(Minghui.org) درود، استاد محترم! درود، همتمرینکنندگان!
استاد در «تبریکی به کنفرانس فای تایوان» بیان کردند:
«این کنفرانس فا برای تبادل تجربه در روند تزکیه و یافتن قصورهایتان در تزکیه است که به موجب آن کوشاتر میشوید.»
بسیار مفتخرم که در این کنفرانس فا فرصتی بهدست آوردم تا در تجربه تزکیهام در سه سال گذشته تعمقی داشته باشم، قصورهایم را در تزکیه پیدا کنم و آنطور که استاد به ما تعلیم دادهاند کوشاتر شوم.
در سال 2013 به اندازه کافی خوش شانس بودم که بهطور اتفاقی جوآن فالون را مطالعه کردم. در آن زمان، حسی قوی از بیداری ناگهانی را احساس کردم. دافا مرا وادار کرد معنای واقعی زندگی را درک کنم که بازگشت به خود واقعیِ اولیهام بود.
قبل از آن، در جستجوی بینتیجهای برای یافتن راه بزرگ، دو بار به بودیسم تغییر آئین دادم. گویی که در یک سردرگمی زندگی میکردم. در نهایت از اینکه راه واقعی را یافتهام و میتوانم در مسیری خارج از هزارتوی زندگی بشری باشم، احساس خوشبختی بسیاری میکنم.
استاد از تلخی دنیای بشری که پر از کارما است نجاتم دادند. بدین ترتیب، سختترین و مهمترین تصمیم در زندگیام را گرفتهام ــ این راه تزکیه را ادامه میدهم و بهدنبال استاد به خانه باز میگردم.
گرچه سه سال تزکیه را نمیتوان زمانی طولانی درنظر گرفت، اما عمیقاً جدیت و فوریت تزکیه را احساس و جرأت نمیکنم حتی اندکی در آن سستی کنم. حداکثر سعیام را میکنم که خودم را تزکیه کنم، سه کار را بهخوبی انجام دهم، برای نجات موجودات ذیشعور حقیقت را روشن کنم و عهد و پیمانم را انجام دهم.
تجربه تزکیهام را در دو زمینه انجام میدهم ــ روشنگری حقیقت برای نجات موجودات ذیشعور و تزکیه شینشینگ.
روشنگری حقیقت برای نجات موجودات ذیشعور
استاد در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد 3 در مبحث: «وابستگیهای بشری را رها کنید و مردم دنیا را نجات دهید» بیان کردند:
«براي مريدان دافاي دورۀ اصلاح فا، آزادي شخصي هدف تزکيه نيست: وقتي شما آمديد، نجات موجودات ذيشعور آرمان بزرگ شما بود و آن، مسئوليت و مأموريتي است که تاريخ در اصلاح فا به دوش شما گذاشته است. بدينگونه تعداد زيادي از موجودات قرار است توسط شما نجات يابند. مريدان دافا! مسئوليت باشکوه خود را که در اصلاح فا به دوش شما گذاشته شده است، ناديده نگيريد و آن موجودات را نااميد نکنيد، چراکه درحال حاضر شما تنها اميد آنان براي ورود به آينده هستيد. به همين دليل، تمامي مريدان دافا، شاگردان جديد و قديمي هر دو، بايد دست به کار شويد و بهطور جامع روشنگری حقيقت را شروع کنيد.»
