فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

درکِ توهم کارمای بیماری

12 آوریل 2016

(Minghui.org) من شاهد چند تمرین‌کننده بوده‌ام که با کارمای بیماری تحت آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند. این پدیده بسیار رایج است. در اینجا مایلم با درک و آگاهی شخصی‌‌ خودم از فا، درباره این موضوع صحبت کنم.

محکم به‌دست گرفتنِ کنترل هر فکر و تصوری که درخور یک تزکیه‌کننده است

به درک من، مسیر یک تزکیه‌کننده، روشن‌بینی شخصی وی به الزامات مختلف فا در سطوح گوناگون است.

انسان‌ها توانایی‌های ذاتی بسیاری دارند، اما طی سال‌های طولانی که در معرض این دنیای بشری قرار گرفته‌اند، ایده‌های منحرف و تصورات غلطی را شکل می‌دهند. چنین ایده‌ها و تصوراتی سرشت پاک و خالصشان را با لایه‌لایه از افکاری می‌پوشانند که آنها را از خصوصیات و سرشت این جهان جدا می‌‌کنند.

در نتیجه فرد در توافق با توهمات دنیوی آلوده خواهد شد که منجر به اشتباهات و آسیب‌های جبران‌ناپذیری در تمرین تزکیه فرد می‌شود.

بعد از اینکه فرد تمرین تزکیه را شروع می‌کند، این مواد بد به‌تدریج کاهش می‌یابند یا ازبین خواهند رفت. به دنبال آن توانایی‌های ذاتی به‌تدریج آشکار می‌شوند یا تحت کنترل درمی‌آیند.

باید بگویم هرچه یک تمرین‌کننده به پایان سفر تزکیه‌اش نزدیک‌تر باشد، حصول اطمینان از اینکه کنترل هر فکر و تصوری را در دست دارد یا نه، مهم‌تر خواهد بود.

در اینجا تمایل دارم درباره چند چیز که در تمرین تزکیه‌ام با آنها مواجه شده‌ام، صحبت کنم.

حدود هفت یا هشت سال پیش، من و همسرم به زادگاه وی بازگشتیم. همسرم از من خواست که بروم و از شیلات نزدیک منزلمان یک ماهی بخرم.

وقتی به آنجا رسیدم، نگاهی به همه آن ماهی‌هایی انداختم که در حال شنا کردن بودند. فکر کردم: «چطور می‌توانم درحالی‌که زنده‌اند، آنها را بخرم؟»

متوجه شدم که سه یا چهار ماهی شکمشان رو به بالاست و درجستجوی اکسیژن، نفس‌نفس می‌زنند. فهمیدم که در حال مرگند.

برای مدتی آنها را تماشا کردم و فکر کردم: «صرفاً منتظر آنها خواهم ماند تا بمیرند، آنگاه می‌توانم آنها را بخرم.»

حدود نیم ساعت تماشا کردم و منتظر ماندم، سپس با دست خالی نزد همسرم بازگشتم.

آن شب رؤیایی داشتم. لب دریا بودم، طنابی را در دست داشتم که دور گردن رئیسم پیچیده شده بود، در‌حالی‌که او را از دریا بیرون می‌کشیدند.

زمانی که به عقب نگاه کردم و او را دیدم، درست شبیه آن چند ماهی در شیلات، شکمش رو به بالا بود و درحالی‌که نفس‌نفس می‌زد، با دهانش درجستجوی اکسیژن بود.

با سرآسیمگی بیدار شدم. مفهوم بسیار روشنی در خودآگاهم ظهور کرد: «من در حال ازبین بردن یک زندگی هستم.»

سعی کردم آنچه را به‌تازگی انجام داده بودم، بررسی کنم و مطمئن شوم که مرتکب هیچ قتلی نشده‌ام. سپس آنچه را در طول آن روز در حوضچه ماهی اتفاق افتاده بود، به‌خاطر آوردم و فهمیدم که این دو صحنه بسیار شبیه هم هستند.

من قبل از خرید ماهی‌ها منتظر مرگ آنها بودم. در انتظار و آرزوی مرگشان بودم. متوجه شدم که این فکری اشتباه است.

