(Minghui.org) وقتی نوبت به رها کردن وابستگیها میرسد، بعضی از آنها را بهسرعت تشخیص میدهم در حالی که سایر آنها که قسمتی از طبیعت ثانویهمان است، به سختی برایم قابل تشخیص هستند.
بهتازگی تجربهای داشتم در مورد دو وابستگی که در توضیح آنها برای خودم دچار مشکل شده بودم. در هر دو مورد با خودم صادق نبودم. اولین بار در اثر خجالتزدگی متوجه شدم وابستگی به شهرت و حفظ آبرو دارم. احساس خیلی بدی داشتم و با اینکه دروغهایی که گفته شده بود را توضیح دادم و آنها را تصحیح کردم، اما وقتی دروغی گفته شد دیگر گفته شده است. بهدرون نگاه کردم و به طور مبهمی به یاد آوردم که از کودکی همیشه حقیقت را به طریقی پنهان میکردم. خاطرات مشخصی به یادم آمد.
چند هفته بعد به مشکل مشابهی برخوردم. به شخصی چیزی گفتم که حقیقت محض نبود، بلکه نزدیک به آن بود. تنها پس از پایان مکالمهام با آن شخص متوجه عملم شدم. من دچار مشکلی جدی بودم.
روز بعد در باغی زیبا مشغول مطالعه جوآن فالون بودم. تقریباً دو بخش خوانده بودم که بهشدت احساس خوابآلودگی کردم. کلمات را تار میدیدم و نزدیک بود که خوابم ببرد، اما به خواندن ادامه دادم. بعد از بازگشتم به خانه، کتاب را باز کردم و همان بخش را دوباره خواندم و نشانهای دریافت کردم. وقایع مربوط به دروغگویی نشانۀ ظاهری بودند. به درون نگاه کردم و با عمیقتر شدن در تجارب زندگیام، متوجه شدم که در درونم متقاعد شده بودم که مردم حقیقت را نمیخواهند، «درواقع، حقیقت همیشه مرا به دردسر میاندازد!»
«چون مردم خودخواه هستند، بهتر است چیزی که مایل به شنیدن آن نیستند، گفته نشود.» همچنین از تحقیر شدن در مقابل انتقاداتشان حذر میکردم.
تحریف کردن یا سرپوش گذاشتن بر حقیقت نیز نوعی خودخواهی است. حرکتی در جهت حفاظت از خود و وابستگی ترس از واکنش منفی مردم است.
پس از تشخیص تمام آنها، متوجه چیز دیگری شدم. مکانیسمی که توسط استاد تدارک دیده شده و در کتاب جوآن فالون از آن صحبت شده است، به ما این فرصت را میدهد تا وابستگیهای خود را پیدا کنیم و میسر میسازد که از درونمان بهطور بنیادی تغییر کنیم.
استاد بیان کردند:
«اینجا فالون، مکانیزمهای انرژی، تمام مکانیزمها برای تزکیه و بسیاری چیزهای دیگر را، بیش از ده هزار از آنها را میکاریم. تمام آنها را باید به شما بدهیم و آنها مثل بذرهایی در بدن شما کاشته میشوند.» (سخنرانی سوم جوآن فالون)
از استاد سپاسگزارم که نظم و ترتیبی دادند تا آشکار شدن این خصوصیاتم را تجربه کنم. در غیر این صورت هرگز نمیتوانستم این وابستگیها در خودم بیابم.
برایم آشکار شد که با دخالت در حقیقت، مانع نتیجه درست میشدم و نمیگذاشتم روال طبیعی امور طی شود.
مایلم با سخنی از استاد، این تجربهام را به پایان برسانم:
«مریدانم که بهطور واقعی تزكیه میکنید، آنچه را به شما آموختهام فا برای تزكیهی بودا و دائو است. با وجود این، بهجای اینکه بهخاطر ناتوانیتان در رها کردن وابستگیهای انسان عادی احساس شکست و رنجش کنید، بهخاطر از دست دادن علایق دنیویتان از من گله و شكایت میكنید. آیا این تزكیه كردن است؟
در واقع، وقتیكه بهخاطر شهرت و اعتبارِ لگدمال شدهتان، علاقۀ شخصی و احساساتتان در بین مردم عادی در عذاب هستید، پیشاپیش بر این دلالت دارد كه نمیتوانید وابستگیهای انسان عادی را از دست بدهید.
آیا میتوانید چیزهایی را به بهشت ببرید كه عمیقاً در قلبتان نمیتوانید رهایشان کنید؟
(«تزکیه حقیقی» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۱)
همتمرینکنندگان اگر مطلبی در تجربهام نادرست لطفاً تذکر دهید.
به همتمرینکنندگان درود میفرستم و برای مقالات سودمندتان تشکر میکنم. استاد از شما سپاسگزارم که این دافا آشکار کردید تا نسل بشر را نجات دهید.