(Minghui.org) من یک تمرینکننده فالون دافا هستم و از اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری پیروی میکنم.
در زندگی روزمره مسائلی رخ میدهند که باید حلوفصل شوند. با توجه به اینکه دافا را تمرین میکنم، این مسائل را بدون ایجاد تضاد و درگیری حل میکنم. آن فرصتی برایم فراهم میآورد تا حقایق دافا و آزار و شکنجه را برای مردم روشن کنم. همچنین به آنها درباره اهمیت کنارهگیری از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن، بگویم.
خدمات اجتماعی
من در یکی از دو ساختمان قدیمی زندگی میکنم که در محلهمان هست و انجمن اماکن مسئولیت پاکسازی زبالههای محله را برعهده دارد، اما هیچ کسی این کار را انجام نمیدهد.
اکثر مالکین در این مجموعه، آپارتمانهایشان را اجاره میدهند و درنتیجه، خیلی به بهداشت محیط اهمیت نمیدهند و وضعیت بهداشت عمومی ضعیف است.
پس از اینکه به آپارتمانم نقلومکان کردم، فردی را استخدام کردم تا فضای مشترک بین آپارتمانها را تمیز کند و همسایهها از این بابت سپاسگزاری کردند. این کار باعث شد تا آسانتر درباره دافا و کنارهگیری از ح.ک.چ با آنها صحبت کنم. به آنها کمک کردم تا درک کنند که اگر عضو ح.ک.چ باقی بمانند، زمانی که حزب دیگر قدرتی نداشته باشد، آنها نیز گرفتار خواهند شد.
تعمیرات، راه صحبت درباره دافا را باز میکند
یک لوله آشپزخانه در ساختمانی مقابل ساختمانم بهخاطر نگهداری نامناسب مرتباً مسدود میشد. آن اخیراً دوباره مسدود شد و آب کثیف در بیرون ورودی انباشته شد. هیچ کسی توجهی به آن نمیکرد، فقط فردی تعدادی آجر بهعنوان پلههای سنگی روی زمین گذاشت تا جلوی آب کثیف را بگیرد.
از آپارتمان مذکور دیدن کردم و صاحبش گفت: «سابقاً لوله آب را وقتی مسدود میشد، تمیز میکردم و هر بار حدود ۱۰۰ یوآن هزینه میکردم، اما برخی از ساکنین حاضر نبودند سهم خودشان را از این هزینه بپردازند. بنابراین مجبور بودم قسمت اعظم صورتحساب را خودم بپردازم. این لوله قدیمی است و باید عوض شود تا مشکل حل شود. این بار خرج بیشتری خواهد داشت.»
گفتم: «من میتوانم هزینه را بپردازم. اما خیلی مشغله دارم و به نظارت این تعمیرات نمیرسم. میتوانم با تعمیرکار تماس بگیرم که این لوله را تعویض کند. آیا شما میتوانید در منزل بمانید و با او همکاری کنید؟»
پاسخ داد: «چگونه از شما بخواهم آن را بپردازید؟ شما اینجا زندگی نمیکنید. چرا هیچ کسی برای پرداخت این تعمیر پیشنهادی نمیدهد؟»
گفتم: «ما همگی همسایه هستیم و یک محوطه مشترک داریم. رعایت بهداشت محیط، مسئولیت همه ما است. من هزینه را میپردازم و شما هم با نظارتتان کمک و همکاری میکنید. ما این کار خوب را برای کل مجتمع انجام میدهیم. ساکنین اینجا خوشحال خواهند شد.»
او گفت داشتن همسایهای مثل من عالی است، بهویژه از وقتی سایر مشکلات را برایشان حلوفصل کردهام.
به تعمیرکاری زنگ زدم تا برآورد هزینهای بکند. این شخص وقتی شنید من داوطلبانه این کار را انجام میدهم، شگفتزده شد و گفت: «امروز آدمی مانند شما بهسختی پیدا میشود!»
این فرصت دیگری بود تا درباره دافا صحبت کنم. برای صرف یک فنجان چای از او دعوت کردم و به او گفتم که تمرینکننده فالون دافا هستم و مطابق اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری زندگی میکنم. او به روشنگری حقیقت من بادقت گوش داد و موافقت کرد تا از عضویتش در پیشگامان جوان، یک سازمان وابسته به ح.ک.چ، خارج شود.
