فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

با افکار درست معجزات رخ می‌دهند

30 مارس 2016

(Minghui.org) قبل از اینكه تمرین فالون دافا را در سال ۱۹۹۷ شروع كنم، از بیماری‌های زیادی رنج می‌بردم، شامل تورم لوله‌های رحم، ورم مفاصل، میگرن و مشكلات شدید گردن. به پزشکان زیادی مراجعه کرده بودم، اما داروها كمكی نكرده بودند. بعد از آنكه تمرین كردن فالون دافا را شروع كردم، بیماری‌هایم در عرض ۶ ماه ناپدید شدند.

از طریق مطالعه فا دریافتم كه چطور بر طبق اصول حقیقت- نیكخواهی- بردباری زندگی كنم و شاهد معجزاتی بوده‌ام که وقتی مریدان دافا افكار درست دارند، رخ می‌دهند.

استاد اتوبوس را برایم نگه داشتند

آزار و شكنجه فالون گونگ در زمستان سال ۲۰۰۲ بسیار شدید بود. تمرین‌كنندگان در منطقه روستایی ما نمی‌توانستد هیچ یک از مطالب روشنگری حقیقت یا سخنرانی‌های جدید استاد را دریافت كنند. خیلی نگران بودم و با هم‌تمرین‌كننده‌ای تماس گرفت تا مطالب روشنگری را از او بگیرم.

سوار اتوبوس تندرو شدم تا به دیدار آن تمرین‌كننده بروم و مطالب تهیه شده را بگیرم. برای برگشت بیش از چهار ساعت منتظر اتوبوس ماندم، اما بعد مردی گفت كه اتوبوس تندرو راه میان‌بر را انتخاب کرده و یک ساعت پیش رفته است. پیشنهاد کرد با تاکسی به نزدیک‌ترین ایستگاه اتوبوس بروم و در آنجا اتوبوسی را برای برگشت پیدا کنم.

می‌توانستم تا ایستگاه اتوبوس بعدی تاکسی بگیرم، اما در ترافیک گیر می‌افتادیم و به اتوبوس نمی‌رسیدیم. سپس اتوبوس تندرو را درست مقابلمان دیدم و سوارش شدم. راننده درب اتوبوس را بست و ترافیک روان شد. به خانه برگشتم و مطالب به‌روزشده روشنگری را به تمرین‌کنندگان محلی دادم.

متوجه شدم که تحت مراقبت استاد، اتوبوس برای یک ساعت ایستاده بود تا به آن برسم. سپاسگزارم استاد.

تحمل کردن گرما با کمک استاد

در سال ۲۰۰۳ در مرکز بازداشتی، حبس شدم و در آنجا مجبور بودم قوانین و مقررات بازداشتگاه را ازبر کنم. از این دستور سرپیچی کردم. نگهبان نیز برای مجازات، مجبورم کرد زیر آفتاب سوزان بایستم. به‌شدت عرق می‌ریختم. هم‌زندانی مهربانی پیشنهاد کرد از ژاکتم استفاده کنم تا جلوی آفتاب را بگیرم. به پیشنهادش عمل کردم اما حتی بیشتر گرمم شد.

بعد صدای استاد را شنیدم: «بگذار نظر دوستدارانت را كنار بگذاریم.» از راهنمایی استاد پیروی كردم، ژاكتم را كنار گذاشتم و نسیم خنكی را احساس كردم. سپس نگهبان ظاهر شد و دستور داد غذایم را بخورم. به او گفتم: «اگر قرار است قوانین را حفظ كنم تا بتوانم غذا بخورم، ترجیح می‌دهم چیزی نخورم.» نگهبان گفت: «مسئله‌ای نیست. اول غذایت را بخور.» بعد از این صحبت، دیگر نگهبان مرا مجبور به ازبر كردن قوانین نكرد.

كناره‌گیری از سه اظهاریه

وقتی در سال ۲۰۰۳، تازه در اردوگاه كار اجباری زنان حبس شده بودم، مسئولین اردوگاه از من خواستند سه اظهاریه را امضاء كنم. از انجام این کار امتناع كردم و مجبور شدم برای سه شبانه‌روز بایستم. در سومین روز تقریباً هشیاری‌ام را ازدست دادم، پاهایم به شدت ورم کرده بود و زیر این فشار سه اظهاریه را امضاء كردم تا به شكنجه‌ام پایان دهم. بعد از آن دیگر مجبورم نکردند بایستم و مجبور بودم کار کنم.

پشیمان بودم، احساس می‌كردم در پرتگاهی عمیق سقوط كرده‌ام و بدون وقفه گریه می‌كردم. به‌تدریج توانستم افكارم را به سمت رحمت استاد و زیبایی فالون دافا هدایت کنم. تصمیم گرفتم لغو سه اظهاریه را اعلام کنم و هرگز مجدداً آنها را تصدیق نكنم.

یك بار بیش از ۸۰ تمرین‌كننده را مجبور کردند ویدئویی افتراآمیز درباره فالون دافا را تماشا كنند و مقاله نوشته شده توسط وانگ جین‌دونگ، یكی از عاملین اصلی در رویداد خودسوزی صحنه‌سازی شده در میدان تیان‌آن‌من را بخوانند. همگی ملزم بودند درک خود را در این زمینه به‌اشتراك بگذارند. سرنگهبان اول از من خواست صحبت كنم. از استاد درخواست کردم به من نیرو ببخشند. گفتم: «دافا نه به شخص اجازه می‌دهد زندگی دیگری را ازبین ببرد و نه اجازه می‌دهد كه خودكشی كند. معتقدم كه یك تمرین‌كننده واقعی فالون دافا چنین کاری را نخواهد كرد. این رویداد ساختگی بود.»