استاد همچنین در: «آموزش فا در کنفرانس فای 2013 غرب ایالات متحده» بیان کردند:
«اما به طور مشابه، دافا به طور گستردهای در حال اشاعه است و اکنون هنوز شما را فرا میخوانم که موجودات ذیشعور را نجات دهید. درباره اینکه در آینده چه خواهد شد، فقط باید صبر کنیم و ببینیم. در حال حاضر مریدان دافا قرار است بروند مردم را نجات دهند و بنابراین در حال مشاهده این بودهام که هر ناحیه در روشنگری حقیقت چگونه عمل میکند. برخی مکانهای روشنگری حقیقت واقعاً عالی عمل کردهاند. امروزه تعداد روزافزونی از گروههای گردشگری از سرزمین اصلی چین وجود دارند. این نظم و ترتیبی برای افراد است تا در محیطی متفاوت حقیقت را بشنوند. مکانهای روشنگری حقیقت ما در واقع خط مقدم هستند– خط مقدم روشنگری حقیقت. اما برخی نواحی، آن را از قلم انداختهاند، چراکه با پروژههای دیگر درگیر هستند. آنها نيز بهطور مسلم دارای تأثیر هستند و میبایست انجام شوند؛ من همۀ پروژههای مریدان دافا را تأیید میکنم، زیرا همۀ آنها میتوانند در روشنگری حقیقت و نجات مردم تأثیر داشته باشند. اما، اکنون گروههای گردشگری بسیار زیادی وجود دارد، و بهویژه، بسیاری از گردشگران از سرزمین اصلی چین قادر نبودهاند حقیقت را بشنوند.»
«خیلی چیزها در دورة اصلاح فا آنقدرها ساده نیست، و هیچ چیزی تکبعدی نیست. اموری که خدایان نظم و ترتیب میدهند عوامل متعددی را دربرمیگیرد. وقتی فردی [از چین] به خارج میآید، خوب، از آنجایی که او در چین قادر به شنیدن حقیقت نیست، آیا او در حال هدایت شدن برای رفتن به خارج نیست تا بتواند از حقیقت آگاه شود؟ نمیتوانید این افراد را رها کنید. هنوز هم باید در روشنگری حقیقت در مکانهای گردشگری هر منطقه به خوبی عمل کنیم.»
من بسیار خوشاقبال بودم که در کنفرانس فای 2013 غرب ایالات متحده حضور داشتم. بعد از کنفرانس، به این درک رسیدم که باید به پروژه روشنگری حقیقت ملحق شوم، بنابراین برای روشنگری حقایق بهطور رودررو برای چینیها در فرودگاه به سایر تمرینکنندگان محلی ملحق شدم.
برای من، این فرصتی بسیار گرانبها بود که وضعیت تزکیهام را رشد دهم. در ابتدا، فقط خبرها را توزیع میکردم و احساس میکردم که صحبت کردن با مردم مشکل است، زیرا اعتماد به نفسم کم بود. فکر میکردم چون در تایوان متولد و بزرگ شده بودم و هرگز در چین زندگی نکرده بودم، نمیتوانستم طرز فکر افراد را در سرزمین اصلی درک کنم.
فکر میکردم هر چینی از سرزمین اصلی در بحث و گفتگو خوب است، چون آنها با فرهنگی پرورش یافتهاند که مبارزه با آسمان و زمین و موجودات بشری را ترویج میکند. من هرگز مهارت لازم را در صحبت کردن نداشتم و اکثراً از بحث کردن با سایرین میترسیدم، اما همتمرینکنندگان تشویقم میکردند که با مردم صحبت کنم.
استاد در جوآن فالون بیان کردند:
«تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.»
تازمانیکه، به عنوان یک مرید، انگیزه واقعی برای نجات مردم دارم، استاد به من کمک خواهند کرد. شروع به ازبر کردن آموزههای استاد کردم. درحالیکه، به صحبتم با مردم نیز ادامه میدادم، به تدریج توانستم هنگام ملاقات با افراد مختلف خود را با واکنشها و شرایطشان به راحتی وفق دهم و با آنها گفتگو کنم. در این روند، برعصبانیت، کمرویی، ترس ازدست دادن آبرو و حیثیت و بسیاری از وابستگیهای دیگر بشریام غلبه کردم.
هرچه بیشتر با موجودات ذیشعور گفتگو میکردم، بیشتر اعتماد بهنفس پیدا میکردم. در حال حاضر، سه تا چهار روز در هفته را در فرودگاه بینالمللی لس آنجلس، بهصورت حضوری به کار روشنگری حقیقت برای مردم میپردازم.