هفت سال پیش زمانی که دخترم فرزندش را به‌دنیا می‌آورد، من و همسرم برای کمک به او به جینان رفتیم.

زمانی که من و همسرم سوار بر یک ماشینِ دارای جای خواب،‌ در مسیر بازگشت به خانه بودیم، همسرم دو بار اشاره کرد: «اگر می‌شد نیمه‌شب به ‌خانه برسیم، بهتر بود.»

در آن زمان، فالون گونگ به‌شدت تحت آزار و شکنجه قرار داشت، بنابراین توصیه نمی‌شد که افراد در طول ساعات روز درحال رفتن به خانه دیده شوند.

زمانی که در جاده بودیم، بزرگراه ملی بخاطر برخی دلایل غیرقابل توضیح به‌مدت نه ساعت بسته شد و هیچ کسی نمی‌توانست علتش را بفهمد.

سپس وقتی تایر عقب سمت راست پنچر شد، سبب شد برای چند ساعت بیشتر تأخیر داشته باشیم.

بنابراین همه گفتند که ما در نهایت ۱۵ ساعت دیر به مقصد خواهیم رسید. زمانی که به خانه رسیدیم، ساعت دقیقاً ۱۲ نیمه‌شب بود.

متوجه شدم این اتفاق تصادفی نیست، بلکه در حقیقت نتیجه وضعیت افکار ناخودآگاه یک تمرین‌کننده است که نقشی را در بُعدی دیگر ایفا می‌کند.

استاد بیان می‌کنند:

«آیا او حقیقتاً با خودش به عنوان یک خدا رفتار می‌کند و اصلاً هیچ توجهی به هیچ‌یک از آن می‌کند؟ امروز من گزارشی از سایت مینگ‌هویی خواندم. یک شاگرد به طرز بدی کتک زده شد به‌حدی که ساق‌هایش شکسته و چند تکه شده بودند و قبل از اینکه پاها را گچ‌گیری کنند آنها را جا نینداخته بودند. حتی به فکر این شاگرد هم خطور نکرد که به خاطر این ماجرا معلول شود. او ابداً هیچ توجهی به آن نکرد. فقط هر روز فا را مطالعه کرد و افکار درستش بسیار قوی بود. زمانی که توانست کمی راست بنشیند، شروع به انجام تمرین‌ها می‌کند. پزشکان به او گفتند که استخوانهایش خرد شده و در چند نقطه شکسته است و اینکه قالب گچی قبل از جااندازی استخوان‌ها گرفته شد. تمام آنها توسط افرادی که در بیمارستانِ زندان کار می‌کردند انجام شد. او هیچ توجهی به آن نکرد و فقط به خودش گفت، "من می‌خواهم پاهایم را ضربدر بگذارم و تمرینات را انجام دهم." او به خودش فشار آورد و آن ‌را انجام داد، هرچند انجام آن بی‌نهایت دردناک بود. بعد از گذشت مدتی، وقتی پاهایش را ضربدر می‏گذاشت دیگر هیچ دردی نداشت. نتیجهۀ نهایی این بود که او بهبود یافت. اکنون می‌تواند بدون هیچ مشکلی به بالا و پایین بپرد و دقیقاً مثل یک فرد کاملاً طبیعی است. (تشویق) اگر هریک از شما بتوانید خودتان را این گونه اداره کنید، نیروهای کهن ابداً جرأت دست زدن به شما را نخواهند داشت. هرکسی که بتواند این چنین باشد هنگامی که با آزمون‌ها مواجه می‌شود قادر به گذراندن آن خواهد بود. "افکار درست" درباره‌ چه هستند؟ این چیزی است که افکار درست درباره آن است.» (آموزش فا در سن فرانسیسکو، ۲۰۰۵)

با بازگویی این ماجرا، تمایل دارم از هم‌تمرین‌کنندگانی که به‌وسیله توهم کارمای بیماری تحت آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند بپرسم: آیا اغلب اوقات افکار شما مانند افکار یک تزکیه‌کننده است؟ آیا آگاهید که هر فکر شما نقشی را در بُعدی دیگر ایفا می‌کند؟ آیا درباره آن فکر کرده‌اید؟

پیش از این، زمانی که در یک اردوگاه کار اجباری حبس بودم، برخی از سخنرانی‌های فای استاد را پخش می‌کردم. ازآنجایی‌که قوانین اردوگاهشان را شکسته بودم، مأموران ‌می‌خواستند مرا در سلولی انفرادی زندانی کنند.