همسایهام در ساختمانی دیگر از شنیدن موضوع تعمیر خوشحال شد. پس از اینکه به او گفتم ۶۰۰ یوآن برای تعمیر میپردازم، او هم ۱۰۰ یوآن را تقبل کرد. با او و همسرش درباره فالون دافا صحبت کرده و توصیه کردم از ح.ک.چ خارج شوند و هر دوی آنها موافقت کردند. وقتی آنجا را ترک میکردم، او گفت: «فالون دافا خوب است! حقیقت- نیکخواهی- بردباری خوب است.»
او به همسایگانش گفت که من هزینه تعویض لوله را پرداخت کردم و به آنها گفت که من مرد بزرگی هستم.
سبُک گرفتن علایق شخصی
قبل از اینکه فالون دافا را تمرین کنم، با همکارانم در فرمانداری هیچ تفاوتی نداشتم. کمی قدرت داشتم، بنابراین مردم از من درخواست میکردند کمک کنم تا شغلی پیدا کنند. رشوهخواری و فساد در چین چیزی معمول است.
یک نفر از من خواست تا برای همسرش در یک شرکت کاری پیدا کنم. من رئیس شرکت را نمیشناختم، اما فکر کردم میتوانم از سایر مسئولین آن شرکت درخواست کار کنم. بنابراین به او گفتم به پول نیاز دارم تا به افرادی که در مسند قدرت هستند، رشوه دهم و کاری برای همسرت پیدا کنم.
شرایط اقتصادی او خوب نبود، زیرا همسرش کار نمیکرد، اما ۳۰۰۰ یوآن به من داد. من بعضی از دوستان را برای شام دعوت کردم و هدایایی به آنها دادم. حدود ۲۰۰۰ یوآن خرج کردم، اما برای همسرش شغلی پیدا نکردم، باقیمانده پولش را هم پیش خودم نگه داشتم.
این موضوع نزدیک به ۲۰ سال قبل اتفاق افتاد. سال گذشته یک تاکسی گرفتم و به راننده تاکسی گفتم که آشنا بهنظر میرسد. پرسید آیا هنوز هم در بخش دولتی کار میکنم و سپس توضیح داد که چگونه مرا میشناسد.
شگفتزده شدم و فکر کردم احتمالاً آن مسئله تأثیری روی او داشته که آن را بهوضوح بهخاطر دارد. ملاقات با او موقعیتی برایم فراهم آورد تا اشتباهم جبران کنم. وی گفت در آن زمان فقیر بود، بنابراین آن حادثه را بهیاد میآورد.
گفتم: «متأسفم. آن موضوع حل نشد، اما من پول شما را خرج کردم و باقیمانده را به شما پس ندادم. یادتان میآید چقدر به من داده بودید؟» پاسخ داد ۳۰۰۰ یوآن.
گفتم: «واقعاً متأسفم. دیدارِ امروز من با شما تصادفی نیست. باید آن را به شما پس بدهم. آن مقدار پول همراه خودم ندارم. لطفاً شماره تلفنتان را به من بدهید تا با شما تماس بگیرم.»
او شگفتزده بود و نمیتوانست باور کند که پولش را به او برمیگردانم. اما من شماره تلفن را گرفتم و ۳۰۰۰ یوآن را به او برگرداندم.
او تحت تأثیر قرار گرفت و گفت فکر نمیکرد که به حرفم عمل کنم. بنابراین قبل از اینکه به دیدنم بیاید، موضوع را با همسرش در میان نگذاشته بود.
این فرصت دیگری بود تا درباره دافا با او صحبت کنم و از او بخواهم از ح.ک.چ خارج شود. او از پیشگامان جوان ح.ک.چ خارج شد و گفت: «با دیدن رفتارتان، فهمیدم فالون دافا خوب است.»
مسائل مشابه دیگری وجود داشتند که توانستم بعد از تمرین فالون دافا آنها را حلوفصل کنم. این به مردم عادی نشان میدهد که تمرینکنندگان منافع شخصی را سبُک میگیرند.