هر روز، فا را مطالعه میکنم و تمرینها را با جدیت انجام میدهم. بهعنوان یک تمرینکننده جدید، هر روز جوآن فالون و سایر آموزههای استاد را به مدت دو تا سه ساعت مطالعه میکنم. پس از فرستادن افکار درست در شب، تمرینها را انجام میدهم.
هر رفت و برگشت به فرودگاه بیش از سه ساعت طول میکشد، به مسائل ترافیک اهمیتی نمیدهم و استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی 20 دلار برایم هزینه برمیدارد. معمولاً یک کیف مسافرتی کوچک پر از مطالب روشنگری حقیقت با خود برمیدارم و خودم بهتنهایی به فرودگاه میروم و برمیگردم. ممکن است کار بسیار سختی بهنظر برسد و ظاهراً فداکاری بسیار زیادی را لازم داشته باشد، اما قلباً خیلی خوب میدانم این فرصتی است که استاد به من دادهاند تا بتوانم تقوی عظیمی را بنا نهم.
در فرودگاه، هنگام روشنگری حقیقت برای افرادی که رابطه تقدیری دارند، تجربههای بسیاری کسب کردهام. هر موقع که افراد چینی را میبینم، در ابتدا به آنها میگویم که داوطلبانه میتوانم به آنها کمک کنم. میتوانم مسیرشان را از فرودگاه به هر نقطهای راهنمایی کنم، یافتن محل پرواز بعدی یا تاکسی، پیدا کردن بار، پاسپورت یا کیف پول گمشدهشان. بیشتر اوقات به آنها کمک میکنم با خویشاوندان و دوستان محلی شان تماس بگیرند. این روالی عادی برای شروع گفتگو با آنها است، درحالی که آنها میتوانند احساس کنند که این طرز برخورد یک مرید دافا است. آنگاه برایشان آسان میشود که حقیقت را بپذیرند.
وقتی گردشگرانی از سرزمین اصلی چین را ملاقات میکنم، همیشه به آنها یادآوری میکنم: «آسمان اعمال مردم را نظاره میکند که آیا اعمالشان خوب یا اهریمنی است و سرانجام مردم آنچه را که استحقاق دارند بهدست خواهند آورد.»
متوجه شدم بسیاری از ملحدان باور نمیکنند آسمان افرادی را که اعمال شیطانی انجام میدهند مجازات میکند. در چند ماه گذشته، تقریباً تمام افرادی را که رابطه تقدیری داشتند ملاقات کرده و حقیقت را برایشان روشن کردهام، به من میگفتند که فکر میکنند: «آسمان اعمال مردم را نظاره میکند که اعمالشان خوب است یا شیطانی و سرانجام مردم آنچه را که استحقاق دارند دریافت خواهند کرد.» آنها به عقوبت کارمایی باور دارند.
احساس میکنم این نشان میدهد که مردم در حال بیدارشدن هستند و تمام محیط اطراف درحال تغییر است. ناگهان دریافتم که نیکخواهی استاد، مریدان را از اهمیت روشنگری حقیقت در مکانهای جاذبههای گردشگری آگاه میکنند.
درحالیکه، آنچه هر روز انجام میشود، ممکن است بیاهمیت و بیحاصل بهنظر برسد، تا زمانیکه شخص حقیقت را درک کند و سرشت مهربانش بیدار شود، نهتنها نجات پیدا میکند، بلکه حقیقت همراه او از سراسر اقیانوس و بالای کوهها سفر میکند و به شهر، شهرستان، روستا، مناطق کوهستانی دورافتاده، یا به سرزمین بزرگ سبز و خرمی که او در آن زندگی میکند، باز میگردد. او درباره آن با دوستان و خانوادهاش صحبت خواهد کرد، بدین ترتیب زندگیهای بسیاری را نجات خواهد داد.
استاد، برای فرصتی که به من دادید سپاسگزارم!