فکر کردم: «خوب. آن به من آرامش و سکوتی می‌دهد تا تمرین‌هایم را انجام دهم.»

در قلبم خوشحال بودم، اما متوجه لرزش جزئی دستان رئیس زندان شدم.

وی پرسید: «آیا قصد داری در آنجا تمرین‌‌ها را انجام بدهی؟»

من نیز از او پرسیدم: «چطور متوجه شدی؟»

او گفت: «می‌توانستم احساس کنم که چنین قصدی داری.»

او رفت تا تماسی بگیرد و به زیردستانش دستور دهد که دیگر سلول انفرادی را برایم آماده نکنند.

آن اتفاق باعث شد که به‌تدریج به این درک برسم: «به‌عنوان تزکیه‌کنندگان زمانی که با سختی‌ها مواجه می‌شویم، ‌اگر بتوانیم به‌راحتی با آنها روبرو شویم و از جدی گرفتن شرایط سخت خودداری کنیم، آنگاه شیطان دور خواهد شد، زیرا قانون جهان به شیطان اجازه نمی‌دهد افرادی را که در مسیر اولوهیت گام برمی‌دارند، تحت آزار و شکنجه قرار دهد.

استاد بارها و بارها در تعالیم فای‌شان، درباره مسئله سختی‌ها صحبت کرده‌اند.

استاد بیان می‌کنند:

«به شما گفته‌ام که تمرین تزکیه آسان نیست. شما سختی‌های بسیاری را تحمل کرده‌اید. تحمل سختی‌ها فقط در مذاهب یا تمرین‌های تزکیه درست اتفاق می‌افتد. اگر تمرینی می‌توانست آرام و هموار و بدون هیچ رنجی انجام شود، آن نمی‌توانست تمرین تزکیه نامیده شود و نمی‌توانست فرد را به سمت کمال هدایت کند- این یک حقیقت مطلق است.» (سخنرانی در اولین کنفرانس در آمریکای شمالی)

تمرین‌کنندگانی که متحمل آزار و شکنجه شده‌اند، در چنگال سختی‌ها قرار دارند.

برای مثال: آنچه متوجه شدم این است که آن تمرین‌کنندگانی که تحت آزار و شکنجه قرار دارند، به‎‌طور معمول ظاهری درمانده و ناتوان را به‌نمایش می‌گذارند. حرکاتشان کند است و با لحن صدای پایین و ضعیفی صحبت می‌کنند.

باور دارم که ظاهر بیرونی‌شان، در واقع نمایشی حقیقی از وضعیت درونی ذهنشان است. آن درکشان از معنای مواجهه با سختی‌ها در تمرین تزکیه را نیز نشان می‌دهد.

همچنین اعتقاد دارم که به‌عنوان تزکیه‌کنندگان، اگر بتوانیم در زمان مواجهه با سختی‌ها، آرام و تحت تأثیر قرار نگرفته باقی بمانیم، همه توهمات ناپدید خواهند شد.

نباید به خودمان اجازه دهیم که تحت تأثیر شیطان قرار بگیریم.

به بیانی صریح، باید با هرچیزی با این فکر روشن که ما تحت کنترل خودمان هستیم، روبرو شویم، به‌طوری که هر آنچه باید انجام دهیم را انجام دهیم. اگر می‌خواهیم بخوابیم، می‌خوابیم. اگر می‌خواهیم تمرین کنیم، تمرین خواهیم کرد. اگر احساس درد می‌کنیم، می‌توانیم تصمیم بگیریم که آن درد را احساس کنیم یا نه.

