(Minghui.org) از زمانی که بچه بودم، همیشه تمایل بسیار شدیدی داشتم که به نوعی یک ناجی باشم. واقعاً نمیدانستم که قرار است چه کسانی را نجات دهم یا باید مردم را از چه چیزی نجات دهم، اما نوعی غریزه در درون من وجود داشت که اعمال و رفتارم را هدایت میکرد. به همین دلیل بود که آموزش را بهعنوان حرفهام در زندگی انتخاب کردم، معتقد بودم که آموزش میتواند مردم را نجات دهد.
در سن ۳۵ سالگی، پس از دریافت مدرک دکترا در زمینه آموزش و پرورش از یک دانشگاه آمریکایی به تایوان بازگشتم. حدوداً همان زمان بود که شعله علاقه به معنویت در من برافروخته شد. به مدارس بسیاری رجوع کردم، از جمله بودیسم، تائویسم و حتی برخی از شیوههای جدید که از جهان غرب سربرآورده بودند، اما به نظر میرسید که هیچچیز مرا قانع نکرده بود؛ به شیوهای نیاز داشتم که بتواند مردم را نجات دهد.
یک روز وقتی در اینترنت جستجو میکردم، به یک تیتر کوچک خبری برخوردم. در بخش سرمقاله آن خوانده میشد: «تمرینکنندگان فالون گونگ به تحصن اعتراضآمیز خود در تایپه ۱۰۱ ادامه میدهند.» کنجکاو شدم، درباره این گروه معنوی، شروع به تحقیقات بیشتری در اینترنت کردم. این تحقیقات باعث شدند که به وبسایت مینگهویی دست یابم و از آن پس متحول شدم، آگاه شدم که راهی درست را پیدا کرده بودم.
«خدای من! فالون گونگ روشی برای رهایی مردم است!»
شگفتزده شدم وقتی فهمیدم که مقالات نوشته شده از سوی تمرینکنندگان این توانایی را داشتند که مرا بهشدت تحتتأثیر قرار دهند. حتی مقالاتی که به قلم تمرینکنندگانی نوشته شده بودند که بهره چندانی از تحصیلات نداشتند و همچنین مقالاتی که از طرف افراد بیسواد به سایرین دیکته شده بودند، همه آنها بسیار تأثیرگذار و قدرتمند بودند و انرژی مثبتی از خود ساطع میکردند. این مقالات اغلب بهحدی تأثیرگذار بودند که اشک از چشمانم سرازیر میشد.
در وبسایت مینگهویی مقالات بسیاری برای مطالعه وجود دارند و این مرا بسیار خوشحال میکرد. مثل این بود که گنجی پیدا کرده بودم. با اشتیاق شروع خواندن این مقالات کردم.
هزاران مقاله را خواندم که به قلم تمرینکنندگانی از تمام اقشار جامعه نوشته شده بودند. درباره درد و رنج و تجربههای شگفتانگیز آنها آگاهی پیدا کردم.
با خودم فکر کردم: «اینها افراد نسبتاً بزرگی هستند. هیچ گروه دیگری از مردم وجود ندارند که با آنها قابل مقایسه باشند.»
تجربههای شخصی آنها مستنداتی از تزکیه دوره اصلاح فا هستند. کلمات آنها ممکن است ساده به نظر برسند، اما ماجراهایی را که بیان میکنند زمین را به لرزه درمیآورد.
همچنین تحتتأثیر قرار گرفتم از اینکه مردم در بیش از ۱۰۰ کشور جهان درحال تمرین فالون گونگ هستند. آنها صرفنظر از سن، تحصیلات، ملیت یا موقعیت اجتماعی، خودشان را بهطور جدی تزکیه میکنند تا به استاندارد فوقالعاده بالای دافا دست پیدا کنند.
علاوهبر این، آنها بهآرامی و بهطور صلحجویانهای از طریق صحبت با مردم چین آنها را نجات میدهند، صحبت درباره اینکه چگونه ناآگاهانه با دروغهای حزب کمونیست که فای بودا را بدنام جلوه داده است فریب خوردهاند. آنها به مردم میگویند که مسیر درست را انتخاب کنند بهطوری که بتوانند خود را نجات دهند.
چه چیزی باارزشتر از این است که آنها با مشقات بهعنوان بخشی از تزکیه خود رفتار میکنند و آنها را چیزهای خوبی در نظر میگیرند.
درک عمل بزرگوارانه یک تزکیهکننده حقیقی
بسیار در شگفت بودم که تمرینکنندگان فالون گونگ میتوانند برای نجات مردم تا گسترههای خارقالعادهای گام نهند، به نقطهای که فراتر از مرگ و زندگی است. از آنچه در سایر مدارس تزکیه شاهد آنها بودم، تزکیهکنندگانی را ندیدم که قادر باشند اینگونه عمل کنند. به این نتیجه رسیدم که فالون گونگ و استاد خارقالعاده هستند.
روزها پس از روزها، در مقابل کامپیوتر نشسته و تجربههای این تمرینکنندگان را میخواندم و اغلب اشک از دیدگانم سرازیر میشد. هرگز در زندگیام اینقدر اشک نریخته بودم. این روند، قلبم را خالص کرد و ازخودگذشتگی واقعی را به من نشان داد.
همچنین به درک بهتری از «شفقت» و تجلیهای مختلف آن دست یافتم. متوجه شدم که به دلیل حسادت، رقابت و ذهنیت خودنمایی تمایل دارم دیگران را مورد انتقاد قرار دهم. آموختم که یک فرد را براساس سطح تحصیلاتش قضاوت نکنم.
از دست همه شیوههای دیگر که در گذشته آموخته بودم رها شدم. مینگهویی به من نشان داده بود که تزکیه واقعاً چیست، آن بالابردن سطح شینشینگ باوجود رنجها و مشقات است. رسیدن به وضعیتی است که نمیتواند با خواندن متون مقدس، تقاضا برای «گواندینگ» یا به دنبال چشم آسمانی بودن به دست آید.
برای مدتی طولانی، درک کردهام که ارزش زندگی یک فرد با ثروتی که مالک آن است، داوری نمیشود و همه حیاتها دارای معنا هستند. سرانجام متوجه شدم که آنچه یک فرد را متمایز میکند اصول اخلاقی و توانایی ازخودگذشتگی او برای دیگران است، بهخاطر اینکه نزدیکترین چیز به الوهیتی است که یک انسان میتواند به آن دست یابد. و این هدف واقعی انسان بودن است.
(ادامه دارد)