(Minghui.org) در اکتبر 1996 تمرین فالون دافا را شروع کردم. مدت زیادی نگذشته بود که توانستم فالون را ببینم و این صحنه مرا بسیار تشویق و دلگرم کرد. هر روز فا را مطالعه میکنم و تمرینات را انجام میدهم. همیشه سعی میکنم در تمام جوانب زندگی روزانهام از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنم.
استاد بدنم را پاک کردند و تمام بیماریهایی که پیش از شروع تزکیه داشتم، از بین رفتند. من به بیماریهای جدی از جمله خونریزی معده، فشار خون بالا، عارضه قلبی و سندروم منییر مبتلا بودم. از زمانی که فالون دافا را شروع کردهام، هرگز نیازی به مصرف دارو پیدا نکردهام و هیچ یک از نشانههای بیماریهایم دیگر بازنگشتند.
در سال 1999، دیکتاتور سابق حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه وحشیانه فالون دافا را آغاز کرد. در آن زمان من در کمیته دهکده حسابدار بودم. هر زمان که مطالب تبلیغاتی افتراآمیز درباره فالون گونگ را دریافت میکردیم، فوراً آنها را میسوزاندم. با گسترش وحشیانهتر شیطان، مقدار بیشتری از این مطالب را دریافت میکردیم.
من به دیدار رئیس اتحادیه زنان رفتم و به او گفتم: «فالون گونگ خوب است. آن به من مردم میآموزد تا با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری تلاش کنند افراد خوبی باشند. بیایید این تبلیغاتی که فقط باعث صدمه رساندن به افراد خوب میشود را بسوزانیم.» او موافقت کرد و هر زمان که چنین مطالبی بهدستمان میرسید، همه را میسوزاندیم.
بعداً او برکت نصیبش شد. در سال 2001 آزمایشهای پزشکی نشان دادند که به سرطان سینه و سرطان رحم مبتلا است. برای سینهاش تحت عمل جراحی قرار گرفت و فوراً خوب شد. سرطان رحمش نیز بدون هیچ درمانی ناپدید شد. او تا به امروز از سلامتی کامل برخوردار بوده است. این برکتی است که شامل حال افرادی میشود که با دافا به خوبی رفتار میکنند.
به مدت 37 سال حسابدار بودهام. خودم را یک تمرینکننده حقیقی فالون دافا در نظر میگیرم. هر اتفاقی رخ دهد، آرامشم را حفظ میکنم. در دهکدهام مردم به من اعتماد دارند و به من احترام میگذارند. در انتخاباتِ هر سِمَتی در کمیته دهکده، من همیشه بدون هیچ تبلیغات و بحثی، بیشترین آراء را بهدست آوردهام. در سال 2000، بهمنظور دادخواهی برای حق تمرین فالون گونگ به پکن رفتم. بازداشت شدم و بهمدت پنج روز در بازداشتگاه حبس بودم. در سال 2001 در انتخابات روستایم، حتی آراء بیشتری نیز بهدست آوردم.
در انتخابات سال 2013 شخصی 60 هزار یوآن برای کسب آراء هزینه کرد و من در انتخابات پیروز نشدم. احساس خوبی نداشتم، اما زمانی که آرام شدم و به درون نگاه کردم، وابستگیام به شهرتطلبی و منافع شخصی را پیدا کردم. متوجه شدم این فرصت مناسبی بود تا شینشینگم را ارتقاء بدهم و وابستگیهایم را رها کنم.
زمانی که این وابستگیهایم را کنار گذاشتم، کارمندان بخش توسعه اقتصادی روستا به دیدنم آمدند و پیشنهاد کاری در آن بخش را به من دادند. آنها گفتند که تواناییها و مهارتهای تکنیکیام و از همه مهمتر، خصوصیات اخلاقی خوبم را تحسین میکنند.
کارهای اداریام بدون هیچ مشکلی بهآرامی پیش رفتند و هیچ چیزی را پنهان نکردم. به کارمندان دهکده گفتم: «تمام تمرینکنندگان فالون دافا افراد خوبی هستند. لطفاً در آزار و شکنجه فالون دافا مشارکت نکنید و بهجای آن از تمرینکنندگان دافا حمایت کنید. با انجام این کار برکت نصیبتان خواهد شد.» آنها همگی قول دادند از تمرینکنندگان فالون دافا حمایت کنند و این کار را انجام دادند.
در مه سال 2011 چند تن از تمرینکنندگان فالون دافا که مطالب اطلاعرسانی دافا را تهیه میکردند، بازداشت شدند. من بهجای آنها در تولید مطالب مشارکت کردم. از آن زمان با حفاظت استاد، مغازه چاپم به خوبی و بدون مشکل کار میکند.
سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم همتمرینکنندگان!
لطفاً اگر هر چیز نادرستی وجود دارد، آن را اصلاح کنید.