اگر به خودمان اجازه ندهیم که به‌وسیله هیچ عامل خارجی محدود شویم، اگر با هیچ فکری سرگرم نشویم یا به هیچ‌گونه احساس فیزیکی توجه نکنیم، اگر به احساس سرما، بی‌حسی، درد، فشار، پیام‌های خارجی و غیره توجه نکنیم، شیطان هیچ چاره‌ای جز عقب‌نشینی و ترک ما نخواهد داشت.

زمانی که با مداخله مواجه می‌شوم، تقریباً همیشه آن را با افکار درست نفی می‌کنم.

برای مثال: اگر این حرف را بشنوم: «شما در حال پا به سن گذاشتن هستید. شما پیر شده‌اید.» پاسخم این است: «دافا در حال بازگرداندن ما به خود واقعی اولیه‌مان است. ما در حقیقت در حال جوان‌تر و جوان‌تر شدن هستیم.»

گاهی اوقات، زمانی که یک تصور بشری همچنان به من می‌چسبد، خواهم گفت: «من استاد را دارم. تو هیچ  نفوذی بر من نداری.»

گاهی اوقات زمانی که شیطان سعی می‌کند بدنم را با کارمای بیماری تحت آزار و شکنجه قرار دهد، خواهم گفت: «تزکیه‌کنندگان بیمار نمی‌شوند. هر آنچه برای من اتفاق می‌افتد، چیز خوبی است. من هیچ ارتباطی با هیچ‌گونه بیماری ندارم...» و بلافاصله آن علائم ناپدید می‌شوند.

به‌طور کلی زمانی که توهم کارمای بیماری در من ظاهر می‌شود، تقریباً همیشه به‌سرعت برطرف می‌شود. تقریباً همیشه نیم‌روز یا چند ساعت یا حتی صرفاً چند دقیقه طول می‌کشد که رفع شود.

بزرگ‌ترین دفاع من در چنین مواقعی، مطالعه فا با سعی فراوان و جدیت تمام است، نه فقط به‌عنوان یک تشریفات. همچنین نگاه پی‌درپی به درون تا احتمال وجود مشکلات پنهان را موشکافانه بررسی کنم و برای نفی و ازبین بردن هر فکر یا عملی که ممکن است خطرناک باشد، فوراً وارد عمل شوم.

باید بگویم به هیچ وجه در تخت دراز نمی‌کشم و به دیگران اجازه نمی‌دهم به من کمک کنند.

باور دارم که می‌توانم همه مشکلاتم را خودم حل کنم، بنابراین هرگز یک بار هم از تمرین‌کنندگان درخواست نکردم تا برایم افکار درست بفرستند. با این حال، این فقط درک شخصی من است و نباید کپی‌برداری شود.

مسئله دیگر که بنیادی‌ترین مسئله برای تزکیه‌کنندگان است، اعتمادمان به استاد و فا است.

فالون گونگ برای ۱۷ سال تحت آزار و شکنجه بوده است، اما من هرگز یک بار هم به استاد یا دافا شک نکرده‌ام.

هر زمان با هر گونه شرایط سختی مواجه می‌شوم، اولین فکرم استاد است. به‌دنبال کمک استاد خواهم بود، کاملاً اعتماد دارم که اگر انگیزه‌ام خودخواهانه نباشد، استاد برای نجات من خواهند آمد.

قویاً معتقدم که هر چیزی توسط استاد انجام می‌شود. فقط باید فکر و خواست درستی داشته باشم. تمام سعی خود را می‌کنم تا اگر درخواستم پاسخ داده شود یا خیر، قلبم آشفته و ناراحت نشود.

بدین علت است که وقتی امور خوب پیش می‌روند، می‌گوییم این قدرت عظیم استاد و دافا است و زمانی که امور خوب پیش نمی‌روند، می‌گوییم مشکلات شخصی مریدان دافا است. باید بفهمیم کجا کمبود داریم و چه چیزی این اختلافات را ایجاد کرده است.

باور دارم این درک درستی از اصول فا است و نباید نادیده گرفته شده یا چشم‌پوشی شود.