روشنگری حقیقت با صحبت درباره علائق سایر افراد
یک بار سه آقا و یک خانم را ملاقات کردم که منتظر پرواز هواپیمایشان بودند که به چین باز گردند. هنوز شش ساعت تا زمان خروجشان وقت داشتم. با آنها شروع به صحبت کردم. یکی از آقایان گفت که به تایوان رفته بود. از او پرسیدم که بهنظرش تایوان چگونه است. پاسخ داد از آنجا خیلی خوشش آمده است.
او خودش بهتنهایی بهمدت 15 روز به سراسر تایوان سفر کرده و از همان اولین روز عمیقاً تحتتأثیر قرار گرفته بود. در آن روز، سوار اتوبوسی شد که عازم شهر هوالیان بود و ساکش را در اتوبوس جا گذاشت. وقتی نتوانست آن را پیداکند از منشی ایستگاه اتوبوس کمک خواست. منشی سریعاً با راننده اتوبوس تماس گرفت و فوراً موفق شد ماجرا را با او درمیان بگذارد. راننده اتوبوس ساک را پیدا کرد، با راننده دیگری که در راه هوالیان بود تماس گرفت و بین راه ساک را به او تحویل داد.
چمدان در عرض یک ساعت به صاحبش باز گردانده شد. این مرد میگفت که، اگر چنین اتفاقی در سرزمین اصلی چین رخ میداد، این ساک که مقدار زیادی پول نقد درونش بود، احتمالاً هرگز بازگردانده نمیشد.
او گفت که بسیار تحتتأثیر مهربانی و خوشرویی مردم تایوان قرار گرفته است. وقتی این مطلب را شنیدم، در ادامه صحبتش توضیح دادم که چین از دیر باز بهعنوان سرزمین ادب و مهربانی با سنت رضایتمندی در کمک به مردم سایر نقاط محسوب میشده است.
کنفوسیوس گفت: «چه لذتبخش است داشتن دوستی که از راه دور میآید!» این سنت پس از اینکه حزب کمونیست چین زمام امور را بهدست گرفت تغییر کرد، بهویژه پس از انقلاب فرهنگی. این سنتهای فرهنگی که طی پنج هزار سال تاریخ چین جمع شده بودند، نابود شدند. طی 60 سال حکومت حزب کمونیست چین که از دروغ، شرارت و مبارزه حمایت کرده، ترس بسیاری را درمیان مردم چین القاء و آنها را وادار کرده است که از صحبت درباره مسائل واقعی و بیان احساسات واقعیشان وحشت داشته باشند.
اما، مردم تایوان، میراث فرهنگ سنتی چین را به ارث بردهاند. مردم در آنجا به موجودات خدایی باور دارند. میلیونها تایوانی فالون گونگ را تمرین میکنند که در سرزمین اصلی چین سرکوب و به آن افتراء زده شده و تحت آزار و شکنجه قرار گرفته است.
با وجود افراد بسیاری که فالون گونگ را تمرین میکنند که بر اساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری است، کل کشور را بهطریق مثبتی تحتتأثیر قرار میدهند. به او گفتم: «آن یکی از دلائلی است که تایوان را در چنین هماهنگی کاملی یافتید. از طرف دیگر، حزب کمونیست چین طرفدار الحاد است که مردم را به ارتکاب کارهای خلاف سوق میدهد، بدون اینکه نگران پیامدهای آن باشند. آنها حتی تا جایی پیش رفتهاند که اقدام به برداشت اجباری اعضای بدن تمرینکنندگان زنده فالون گونگ کردهاند. این عمل در سراسر جهان افشاء شده است. آنها دارند گور خود را حفر میکنند.»
وقتی او این مطالب را شنید، بسیار عصبانی شد و گفت: «حزب کمونیست چین محکوم به فنا است و هیچ چیزی نمیتواند آن را نجات دهد.» به او کمک کردم از ح.ک.چ خارج شود و آیندهای فوقالعاده را برایش آرزو کردم. دستهایم را مقابل سینهام بههم فشردم و گفتم: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» این آقا و گروهش نیز با انجام همین کار از من تشکر کردند.