سرنگهبان به‌شدت عصبانی شد و پرسید: «منظورت چیست؟ مگر سه اظهاریه را امضاء نكرده‌ای؟ آیا همزمان در دو قایق پا نگذاشته‌ای؟»

فكر كردم فرصت خوبی است تا در این باره صحبت کنم: «پشیمانم كه این كار را انجام دادم. مرا مجبور کردند آنها را امضاء كنم.» به‌نظر می‌رسید سایر تمرین كنندگان نگران امنیتم هستند.

سرنگهبان گفت: «پشیمانی؟ آیا شهامت داری مقابل همه ما، از سه اظهاریه كناره‌گیری كنی؟»

پاسخ دادم: «بله». او انتظار نداشت آنقدر مصمم باشم و زبانش بند آمده بود. با عصبانیت گفت: «صبر كن و ببین چگونه با تو برخورد می‌كنم.» بعد اتاق را ترك كرد و در را به‌شدت پشتش سرش بست.

بعداً همه می‌گفتند که به دردسر خواهم افتاد، اما ترس به دلم راه ندادم و خیلی خونسرد بودم، زیرا آنچه را می‌خواستم بگویم، گفته بودم. سرنگهبان هرگز دوباره به آن اتفاق اشاره نكرد، گویا از ذهنش پاك شده بود. استاد بیان کردند:

«اگر افكار درست باشند، شیطان فرو خواهد پاشید.» («چه چیزی برای ترسیدن هست؟» هنگ یین ۲)

به هنگام مصیبت و بلا، استاد زندگی‌ام را نجات دادند

از ماه مه، موج بزرگ اقامه دعوی حقوقی علیه جیانگ زمین، سازمان‌دهنده آزار و شكنجه فالون گونگ، آغاز شد. بعد از اینکه با تمرین‌کنندگان محلی، درباره شکایت از جیانگ گفتگو و تبادل‌نظر کردم، متوجه شدم این دعاوی حقوقی فرصت خوبی است تا حقیقت را برای مردم روشن کنم و آنها را نجات دهم. ازآنجایی‌که اکثر تمرین‌كنندگان در مناطق روستایی، بخاطر دانش محدود نمی‌دانند چگونه مدارك لازم برای شكایت از جیانگ را كامل كنند، شبانه به خانه‌شان می‌رفتم تا كمك كنم جزئیات آزار و شكنجه متحمل شده را در فرم‌های مخصوص وارد كنند.

در تمام طول روز در حال کار کردن بودم و خیلی سرم شلوغ بود، درنتیجه در مطالعه فا و فرستادن افکار درست غفلت می‌کردم. وابستگی به کامل کردن کارها در من رشد کرده بود، اما از آن آگاه نبودم. نیروهای کهن هم از ضعفم سوءاستفاده کردند.

روزی در یک میدان با موتورسیکلتی به محل کارم در مزرعه می‌رفتم. هنگامی که در حال رد شدن از کوچه‌ای بودم، یک تاکسی با آخرین سرعت با شتاب به سمتم آمد. نتوانستم خودم را از مسیرش کنار بکشم، تصادف کردیم و بیش از ۱.۵ متر به هوا پرتاب شدم. پشت جمجمه‌ام محكم به بتن کف خیابان اصابت كرد. پاهایم بی‌حس شدند. دو جریان خون دیدم كه از بینی‌ام جاری شده بودند. فریاد زدم: «فالون دافا خوب است. استاد لطفاً نجاتم دهید.»

خونریزی به‌سرعت متوقف شد. اقوامم كه آنجا بودند، حیرت‌زده بودند و فكر می‌كردند درحال مرگم. بعداً تحت معاینه بدنی قرار گرفتم و همه چیز خوب بود، بجز اینکه یك پایم شكسته بود. می‌گفتند این یک معجزه است، زیرا من تقریباً شصت سال دارم و با این وجود از چنین تصادفی جان سالم بدر بردم. می‌دانم این استاد بودند كه از من مراقبت كردند و زندگی دوباره‌ای به من بخشیدند. پایم به‌سرعت بهبود یافت. همچنین از بسیاری از تمرین‌كنندگان محلی تشكر می‌كنم كه با فرستادن افكار درست، كمكم كردند این امتحان را بگذرانم.

با نگاه به هجده سال تزكیه‌ام، می‌بینم که در سراسر این مسیر با چالش‌هایی مواجه بوده‌ام، اما استاد هرگز مرا رها نکردند. بدون محفاظت ازجانب استاد قادر نمی‌بودم تزكیه کنم. هنوز شرمنده‌‌ام كه به‌اندازه كافی كوشا نبوده‌ام و موفق نشده‌ام به انتظارات استاد را برآورده کنم. در آینده استاد را تنگاتنگ دنبال خواهم کرد، با پشتكار تزكیه خواهم كرد و سه كار را به خوبی انجام خواهم داد.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/1/2/154646.html