(Minghui.org) تمرینکنندگان فالون دافا مردم خوبی هستند و هیچ شباهتی به آنچه که رژیم کمونیست چین از سال ۱۹۹۹ سعی کرده به جامعه بشناساند، ندارند. مایلم ماجرایی را، بهرغم ماجراهای زیادی که طی سالها منتشر شده، تعریف کنم.
تصادف با موتور
در شب ۳۰ آوریل ۲۰۱۶، در راه رفتن به مطالعه گروهی فا بودم که با موتور تصادف کردم. به زمین افتادم و سرم با زمین برخورد کرد. چرخهای موتور از روی رانهایم گذشت و روی زانو و ساق پاهایم افتاد.
در سرم درد خیلی زیادی داشتم و به اندازه یک مشت، ورم کرده بود. بازویم کبود شد و دندهام به شدت آسیب دید تا حدی که به سختی میتوانستم نفس بکشم.
درست در لحظهای که به زمین افتادم با گریه استاد را صدا کردم: «استاد، خواهش میکنم کمکم کنید.» و گفتم: «فالون دافا خوب است. حقیقتـ نیکخواهیـ بردباری خوب است. همه چیز خوب خواهد بود.»
شاهدان ماجرا حال مرا پرسیدند و توصیه کردند که برای معاینه به بیمارستان بروم. از لطف آنها تشکر کردم و گفتم به دلیل اینکه تمرینکننده دافا هستم، حالم خوب خواهد بود.
فرصتی برای صحبت درباره دافا
وقتی که از راننده پرسیدم که آیا حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن را ترک کرده است یا نه، او گفت که چیزی در این باره نشنیده است. این فرصت خوبی بود تا درباره دافا و آزار و شکنجه، صحبت کنم.
او متوجه شد و موافقت کرد که با نام حقیقیاش از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن، لیگجوانان و پیشگامان جوان، خارج شود.
به او گفتم این عبارت را بهخاطر داشته باشد: «حقیقتـ نیکخواهیـ بردباری خوب است! فالون دافا خوب است» و از او خواستم که به آرامی رانندگی کند.
مردم شاهدِ خوبی تمرینکننده بودند
در این زمان شاهدان ما را در میان گرفته بودند.
یکی از آنها گفت: «تعجبی ندارد که از ما نخواست تا با پلیس تماس بگیریم. او فالون دافا را تمرین میکند به همین دلیل شخص خوبی است!»
آنها به راننده گفتند: «تو واقعاً خوش شانسی! اگر به شخص دیگری زده بودی، از تو شکایت میکرد و اگر میخواست که بیمارستان برود، حداقل باید ده هزار یوآن پرداخت میکردی.»
راننده دوباره تشکر کرد. به او گفتم اگر میخواهی از کسی تشکر کنی، باید از استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا تشکر کنی. به او دوباره یادآوری کردم که آن دو جمله را به یاد داشته باشد.«فالون دافا خوب است، حقیقتـ نیکخواهیـ بردباری خوب است.»
وقتی او درخواست کرد که اگر چیزی لازم داشتم با او تماس بگیرم، گفتم: «نیازی نیست شماره تلفنت را به من بدهی. من حتی به گواهینامه تو نگاه هم نمیکنم. میتوانی بدون نگرانی بروی.»
دوباره افرادی که ما را احاطه کرده بودند گفتند: «تنها یک تمرینکننده دافا اینگونه است. با اینکه ضربه شدیدی خورد، ولی حالش خوب است. این شگفتانگیز است!»
قدرت دافا
به آرامی و با پای پیاده به سمت مکان مطالعه گروهی فا رفتم و به همتمرینکنندگان گفتم که چه اتفاقی افتاده بود. آنها برایم افکار درست فرستادند. بعد از مطالعه فا به خانه رفتم و به شوهرم نیز گفتم. او با دیدن جراحتهای روی بدنم، خیلی ناراحت شد.
از من پرسید: «شخصی که با تو تصادف کرد، کجاست؟ تو را به بیمارستان برد؟ آیا معاینه بدنی شدی؟» به او گفتم که نیازی به این کارها نبود و بهعنوان یک تمرینکننده، خوب میشوم. با این حال او هنوز میخواست که من به بیمارستان بروم. «یک پیامد خوب یا بد از یک فکر آنی میآید» (جوآن فالون) گفتم: «من به استاد و دافا ایمان دارم. هیچ مشکلی پیش نمیآید!»
آن شب با خواهرم فا را مطالعه کردم. تمرینات را انجام دادم و افکار درست فرستادم.
از آن جایی که روز بعد تعطیل بود و باید برای آن آماده میشدم، لباسها را شستم، خانه را تمیز کردم و کوفته درست کرد. شوهرم میخواست کمک کند اما پیشنهادش را مؤدبانه رد کردم. این فرصتی بود تا شوهرم شاهد قدرت دافا باشد. پس از دو روز مطالعه فا و انجام تمرینات، برجستگی روی سرم ناپدید شد. فقط هنگام دراز کشیدن، دندهام کمی درد داشت.
دافا شگفتآور است
سه روز پس از تصادف، یکی از شاهدان را دیدم. او دست مرا گرفت و فریاد زد: «شما واقعاً خوب هستید! همگی ما ترسیده بودیم. فالون دافا شگفتآور است!»
او از من پرسید که آیا تحت بررسی و معاینه بدنی قرار گرفته بودم و یا دارویی مصرف کرده بودم. به او گفتم که به هیچ بیمارستانی نرفتم و هیچ دارویی نیز مصرف نکرده بودم. این دافا بود که مرا نجات داد.