برخی از تمرین‌کنندگانی که تحت آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند، مسائلی در رابطه با باور و اعتماد دارند. آنها می‌پرسند: «آیا می‌توانم بر این غلبه کنم؟ آیا استاد هنوز در حال سرپرستی و مراقبت از من هستند؟»

تمرین تزکیه درباره تغییر از هسته است

زمانی که در فا تزکیه کنیم، فاشن استاد مطمئناً از ما محافظت خواهند کرد و به هیچ‌کسی اجازه نمی‌دهند تا ما را تحت آزار و شکنجه قرار دهد، چراکه این قانون جهان است. به‌ همین علت است که به‌عنوان تزکیه‌کنندگان وقتی با مشکلات و سختی‌ها مواجه می‌شویم، می‌بایست اول به درون نگاه کنیم تا پرده از مشکلاتمان برداریم.

اما اغلب متوجه شده‌ام که تعداد زیادی از تمرین‌کنندگانی که تحت آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند، از بدن کلی تمرین‌کنندگان جدا شده‌اند. آنها کارهای دافا را انجام می‌دهند، بدون اینکه خودشان را تزکیه کنند. آنها در آزمون‌های شین‌شینگ در تضادهای خانوادگی نیز به‌طور مداوم شکست خورده‌اند.

این را بدین منظور بیان کردم تا بگویم آنها در خارج کاملاً خوب عمل می‌کنند، اما به‌محض اینکه در خانه هستند، نسبت به افکار و اعمالشان بی‌توجه می‌شوند.

همه آنچه در خانه می‌بینند چهره‌های آشنا است، بنابراین فکر می‌کنند مجاز هستند که سست شوند و اینکه اگر برطبق احساس و حالت روحی‌شان عمل کنند، مسئله چندان مهمی نیست.

عوامل نیروهای کهن اینگونه فکر نخواهند کرد، بلکه از نقاط ضعفمان نهایت استفاده را خواهند کرد تا وسایل مختلف آزار و شکنجه را برایمان به‌وجود آورند.

فقط زمانی که بدن تمرین‌کنندگان علائم کارمای بیماری را نشان می‌دهد، آنها در نهایت سعی خواهند کرد کشف کنند چه چیز اشتباهی رخ داده است.

تمرین‌کنندگانی وجود دارند که همیشه افسوس می‌خورند. در واقع، اگر نتوانیم در اولین امتحان به‌خوبی عمل کنیم، چیزی عادی است. زمانی که برای دومین بار شکست می‌خوریم نیز مشکل خیلی حادی نیست. اما شکست خوردن برای سومین بار، باید واقعاً به‌عنوان یک مشکل درنظر گرفته شود.

اگر در تمرینتان، به‌طور مرتب احساس افسوس می‌کنید، بدین معنی است که شما یا نمی‌دانید چطور تزکیه کنید یا حقیقتاً تزکیه نمی‌کنید و آن یک مشکل واقعی است.

به بیانی دیگر آزار و شکنجه فیزیکی و این عوامل رابطه نزدیکی دارند. بنابراین، تزکیه کردن به‌منظور ایجاد تغییرات در تمایلات و خلق‌وخوهای طبیعی و اساسی‌مان است تا حقیقتاً قلبمان را تزکیه کنیم.

گاهی اوقات تمرین‌کنندگان در باتلاق مفاهیم بشری درست و نادرست گیر می‌افتند و نمی‌توانند از آن بیرون بیایند تا به خودشان نگاه کنند و ببینند در کجا از اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری منحرف شده‌اند.

اگر بتوانند خودشان را از این باتلاق بیرون بکشند و خودخواهی‌شان را کنار بگذارند، بلافاصله خوب خواهند شد.

تمرین‌کنندگانی که با تضادها و تناقضاتی در خانواده مواجهند، بجای اینکه خودشان را عوض کنند، اغلب سعی دارند اعضای خانواده خود را که غیرتمرین‌کننده هستند، تغییر دهند. آیا این کار، تزکیه است؟

تمرین‌کنندگانی که بدن فیزیکی‌شان تا حدی تحت آزار و شکنجه قرار دارد که دیگر در کنترل خودشان نیستند و سبب می‌شوند تا اعضای خانواده‌شان دافا را درک نکنند و حتی احتمالاً سخنان بدی علیه دافا بیان کنند، چه تأثیر منفی‌ای بر جهانیان می‌گذارند؟

اجازه دهید قیاسی به شما بدهم:

فرض کنید قرار است ۳۰۰ عدد لباس را بشویید. اگر در هر روز سه عدد را بشویید، در عرض ۱۰۰ روز این کار را انجام خواهید داد.

