. اگر ما بهطور واقعی با فا نباشیم، توسط نیروهای کهن مورد مزاحمت قرار خواهیم گرفت.