(Minghui.org) پدرم حدودأ هفتاد ساله و بیش از ده سال است که دافا را تزکیه میکند. او در تمرین خود و نیز گفتن به دیگران درباره فالون دافا با پشتکار و راسخ عمل کرده است.
اما روزی او خسته به خانه آمد و چند روزی دچار سر درد شدیدی بود. او در حد توانش به مطالعه فا و انجام تمرینات ادامه داد. تمام خانواده ما تمرین کننده فالون دافا هستند به همین خاطر همگی پدرم را ترغیب کردیم که بهدرون نگاه کند تا دلیل محنتش را پیدا کند. ما افکار درست نیز فرستادیم اما او بهتر نشد.
حدود یک هفته بعد در حال انجام مدیتیشن بودیم، سردرد پدرم دوباره شروع شد. از استاد درخواست کرد دلیل دردش را به او نشان دهد.
بعد از مدیتیشن تصمیم گرفتم دراز کشیده و کمی استراحت کنم. در حین اینکه به خواب میرفتم در رؤیایی دیدم که دو کپه غذای دریایی روی تخت پدرم بود، یکی صدف و دیگری شامل انواع ماهی بود. مشخص بود که ماهیها بر اثر بیآبی مرده بودند و هنوز تعدادی در تقلا برای زنده ماندن بودند که من بیدار شدم.
سریع نزد پدرم رفتم تا ببینم حالش چطور است و درباره چیزی که دیده بودم به او گفتم. پدرم گفت که وقتی جوان بوده صدف و انواع ماهیها را صید میکرده و بعد اضافه کرد حتی بعد از شروع کردن تمرین فالون دافا چند بار ماهی زنده خریده و به فروشنده داده تا آنها را برایش بکشد. اما بعد به این نتیجه رسیده که این برای یک تمرینکننده کار خوبی نیست و دیگر انجام نداده است.
ظاهراً ریشۀ مشکل پدرم را پیدا کرده بودیم و سردردهای او از بین رفت. این درس بزرگی برای کل خانواده بود. من تصمیم گرفتم این تجربه تزکیه را با سایر تمرینکنندگانی که شاید با شرایطی مشابه مواجه شده باشند، مطرح کنم.
ما باید در مورد موضوع نکشتن جدی باشیم. شنیدم که تمرینکنندهای اشاره کرد که این ذهنیت نکشتن را رها کرده چراکه فکر میکرده به اندازه کافی به سطح بالایی رسیده است. او گفت که شاهد خرید صدف زنده توسط تمرینکننده دیگری نیز بوده است. ازاینرو مایلم به تمرینکنندگان یادآوری کنم که در مورد موضوع کشتن جدی باشند.