اما شما امروز سه لباس‌تان را نمی‌شویید، آنگاه فردا شش لباس برای شستن خواهید داشت. اگر در روز دوم شستن شش لباس را به بعد موکول کنید، آنگاه در روز سوم نُه لباس برای شستن خواهید داشت.

اگر دائماً انجام این کار را به تعویق بیندازید و آنها را روی هم انباشته کنید، آنگاه چه زمانی قادر خواهید بود کار اختصاص داده شده به خود را تمام کنید؟

به بیانی دیگر، اگر فقط بگویید که یک تزکیه‌کننده هستید، ولی تلاشی برای تزکیه کردن نکنید، آیا واقعاً در حال تزکیه‌اید؟ تزکیه شبیه پارو زدن، خلاف جریان رودخانه است. حتی اگر به جلو پارو نزنید، بلکه فقط در یک مکان توقف کنید، قایقِ شما، هنوز توسط جریان زیرتان به‌عقب کشیده خواهد شد.

به‌خوبی پیمودن مسیر تزکیه

بیش از یک بار از هم‌تمرین‌کنندگان شنیده‌ام که در تبادل تجربه‌شان می‌گویند:

«به‌دنبال یک پیشگو برای امور فرزندانم بوده‌ام....»

«یک ماهی زنده خریدم، اما آن توسط یکی از اعضای خانواده‌ام که غیرتمرین‌کننده‌ هستند، کشته شد...»

«اغلب در خفا دارو مصرف می‌کنم. اگر استاد از من مراقبت نکنند، این داروها ممکن است کمی به من کمک کنند...»

برخی تمرین‌کنندگان درباره مسائلی صحبت می‌کنند که معادل است با نادیده گرفتن تعالیم فای استاد درخصوص فقط یک راه تزکیه را تمرین کردن و غیره.

اغلب این تمرین‌کنندگان روی تعداد زیادی از پروژه‌های دافا کار می‌کنند، اما زمان و تلاشی را صرف کار کردن روی خودشان نمی‌کنند.

آن تمرین‌کنندگان خانمی که تحت آزار و شکنجه قرار می‌گیرند، اکثراً خانم‌های قدرتمندی هستند که اعضای خانواده‌شان تمایل دارند به آنها  ادای احترام کنند و به‌منظور فرونشاندن تضادها و حفظ صلح در خانواده جرأت نمی‌کنند سخنی مخالف نظر آنها بگویند.

من شاهد هم‌تمرین‌کنندگانی بوده‌ام که سختی‌های عظیمی را تحمل می‌کنند. ما تحت این آزار و شکنجه بی‌امان، با سختی‌های بسیاری مواجه شده‌ایم و رنج‌های بسیاری را تحمل کرده‌ایم، اما بر آنها غلبه کرده‌ایم.

اما در تضادهای خانوادگی، همکاری مابین تمرین‌کنندگان و پشتکار در انجام روزانه سه‌ کار، خیلی خوب ثابت‌قدم نیستیم.

شخص ممکن است انجام کارهایی را در دنیای بشری، آسان بپندارد. اما مهم نیست هر کاری چقدر آسان است، اگر استقامت و اراده‌ای محکم و استوار وجود نداشته باشد، تحمل آن تا پایان بسیار مشکل خواهد بود.

برای دستیابی به موفقیت نهایی، هر چیزی وابسته به استقامت و پایداری شخص است.

این حتی در تمرین تزکیه بیشتر این‌گونه است. فقط زمانی که قادریم تا پایان ثابت‌قدم باقی بمانیم، می‌توانیم به سمت کمال حرکت کنیم.

مطالب فوق ادراکات و فهم شخصی من هستند. اگر هرچیزی وجود دارد که در تضاد با فا است، لطفاً بدان اشاره کنید.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/4/4/156150.html